كشتار در ايران
مرتضي ميرحسيني
روزنامه تاكوما تايمز خبرش را منتشر كرد، در چنين روزي از سال 1911 ميلادي. عنوان «كشتار در ايران» را هم برايش برگزيد. نوشت «امروز براساس خبر دريافتشده از ايران، در شهر تبريز بيشتر از هزار مرد و زن و كودك به دست روسها قتلعام شدهاند و اين خونريزيها همچنان ادامه دارد. در اين گزارش آمده است كه افسران روس، چشمهاي خود را به روي اين كشتار بستهاند و قزاقها به پرسه زدن در خيابانهاي تبريز در حال قتل و چپاول و كشتار رهگذران هستند. نبرد شديد ميان روسها و گروه فدايي همچنان بر سر تخريب كاخ والي تبريز ادامه دارد. صدها خانه غارت و به آتش كشيده شده و بيم آن ميرود كه شهر به ويرانهاي تبديل شود.» ماجرا به حضور مورگان شوستر امريكايي در ايران برميگشت، كه به دعوت دومين مجلس شوراي ملي و براي ساماندهي امور مالي به كشور ما آمد. ميدانيم كه او- با حمايت مردم و اكثريت نمايندگان مجلس - وظايفش را به خوبي انجام داد و برخي از مشكلات به ظاهر چارهناپذير را تدبير كرد. البته نه انگليسيها از موفقيت او خرسند بودند و نه روسها اصلاحات و فسادستيزياش را تحملپذير ميديدند. سرانجام هم روسها - در سكوت همدلانه انگليسيها - بهانهاي جور كردند و به دولت ايران براي عزل و اخراج شوستر اولتيماتوم دادند: كه يا خودتان اين مستشار امريكايي را اخراج كنيد يا خودمان تهران را اشغال ميكنيم و اين كار را انجام ميدهيم. آنان به نشانه آمادگي در اجراي تهديدشان، گيلان و آذربايجان را هم گرفتند و در رشت و انزلي و تبريز خونها ريختند و جنايتها كردند. مردم ما واقعا قصد تسليم به زورگويي روسها را نداشتند و مثلا نوشتهاند زماني كه سربازان روس به مرزهاي ايران رسيدند، در تبريز تظاهرات بزرگي با شعار «يا مرگ يا استقلال!» به پا شد. اما دولت در تصميمي قاطع - كه هنوز بعد از گذشت يك قرن و يك دهه درباره درستي يا نادرستياش بحث ميكنيم - هم شوستر را بركنار كرد و هم مخالفت نمايندگاني كه خواهان ناديده گرفتن اولتيماتوم و جنگ با روسها بودند درهم شكست. ادامه خبر روزنامه تاكوما تايمز چنين است: «حكومت نظامي در تهران اعلام كرده است به موجب اطلاعيه هيات وزرا، شوستر از مقام خود بركنار شده است. شوستر دوران عجيبي در عزل خود داشته است، چرا كه به خوبي وظايفش را انجام ميداد. او با تاييد رييسجمهور (ايالات متحده امريكا) هاوارد تفت، و با حمايت و پشتگرمي ايران، مامور رسيدگي به امور ناسالم مالي آن كشور شد. او در مدت چند ماه، حدود يك ميليون دلار در خزانه دولت اندوخته بود و همين موجب ناآرامي روسيه شد. انگلستان و روسيه در نظر داشتند به محض ورشكستگي ايران، اين كشور را تجزيه كنند. سرمايهگذاران روسيه كه اختيار تام داشتند، اين جوان امريكايي را مانعي بر سر راه خود ميديدند. آنان به حضور تزار شكايت بردند و به دنبال آن، ايران اخطاريهاي دريافت كرد مبني بر آنكه روسيه، بودن شوستر را مناسب نميداند. ايران (ابتدا) توجهي به اين گفتهها نكرد، اما روسيه در واپسين هشدار، خواهان بركناري شوستر شد. هيات وزرا تسليم شد، اما مجلس نپذيرفت و اينگونه شد كه قزاقها وارد خاك ايران شدند.» شوستر از ايران رفت و بعدها در كتاب خاطراتش (اختناق ايران) نوشت: اگر دخالت خارجي نبود، ايرانيان مسير نوسازي و پيشرفت را طي ميكردند و بسياري از مشكلاتشان را پشت سر ميگذاشتند.