يك زندگي، يك تاريخ
مهدي كريمي
درباره «دنياي ديروز» اشتفان سوايگ با ترجمه «مهشيد ميرمعزي» كه نشر ثالث منتشر كرده است. «دنياي ديروز» در واقع زندگينامه «اشتفان سوايگ»، نويسنده و نمايشنامهنويس اتريشي است كه سالها قبل توسط خود وي نوشته شده و يكي از آثار كلاسيك ادبيات آلماني زبان به شمار ميرود. شخصيتهايي كه او خلق كرده اغلب لب به اعتراف ميگشايند تا خود را از عذابي كه به آن گرفتارند، رهايي بخشند. او در جنگ جهاني اول در بايگاني وزارت جنگ اتريش خدمت كرد، اما پس از قدرت گرفتن هيتلر در آلمان، بيزاري او از حكومت نازيها، باعث شد در سال ۱۹۳۴ از اتريش فرار كند؛ مدتي به سوييس برود، اواسط زندگياش به بريتانيا و سپس به امريكا مهاجرت كند و در نهايت، دو سال پاياني عمرش را در برزيل بگذراند. ايدههاي انساندوستانه او از يك اروپاي متحد و ديدگاههاي صلحدوستانه او كه در آثارش بازتاب يافته است، با ايدئولوژي در حال رشد ناسيونالسوسياليسم در تضاد بود. او اين زندگينامه را بهصورت «خودنوشت» تاليف كرده و البته در آن نگاهي نيز به وقايع روز انداخته شده است. كتاب از وقايع پيش از جنگ جهاني اول در زندگي و زمانه نويسنده شروع شده و به روزگاران پيش از جنگ دوم جهاني خاتمه پيدا ميكند: «و من در ميان افراد بيشمار براي خودم جايگاهي جز اين نميدانم: فردي اتريشي، يهودي، نويسنده، بشردوست، صلحطلب كه همواره درست در همان جايي بوده كه تاثير اين تكانهاي زمين و روزگار شديدتر بوده است. آنها سه مرتبه خانه و زندگيام را زيرورو و مرا از هرگونه گذشته و حال رها كردند و با آن تهور غمانگيزشان، به پوچي و به جايي پرتابم كردند كه برايم آشنا بود؛ «آنجا نميدانم به كجا بروم» نام داشت.» او خودش را چندان جدي نميگرفته تا به جايي برسد كه شوق تعريف داستان زندگياش براي ديگران برايش جدي باشد؛ به تعبير خودش جسارت نوشتن پيدا كند و خود را در مركز وقايع قرار بدهد و به نظرش بايد اتفاقها زيادتر از سهم يك نسل، باشد. او معتقد است كه زمان تصاوير را ميسازد و او آنچه به كلمه تبديل ميكند و شرح ميدهد در واقع فقط سرنوشت او نخواهد بود بلكه گستردهاي فراتر خواهد شد و صدايش صداي سرنوشت تمامي نسلي خواهد بود كه در روند تاريخ و سرنوشت نقش خواهد داشت و درست است كه در پوسته صداي نسل خودش است اما از آنجا كه موضوع سخنش فراتر از يك نسل است صدايش در نسلهاي بعد شنيده خواهد شد و از سوي ديگر انتظار دارد تا مخاطب بعد از خواندن خاطرات او، دست به قلم ببرد و خاطرات خودش را بنويسد و پيش از اينكه زندگي خود را در او در اين اثر به بازگويي دوستداشتنهايي در حال تغيير ميپردازد و شاهدوار از آن ديروز و از اين امروز سخن ميگويد: «منِ امروز با منِ ديروز و صعودها و سقوطهايم چنان تفاوت دارد كه گاه به نظرم ميرسد نه فقط يك زندگي كه چندين زندگي كاملا متفاوت را زيستهام. ما چه چيزهايي كه نبودهايم و چه تجربهها كه از سر نگذراندهايم.» تفاوتها و تغيير نگاهها از مهمترين موضوعاتي است كه گاه به واسطه نگاه تاريخي اثر به آن پرداخته شده است و تفاوت تفكر مردم درباره موضوعات مبتلا به جامعه در دنياي ديروز و امروز. نويسنده راوي، اين نگاه را به ادبيات هم تسري ميدهد و از اين موضوع نيز صحبت ميكند كه آيا امروز روز ميتوان باور كرد كه زماني اثري رئاليستي همچون «مادام بوواري» در دادگاه عمومي فرانسه اثري موهن و ممنوع اعلام شود و اينكه كتابها هر چقدر هم كه پنهانكار بودند، باز هم واقعيات زيادي را فاش ميكردند. جادوي ادبيات مضموني است كه زندگي نويسنده را در برگرفته و به آن حياتي بخشيده است كه نويسنده به آن از روحي براي وجود زندگياش ياد ميكند و همين روح به اثر حلاوتي كمنظير بخشيده است كه مخاطب را همراه خود ميكند و به شعف واميدارد: «براي منِ 19ساله كه تازه دبيرستان را تمام كرده بودم، بوي جوهر چاپ شيرينترين عطر دنيا و حتي شيرينتر از عطر گل سرخهاي شيراز بود.» «دنياي ديروز» اثري است كه ضد جنگ محسوب ميشود و در اين زمانه هياهوخيز كه آرامش از آن دريغ شده و صلح رويايي در حد كلام است خوانشش ضرورت دارد و از تاريخي سخن ميگويد كه در هر عصري معاصر است و اگر فكر كنيم كه جنگ تنها براي همسايه و ديگران است جفايي است به زمانه و روزگارانمان و بيترديد، جبرانناپذير است و مخاطبش را در كنار شيرينيهايي كه به او ميچشاند به تامل و تفكر واميدارد: «چرا ما انسانها از تاريخ درس نميگيريم؟»