انكار راه حل نيست
رضا مختاري اصفهاني
بهمن ماه يادآور انقلاب 57 است؛ انقلابي كه در مرحله جنبشي خود از بهمن 1341 در اعتراض به انقلاب سفيد محمدرضا شاه آغاز شد. اگر در آن سال بيشتر، مذهبيون به اقدامات سلطنت پهلوي اعتراض داشتند، اما در سال 57 كمتر قشر و طبقهاي را ميشد يافت كه در اعتراضات شركت نداشته باشد. اوج اين مشاركت در راهپيماييهاي تاسوعا و عاشورا بود. گويي شاه با مشاهده حجم بالاي معترضان از تعداد زياد مخالفانش حيرت كرده و متاثر شده بود. تاثر غم آلودهاش موجب شد در خروج از ايران مصممتر شود. شاه سالها پيش از اين، انقلاب را سرنوشت محتوم پايان سلطنتش كرده بود. هرچه كرد، نابهنگام بود. اقداماتش نمك بر زخم مخالفان محسوب ميشد؛ زخمي كه از كودتاي 28 مرداد 1332 بر جان ملت خورده و روز به روز ناسورتر شده بود. سياستهاي شاه اگرچه در نظر اول مرهمي بر اين زخم به نظر ميآمد، چون به محك عمل گذاشته ميشد، آن را عميقتر ميكرد. سال 56 ميتوانست فرصتي باشد تا اين زخم عميقتر نشود. بركناري اميرعباس هويدا از نخستوزيري شايد ميتوانست اميدي بيافريند، اما انتصاب او در مقام وزير دربار كورسويي براي اميد باقي نگذاشت. آنگاه حكم بازداشت هويدا صادر شد كه شور و تحسيني نميآفريد. جمشيد آموزگار، نخستوزير جايگزين هويدا، اگر توان و درايتي داشت، براي دوره آرامش بود نه براي بحران. همچنانكه جعفر شريف امامي نميتوانست نماد و دعوتي شايسته براي دولت آشتي ملي باشد. اين وضعيت در تشكيل دولت نظامي نيز تكرار شد. سلطنت پهلوي كه درنظر داشت با دولت نظامي از خود اقتداري براي اعاده نظم نشان دهد، با انتخاب غلامرضا ازهاري پيامي نادرست به مخالفان القا كرد. ازهاري نه تنها مرد اين ميدان نبود كه تصويري از تزلزل و ترديد به نمايش گذاشت. ازهاري با رفتار و گفتارش تراژدي سلطنت پهلوي را به كمدي تبديل كرد. محمدرضا شاه خود اولين فردي بود كه فرصت اصلاح را سوزاند. خود زماني به اين فرصتسوزي پي برد كه مجالي براي جبران نبود. صداي انقلاب مردم زماني شنيده شد كه در جبهه مخالفان گوشي براي شنيدن وجود نداشت. به قول مهدي بازرگان در گفتوگويش با ناصر مقدم، آخرين رييس ساواك، انقلاب دو رهبر داشت. يكي، شاه كه با اشتباهاتش آتش اعتراضات را شعلهور ميساخت. ديگري، آيتالله خميني كه با هوشمندي از اين اشتباهات براي پيشبرد انقلاب بهره ميبرد (نقل به مضمون) انقلاب 57 متعلق به طبقه خاصي نبود. طبقه متوسط حامل گفتمان آن بود و گروههاي مختلف اجتماع آن را حمايت ميكردند. بيجهت نبود كه استقلال و آزادي به عنوان دو شعار اساسي آن يادآور آمال مشروطه و نهضت ملي نفت بود. انقلاب 57 همچون اين دو جنبش ملي ايرانيان ميراثي جمعي است. در تاريخ يك ملت اشتباهات و ناكاميها بسيار است، اما انكار به صواب نيست. راه رهايي از تكرار اشتباهات گذشته، انكار آن نيست. بر آمال هر چند تحقق نيافته يك ملت نبايد چنگ انداخت. همين انكار يا چشم بستن بر بعضي امور مثبت گذشته است كه جامعه را دچار مطلقانديشي و در نتيجه، ورود به چرخه خشونت ميكند. اگرچه شايد امروز نسبتي با انقلاب 57 نداشته باشد و مدعيان انقلابيگري صدايي رساتر داشته باشند، اما انكار آن راهحل درستي نيست. مشروطه و نهضت ملي نفت اگرچه ناكام شدند و به تراژدي ملي ختم شدند، اما نخبگان جامعه اين جنبشها را انكار نكردند. آنان همواره سعي كردند نهالي را كه به پايش جانها داده و خونها ريخته شده بود، بازآفريني شود. تا لحظه آخر هم به اصلاح انديشيدند و در اين راه كوشيدند. از همين رو اين دو جنبش همچنان در حافظه تاريخي ايرانيان مقدس و مانا هستند. بازآفريني انقلاب 57 در زنده نگه داشتن دو شعار اصلياش، استقلال و آزادي، است. سواي نتايج و عملكردها، انقلاب 57 صحنهاي از وحدت ملي است. به قول دكتر ناصر كاتوزيان، در آن زمان همه بوديم، انكار راهحل نيست. (نقل به مضمون)