بنمايههاي فلسفي فيلمنامه
از جمله فلسفه آفرينش، جبر و اختيار در اين اثر مشهود است
طلوع عشق در شهرك رباتها!
همراه با يادداشت هايي از: سعيد ليلاز، شهرام خرازيها
مختار شكريپور، رحمت اميني و رامين مارالي
شهرام خرازيها
«شهرك» دومين ساخته علي حضرتي، فيلم كاملا متفاوتي از نظر ايده مركزي، فضاسازي و شخصيتپردازي است. شخصيت محوري فيلم پسر جواني است به نام نويد فلاحتي كه در تست بازيگري يك پروژه سينمايي براي ايفاي نقش اصلي پذيرفته ميشود. او ناگزير است همراه بقيه داوطلبان پذيرفتهشده براي چند ماه در شهركي ايزوله تن به تمرينهايي دشوار براي نزديك شدن به نقش محوله دهد. «شهرك» اثري است چند لايه كه به تفاسير مختلف راه ميدهد. «شهرك» عليالظاهر درباره سينما است اما داستان، لوكيشن و كاراكترهايش به گونهاي به تصوير كشيده شدهاند كه ميتوان آن را يك فيلم مستقل سياسي درباره فرآيند جذب و آمادهسازي نيروي انساني توسط سازمانها و گروههاي مبارز دانست. همچنين «شهرك» ميتواند فيلمي روانشناختي درباره فرآيند شستوشوي مغزي تلقي شود. «شهرك» را ميتوان فيلمي در ژانر انتقادي - اجتماعي نيز محسوب كرد يا حتي فيلمي با سوژه آشناي مثلث عشقي. بنمايههاي فلسفي فيلمنامه از جمله فلسفه آفرينش و جبر و اختيار را نيز نميتوان ناديده گرفت. زبان نمادين و گزيدهگو و پرداخت بديع و خاص فيلم، آن را به اثري چندوجهي تبديل نموده كه در زمينههاي پيشگفت (مناسبات بيرحم سينما، اليناسيون سياسي، نگاه انتقادي به جامعه معاصر، فلسفه آفرينش، مضمون شستوشوي مغزي، سوژه مثلث عشقي و...) نكات جديدي را مطرح ميكند كه جاي مداقه و بحث دارد. لايهرويي فيلم درباره دنياي بيرحم سينما است. دنيايي كه آدمها را فريفته و از جريان طبيعي زندگي خارج ميكند، سرابي كه به روياهاي بيپايان بشر مجال خودنمايي ميدهد و كارناوالي كه لذتي گذرا و ميرا را نصيب تماشاگرش ميكند. تابلويي كه «شهرك» از جهان پر رمز و راز سينما پيش چشم ميگذارد، در ظاهر چشمنواز اما در باطن پيامآور ويراني است. نويد براي جان بخشيدن به نقش فرهاد در فيلمنامه فيلمي كه قرار است ساخته شود، مجبور است كه خودش را فراموش كند تا تبديل به فرهاد شود، اينجاست كه فلسفه آفرينش مطرح ميشود. انساني ميميرد، انسان ديگري متولد ميشود و از پس اين تولد كه در ذهن آفرينشگر سناريست شكل گرفته، فرهادي به دنيا ميآيد كه بايد در مسيري پا بگذارد كه از پيش برايش روي كاغذ تعيين شده است، به اين ترتيب پاي مساله جبر و اختيار نيز به فيلم باز شده و به فلسفه آفرينش پيوند ميخورد. «شهرك» از منظر سياسي نيز فيلم قابل بحثي است. نگاه سياسي فيلم متوجه گروههايي است كه اعضاي تازهوارد خود را در شرايطي ايزوله و در جهت اهداف سازماني و ايدئولوژيك خود، شستوشوي مغزي ميدهند. حضرتي روند اين مغزشويي را از طريق نمادها و نشانهها (تلويزيوني كه فقط فوتبال نشان ميدهد، نمايش گذشت زمان از طريق يادداشتهايي كه به داخل خانه نويد انداخته ميشوند، چراغ قرمزچشمكزن در پسزمينه دروازه خروجي شهرك و...) بسيار ظريف، دقيق، سنجيده و حرفهاي به تصوير كشيده است. نويد فلاحتي آخر فيلم ديگر آن نويد فلاحتي اول فيلم نيست و انگار كه اين آدم در پروسه اليناسيون (فرآيند ازخودبيگانگي) به رباتي در خدمت سيستم تبديل شده است تا حدي كه تن به ازدواج با دختري ميدهد كه نه خودش بلكه ديگران برايش انتخاب كردهاند! حضرتي در كار با مضمون عشق نيز داستان بسيار بكري را به تصوير كشيده است. نويد در محيط بسته و محدود شهرك بارها تلاش ميكند تا از طريق موبايلي كه دراختيارش گذاشته شده با هما دختر مورد علاقهاش كه خارج از محوطه شهرك زندگي ميكند، تماس بگيرد اما هر بار اين ارتباط به علتي برقرار نميشود. سيستم براي پاك كردن عشق هما از صفحه ذهن نويد، فرشته را جايگزين او ميكند و نويد بهرغم ميل باطنياش، به ناگزير با فرشته ارتباطي كيشلوفسكيوار برقرار ميكند. شكل ارتباطگيري نويد با فرشته از طريق رد و بدل كردن يادداشت در كافه براي پنهان نگه داشتن مكالمه از ديگران و فضاي تحت كنترل شهرك، هراس آدمها از لو رفتن، تهديد شدن خلوت آدمها از جانب فردي كه خود را دستيار كارگردان معرفي ميكند همگي تداعيگر رمان «1984» نوشته جورج اورول و فيلمهايي است كه برمبناي اين رمان ساخته شدهاند به ويژه فيلمي به همين نام ساخته مايكل ردفورد. فضاي شهركي كه در فيلم ميبينيم شباهت آشكاري با آنچه گريختگان از كرهشمالي توصيف نموده و بهكرات در قالب كتاب منتشر شده است، دارد. ساختار بصري پرسهزنيهاي شبانه نويد و فرشته در محوطه شهرك و پناه بردن زن به مرد، فيلم معروف «شبهاي روشن» را به ذهن متبادر ميكند كه فرزاد موتمن آن را در دهه هشتاد ساخت. «شبهاي روشن» ابتدا با نظرات بهشدت منفي منتقدان سينما مواجه شد اما به تدريج به يكي از فيلمهاي محبوب ايشان تبديل و نقدهاي مثبت زيادي بر آن نوشته شد. منبع: برنا
«شهرك» اثري است چند لايه كه به تفاسير مختلف راه ميدهد. «شهرك» عليالظاهر درباره سينما است اما داستان، لوكيشن و كاراكترهايش به گونهاي به تصوير كشيده شدهاند كه ميتوان آن را يك فيلم مستقل سياسي درباره فرآيند جذب و آمادهسازي نيروي انساني توسط سازمانها و گروههاي مبارز دانست. همچنين «شهرك» ميتواند فيلمي روانشناختي درباره فرآيند شستوشوي مغزي تلقي شود. «شهرك» را ميتوان فيلمي در ژانر انتقادي-اجتماعي نيز محسوب كرد يا حتي فيلمي با سوژه آشناي مثلث عشقي. بنمايههاي فلسفي فيلمنامه از جمله فلسفه آفرينش و جبر و اختيار را نيز نميتوان ناديده گرفت.