«جُنگ ادبي اصفهان» در گفتوگو با حامد قصري
مولف كتاب «قهرمانان تنهايي در يك شهر»
احياي «فرديت» در قطب سنت ادبي
مهدي وحيد دستجردي
«جُنگ ادبي اصفهان همچنان يك جريان زنده، پويا و ساختارمند است كه بيش از گذشته خوانده و تحليل ميشود.» اين عبارت پاياني كتاب «قهرمانان تنهايي در يك شهر» نوشته حامد قصري است كه ميتوان آن را «درنگي در تجربه، انديشه و زيستِ جُنگ ادبي اصفهان» به شمار آورد و چند روزي ميشود كه پشت ويترين كتابفروشيها قرار گرفته است. هر جريان فرهنگي در پس گذشت سالها نيازمند بازخواني مجدد و نگاهي انتقادي است تا نسل حاضر ز كرده گذشتگان خود به درستي آگاه شوند و با توشه آن، راه خود در پيش گيرند. و جريان «جُنگ اصفهان» نيز البته كه سزاوار اين بازخواني است؛ جرياني كه روايتش همواره جزئي از تاريخ شفاهي ادبيات اصفهان و ايران بوده و نيازمند مكتوب شدن است. حامد قصري عكاس، مستندساز و پژوهشگر فرهنگ و هنر معاصر اصفهان متولد 1358 است. او پيش از اين دو كتاب «ظهور و ثبوت/ تاريخ اجتماعي عكاسي اصفهان» در نشر شورآفرين و «سينماي هشت/ روايتهايي از سينماي آزاد اصفهان» را منتشر كرده است. همچنين از قصري به تازگي مستند «آقاي نويسنده زنده است» به نمايش درآمده كه روايتي است از زندگي و زيست بهرام صادقي، نويسنده شهير اصفهاني. او كتاب پژوهشي «چهارباغ/ تاريخ، باغشهر، روايت، خاطره» را نيز در دست چاپ دارد و در حال ساختن مستند «راه رهنما/ زندگي و زمانه فريدون رهنما» هم هست. به مناسبت انتشار كتاب «قهرمانان تنهايي در يك شهر» با قصري گفتوگو كردم.
چگونه با «جُنگ اصفهان» آشنا شديد؟ ايده و پروسه انجام مصاحبه با اعضاي جُنگ از چه زماني شكل گرفت و آغاز شد؟
ما اصالتاً اهل سده هستيم؛ مادربزرگ من تعزيهنويس بود و براي ما تعزيه ميخواند. وي همچنين براي كساني كه تعزيه را اجرا ميكردند، نقش سوفلور را ايفا ميكرد و از پشت پنجره براي آنها نقشهايشان را ميخواند تا حفظ كنند و اين موضوع با توجه به سنتي بودن شهر اهميت زيادي داشت. از طرفي پدربزرگ من نيز نماينده كارگران است و در كوي كارگران خانه داشت. پدر و مادر من هم بعد از ازدواج در همان كوي كارگران ساكن شدند. اين مكان از لحاظ جغرافيايي همانجايي است كه زندهياد احمد ميرعلايي كتابفروشي آفتاب را داشت. من داستانهايي كه مينوشتم را براي مادربزرگم ميخواندم و او پيشنهاد كرد اين داستانها چاپ شود. آن زمان عضو كانون پرورش فكري بودم و اولين داستانم در كيهانبچهها چاپ شده بود. پدر من دوستي داشت كه اغلب به ديدارش ميرفت، با او گپ ميزد و از او كتاب ميخريد، او كسي نبود جز احمد ميرعلايي. من داستانم را برده بودم كه برايش بخوانم اما نتوانستم، بههرحال احمد ميرعلايي ابهتي داشت و جو كتابفروشي هم من را گرفته بود. آنجا آقاي ميرعلايي اولين كتابي كه به من داد «ملكوت» بهرام صادقي بود. اين كتاب منجر به تغيير نگاه من به دنيا شد. از آن به بعد من در هفته چند روزي به كتابفروشي ميرعلايي ميرفتم تا اينكه شماره ششم جُنگ اصفهان را به من داد و بعد هم كمك كرد بقيه شمارههاي جُنگ را پيدا كنم. آن زمان شمارههاي جُنگ قيمتي نداشت اما الان فكر ميكنم دوره كامل آن چند ميليون قيمت دارد.
من از سال 1384 به كمك زاون قوكاسيان با محمد حقوقي آشنا شدم. حقوقي يك كاريزماي خاصي داشت. جذاب و خوشتيپ بود. در جُنگ چند نفر بسيار خوشلباس بودند. حقوقي با وجودي كه در اواخر عمر وضع مالي به ساماني نداشت اما برايش اهميت داشت كه هميشه لباس مارك بپوشد و راستش آن زمان حسوحال خوبي هم نداشت؛ چرا كه دو عمل قلب در خارج از كشور انجام داده بود. حقوقي به قول يونس تراكمه از اول زندگي همسايه مرگ بوده است. جالب است كه حقوقي هيچوقت از لحاظ درسي دانشآموز موفقي نبوده؛ اما در دبيرستان «ادب» به خاطر فعاليتهاي ورزشي كه داشته مورد توجه قرار ميگيرد و تا جايي پيشرفت ميكند كه در مسابقه فوتبال مقدماتي المپيك بين ايران و تركيه موفق به گلزني ميشود. ولي در همان مسابقه به نفسنفس ميافتد و هنگامي كه مورد معاينه پزشك مسابقه قرار ميگيرد، به او ميگويند كه اگر به مسابقه ادامه دهد، خواهد مُرد. همين محمد حقوقي تحول ادبياش به زماني بازميگردد كه يكي از اشعار شاملو يا نيما دستش بوده و معلمي كه نگاه سنتي به شعر داشته، با ديدن آن كتاب زير گوشش ميزند. بههرحال حقوقي بود كه كمك كرد تا ديگراني از جمله محمد كلباسي و ضيا موحد را ببينم.
از طرفي ما با گذشت زمان يكييكي اين سرمايهها را از دست ميداديم؛ سال ۷۴ احمد ميرعلايي از دست رفت كه براي من در حكم پدر معنوي بود. سال ۸۸ محمد حقوقي درگذشت و به ياد دارم كه در سال ۹۴ ساعت ۴ صبح برهانالدين حسيني و همسرش من را از مقابل كتابفروشي سابق احمد ميرعلايي سوار كردند تا به خاكسپاري ابوالحسن نجفي برويم. خيليها ابوالحسن نجفي را به خاطر فرهنگستان تحريم كردند. در خاكسپاري حدود ۲۰ نفر بيشتر نبوديم، از جمله محمد كريمي مدير انتشارات نيلوفر، داود موسايي مدير انتشارات فرهنگ معاصر، بهمن فرمانآرا، مژده دقيقي، ضيا موحد، يونس تراكمه، محمدعلي نجفي، شبلي تنها پسر ابوالحسن نجفي و... روز غريبي بود و ما استاد خود را در قطعه نامآوران تهران به خاك سپرديم. من سه يا چهار بار ابوالحسن نجفي را ديدم و در مورد جُنگ مفصل حرف زديم؛ اما عجيب بود كه به محض كشيده شدن صحبت به بهرامصادقي، نجفي من را پس زد و ديگر حاضر به گفتوگو نشد و حتي تلفنهاي من را جواب نداد. اين موانع هم وجود داشت و بعد از آن با فريدون مختاريان، يونس تراكمه، اميرحسين افراسيابي و اكثر اعضاي اصلي جُنگ گفتوگو كردم و هيچگاه همدليها و حمايتهاي برهانالدين حسيني، يونس تراكمه، محمدرضا شيرواني، اميرحسين افراسيابي و محمد حقوقي و البته تمامي خانواده جُنگيون را فراموش نميكنم.
علت نبود بعضي از اسامي مانند احمد گلشيري، محمود نيكبخت و... در ميان مصاحبهشوندگان كتاب چيست؟
در اينكه احمد گلشيري جزو اولين موسسان جُنگ است شكي نيست. من ايشان را چندبار ديدم و صحبت كرديم؛ اما وقتي بحث از جُنگ ميشد از ادامه دادن به صحبت امتناع ميكرد. احمد گلشيري حاضر به گفتوگو در مورد جُنگ نشد؛ چرا كه به گمانم با بعضي مانيفستها، المانها و نشانهشناسيهاي جنُگ مشكل داشت و اين مشكل هم نه به بچههاي جُنگ بلكه به شخص برادر خودش هوشنگ گلشيري برميگشت. دركل هيچ كجا مصاحبه يا مستندي از احمد گلشيري وجود ندارد و حتي كمتر عكسي از او ميبينيد.
اگر تا امروز كه 56 سال از انتشار اولين شماره جُنگ ميگذرد، بيش از ۲۰ پرونده در مجلات و روزنامههاي مختلف در موردش كار شده و هنوز هم هر سينماگر، پژوهشگر، معمار، نقاش يا مجسمهسازي كه از پايتخت به اين شهر ميآيد در مورد جُنگ صحبت ميكند، پس بايد جُنگ را يك پديده و يك جريان دانست. به همين خاطر من به آن «جنبش جُنگ ادبي اصفهان» ميگويم؛ اما محمود نيكبخت با جريان جُنگ همسو نبود و خودش را فراتر از آن ميدانست. او آن زمان سن چنداني نداشته و در يكي دو جلسه شركت ميكند. محمود نيكبخت هميشه در پي اين بود كه مجله خودش را داشته باشد و به نوعي فراجُنگي عمل ميكرد. خودش هم صريحا گفته كه عضو جُنگ نبوده است. بايد توجه داشت كه عدم عضويت او در جُنگ دليل بر كم اهميت بودنش نيست، چراكه نيكبخت آثار مهمي در نقد شعر معاصر دارد و هنرجوپرور بود.
چرا در كتاب به دوره پس از مهاجرت اعضاي اصلي به تهران و دهه 60 نميپردازيد؟
ما چيزي به عنوان دور دوم جُنگ نداريم. من در كتاب بيشتر ناظر هستم و اين كار ماحصل سخنان ثبت شده اعضاي جُنگ است. جُنگ ميگويد ما در برهه زماني خودمان يعني همان دهه ۴۰ و ۵۰ خوب بوديم؛ اما اگر قرار باشد در دهههاي بعد هم همان راه رفته جُنگ را بروي، اشتباه كردهاي. مجلهاي هم كه چنين ادعايي كند به خطا رفته است. مانيفست جُنگ اين بود كه در هر لحظه نياز زمانه خودت را بسنجي و به فعاليت هنري و ادبي خود بپردازي. من در اينجا به گفته زندهياد افراسيابي نقش پاسور را ايفا ميكنم، يعني بايد واسطه نسل قبل و نسل بعد باشم. مهم اين است كه به درستي وظيفه خود را انجام دهم. من ميخواستم هاله مقدس جُنگ را بشكنم و بگويم كه ميتوان وارد اين حيطه شد و اعضاي آن را ديد و با آنها حرف زد. چرا كه آنها هم كساني بودند كه براي فرهنگ و هنر اين شهر تلاش كردند. نبايد به نسل گذشته ضربه زد؛ بلكه بايد واقعيت را بيان كرد.
اما در همين جُنگي كه ادعا دارد فرزند زمانه خود است، امروز ميتوان داستانها و ترجمههايي را پيدا كرد كه هنوز قابل خواندن هستند، آن هم بعد از گذشت نزديك ۶۰ سال. چراكه آن حلقه به ادبيات زمان خود ميپرداخت و تقريبا همزمان با اروپا آنها را مطرح ميكرد. اين هم باز به حضور آدمي مانند ابوالحسن نجفي برميگردد. او بارت را ميشناخت، با سارتر آشنا بود و آن فضا را در فرانسه از نزديك ديده بود. يا براي مثال «رماننو» و آلن ربگريه اولينبار در جُنگ به ادبيات ايران معرفي شد. از لحاظ نقد جدي هم مقالههاي محمد حقوقي درباره شعر معاصر يا مقاله سيسال داستاننويسي هوشنگ گلشيري را ميشود سرآغازي درنظر گرفت.
چگونه از دل دهها روايت توانستيد به يك روايت واحد دست پيدا كنيد؟
براساس گفتوگوها به اين نتيجه رسيدم و شيوهاي را در پيش گرفتم كه منجر به نوشتن سرفصلها شد. در چند مصاحبه ابتدايي با اعضاي جُنگ و از ميان پاسخهايي كه داده ميشد، توانستم به تعدادي موضوع مشترك برسم كه همان فصلبنديهاي كتاب است. براي مثال زمان چاپ اولين شماره ۱۳۴۴ است اما من سرآغاز جُنگ را ۱۳32 ميدانم. ضرورتهاي پيدايش جُنگ به يأس فلسفي حاكم بر روشنفكران در فضاي بعد از كودتا برميگردد. زماني كه حزب توده با شاخه جوانان خود ريشه ميدواند و اصفهان هم در اين زمينه فوقالعاده مستعد بود. اصلا تعدادي از اعضاي جُنگ عضو رسمي شاخه جوانان بودند و زندان هم رفتند. تمام اين شرايط دست به دست هم ميدهد تا بعد در اوايل دهه ۴۰ اين افراد دور قبر صائب جمع شوند و بعد به دليل ممانعت ساواك، جلسات به شكل غيررسمي و در خانه اعضا برگزار شود. درنهايت هم براي اينكه داستانها، شعرها و ترجمههايشان به سرانجامي برسد، تصميم به چاپ اولين شماره ميگيرند. همچنين در كنار مصاحبههاي خودم سعي كردم در كتاب از مصاحبههاي خوبي كه در روزنامهها وجود داشت يا چند كتابي كه به اين مساله پرداخته بود استفاده كنم و به آنها رفرنس دهم.
در مقدمه كتاب بر اهميت «فرديت» در جُنگ اشاره ميكنيد و آن را گواهي بر مدرن بودن اين جريان ميدانيد. اين تقابل با سنتگرايي از كجا نشأت ميگيرد؟
اصفهان شهري چارچوبمند و سنتي است. مقوله فرهنگي در آن جريان دارد اما چه با شعر و چه با فرهنگ به سنتيترين شكل برخورد ميشود. فقط پديدهاي مانند جُنگ كه اعضايش انجمنهاي سنتي را به هم ميزنند، ميتواند اين فضا را بشكند. بعد اين ايده به ذهنشان خطور ميكند كه چرا خودمان دور هم جمع نشويم؟ نجفي در دهه ۴۰ اين خط را به حقوقي ميدهد كه اعضا را جمع كند، چراكه آن زمان خودش در مجله سخن فعال بود. حالا شماره اول درآمده است، در شماره دوم اولين ترجمه از نجفي چاپ ميشود و شماره سوم ديگر آن مجله دلخواه را ميبينيم و اينجاست كه ضيا موحد ميگويد ابراهيم گلستان با ديدن يكي از شمارههاي جُنگ ميگويد كه ديگر بايد آنها را باور كرد. ديگر از شماره ششم و هفتم به بعد است كه ميبينيم قاسم هاشمينژاد همراه طاهر نوكنده از طرف روزنامه آيندگان به اصفهان ميآيند تا از جُنگ گزارشي تهيه كنند. در اين ميان كتابفروشيهايي مانند «تاييد» و «مشعل» نيز در همراهي با جُنگ نقش بسزايي دارند. زماني كه ابوالحسن نجفي در دانشگاه اصفهان ادبيات تطبيقي درس ميدهد، يك سري از جوانها كه حتي شاگرد او نبودند هم برسر كلاسهاي او حاضر ميشوند. به اين خاطر كه نجفي اتوريته داشته، انسان جديدي بوده با شكل و شمايلي كه هرمز شهدادي در «شب هول» توصيف ميكند و من در ابتداي كتاب آن را نقل كردهام. كارهاي جديدي ميكند، براي نمونه آن سالها در اصفهان فرهنگ كافهنشيني وجود داشته است ولي او مفهوم پاتوق را در ميان اعضاي جُنگ جا مياندازد. به اين معنا كه هميشه يك گوشه از كافهاي مشخص به مكاني براي اعضا تبديل ميشود و حتي روز و تايم جلسات هم از قبل مشخص است. از سويي در جُنگ خود اثر است كه اهميت دارد و نه صاحب اثر. اين كيفيتسنجي را به جرأت ميتوان گفت در مجله سخن هم نميبينيم. گاهي پروسه بحث بر روي آثار از يك يا دو جلسه گذشته و تا ماهها طول ميكشد تا بالاخره از ميان آنها چندتايي انتخاب شوند. حتي اسم بزرگي مثل جلال هم داستانش پذيرفته نشده و چاپ نميشود. آن چيزي كه جُنگ را جذاب ميكند جمعخواني، كار تيمي، خودخواه نبودن و مرام داشتن است. از همه مهمتر اما به گمانم مطرح نبودن بحث استاد و شاگردي يا همان نگاه از بالا داشتن است. در جُنگ اسم هر شخص و منِ فردي او اهميت مييابد.
اهميت حضور شخصي مانند محمد حقوقي و فعاليتش به عنوان دبير دبيرستانهاي اصفهان در جذب شدن نسل جوانتر به جُنگ در چيست؟
تنها محمد حقوقي به عنوان دبير در جذب جوانان تاثير نداشته بلكه در بخش دانشگاه ابوالحسن نجفي اين كار را ميكرد و خود هوشنگ گلشيري هم دبير دبيرستان «نمونه» بوده است و يك سري از بچهها شاگرد او هستند. دركل دبيرستانهايي مانند «ادب» به مديريت ابراهيم هورفر و «سعدي» به رياست ناصرقلي بهاصدري بسيار تاثيرگذار بودهاند. يكي از مانيفستهاي جُنگ هم اين بوده كه صرف حضور اسم كسي روي جلد، به معناي عضويت اين شخص در جُنگ نيست يا برعكس. فردي مانند فريدون مختاريان در ۱۱ شماره هيچ مطلبي ندارد اما عضو جُنگ اصفهان است.
در بخش «مردان بدون زنان» به نبود زنان در حلقه جُنگ پرداخته ميشود؛ اين عدم حضور به چه معناست؟
مسلماً به جُنگ هم انتقاد و ايراد وارد است. حضور بانوان در روشنفكري ما هميشه مشكلساز بوده است و اين را نهتنها در اصفهان كه در فضاي ادبي تهران نيز در همان زمان شاهديم و براي نمونه ميتوان به فروغ و حواشي پيرامون او اشاره كرد. در اصفهان سنتي، حضور ناگهاني يك شاعر زن (طاهره صفارزاده) كه از امريكا آمده است، براي اعضاي جُنگ عجيب و غريب است و ايجاد مشكل ميكند. اما نكته مهم اينجاست كه با وجود تمامي اختلافنظرها اين جمع هيچوقت از هم نميپاشد. خاطره جالبي از هراند قوكاسيان، عموي زاون قوكاسيان نقل ميشود كه در يكي از جلسات جُنگ با مشاهده بحثهاي شديد اعضا ميگويد شما نهتنها ديگر شماره بعدي را چاپ نميكنيد بلكه از همين فردا با هم قهر خواهيد بود ولي اين جمع همچنان با هم ادامه ميدهند.
جهتگيريهاي سياسي جُنگ را چگونه ميبينيد؟
محمد رحيم اخوت زماني به من گفت كه يك اشتباه تاريخي انجام داده و آن هم معتقد بودن به ادبيات متعهد در دهه40 و 50 است. نگاهي كه ادبيات را ابزاري ميدانست براي سياست و از همين منظر هم به جُنگ انتقاد وارد ميكردند؛ ولي همين اشخاص به محض مهاجرت اعضاي مهم به تهران، جاي خالي آن فضا را احساس ميكنند و بعدها مدعي دور دوم جُنگ ميشوند. من فكر ميكنم اگر كسي نشانهشناسي مقالههاي ابوالحسن نجفي را دنبال كند، ميبيند كه براي نمونه در همان «ادبيات چيست» هم رگههاي ادبيات ناب است كه نظر نجفي را به خود جلب ميكند. اعضاي جُنگ اعتقاد داشتند كاري كه ميكنند، چند دهه بعد ديده خواهد شد. محمد حقوقي معتقد بود كه شعر او چند دهه بعد و توسط نسلي كه شايد او را نديده است، خوانده و درك ميشود. يكي ديگر از نكات درخشان در مورد حقوقي، مقدمههاي مجموعه شعرهاي اوست كه به نوعي همان جستارنويسي امروز است. در ضمن بايد فشارهاي ساواك را هم درنظر گرفت كه يكي از عوامل به هم خوردن جُنگ است و باعث ميشود اعضاي اصلي از اصفهان بروند. ساواك با هر تشكلي در اوايل دهه ۵۰ در اصفهان مخالف بوده و به فردي مانند حقوقي ديگر اجازه تدريس در دبيرستانها داده نميشود.
چرا در انتهاي كتاب اظهار اميدواري ميكنيد كه دفترهاي جُنگ تجديدچاپ شوند؟
خيلي از پژوهشگران ادبيات معاصر و علاقهمندان به ادبيات وقتي از جُنگ بحث ميشود، هيچ شناختي از آن ندارند. به اين دليل كه شمارههاي آن در دسترس نيست تا مورد مطالعه و تحقيق قرار بگيرد. الان يكي دو شماره جُنگ آن هم با كيفيت پايين در اينترنت وجود دارد. من به اعضاي باقيمانده و خانواده درگذشتگان جُنگ پيشنهاد كردم كه داستانها، ترجمهها و شعرهاي هر 11 شماره به تفكيك چاپ شود يا حتي ميتوان تمامي شمارهها را به همان صورتي كه منتشر شدهاند، در چند جلد بازنشر كرد. البته بايد يك ويراستاري مجدد هم بر روي آثار انجام شود؛ چراكه خود اعضا هم به بعضي از اشكالات ويرايشي اذعان ميكنند.
مشكلات و موانع مستندسازي تاريخ معاصر، مانند كتاب «قهرمانان تنهايي در يك شهر» يا فيلمي كه درباره بهرام صادقي ساختيد، آن هم در شهري مانند اصفهان چيست؟
هيچ حمايت مالي از اين دو پروژه صورت نگرفت و اين دو كار كاملا مستقل ارايه شده است. همين الان شاهد هستيم كه در شهرهاي ديگر بيشتر روي اين دو اثر تبليغ ميشود تا در اصفهان. ميتوان گفت اين دو اثر در اصفهان بيشتر پشتوانه مردمي داشتند. من مطمئنم زماني تنديس تكتك اعضاي جُنگ را در اصفهان نصب ميكنند. و آنها ديگر «قهرمانان تنهايي در يك شهر» نيستند. و با تمام وجودم از عباس حقروستا مدير انتشارات «كتاب سرزمين» و محمد زاهدي مدير كتابفروشي «زمان» سپاسگزارم كه بار تمام مديران اين شهر را در چاپ اين كتاب يكتنه به دوش كشيدند.
شرح عكس دوم: نشسته از راست: يونس تراكمه، هوشنگ گلشيري،
ايستاده از راست: احمد گلشيري، محمدرضا شيرواني و رضا فرخفال
اصفهان شهري چارچوبمند و سنتي است. مقوله فرهنگي در آن جريان دارد اما چه با شعر و چه با فرهنگ به سنتيترين شكل برخورد ميشود. فقط پديدهاي مانند جُنگ كه اعضايش انجمنهاي سنتي را بههم ميزنند، ميتواند اين فضا را بشكند. بعد اين ايده به ذهنشان خطور ميكند كه چرا خودمان دور هم جمع نشويم؟
مسلما به جُنگ هم انتقاد و ايراد وارد است. حضور بانوان در روشنفكري ما هميشه مشكلساز بوده است و اين را نه تنها در اصفهان كه در فضاي ادبي تهران نيز در همان زمان شاهديم و براي نمونه ميتوان به فروغ و حواشي پيرامون او اشاره كرد. در اصفهان سنتي، حضور ناگهاني يك شاعر زن (طاهره صفارزاده) كه از امريكا آمده است، براي اعضاي جُنگ عجيب و غريب است و ايجاد مشكل ميكند؛ اما نكته مهم اينجاست كه با وجود تمامي اختلافنظرها اين جمع هيچوقت از هم نميپاشد.
در خاكسپاري ابوالحسن نجفي حدود ۲۰ نفر بيشتر نبوديم، از جمله محمد كريمي مدير انتشارات نيلوفر، داود موسايي مدير انتشارات فرهنگ معاصر، بهمن فرمانآرا، مژده دقيقي، ضيا موحد، يونس تراكمه، محمدعلي نجفي، شبلي تنها پسر ابوالحسن نجفي و... روز غريبي بود و ما استاد خود را در قطعه نامآوران تهران به خاك سپرديم.
حقوقي كاريزماي خاصي داشت. جذاب و خوشتيپ بود. با وجود اينكه در اواخر عمر وضع مالي بساماني نداشت اما برايش اهميت داشت كه هميشه لباس مارك بپوشد و راستش آن زمان حس و حال خوبي هم نداشت؛ چراكه دو عمل قلب در خارج از كشور انجام داده بود. حقوقي به قول يونس تراكمه از اول زندگي همسايه مرگ بوده است.
در اينكه احمد گلشيري جزو اولين موسسان جُنگ است، شكي نيست. من ايشان را چندبار ديدم و صحبت كرديم؛ اما وقتي بحث از جُنگ ميشد از ادامه دادن به صحبت امتناع ميكرد. احمد گلشيري حاضر به گفتوگو در مورد جُنگ نشد؛ چراكه به گمانم با بعضي مانيفستها، المانها و نشانهشناسيهاي جنُگ مشكل داشت و اين مشكل هم نه به بچههاي جُنگ بلكه به شخص برادر خودش هوشنگ گلشيري برميگشت.
محمود نيكبخت با جريان جُنگ همسو نبود و خودش را فراتر از آن ميدانست... او هميشه ميخواست مجله خودش را داشته باشد و به نوعي فراجُنگي عمل ميكرد. خودش هم صريحا گفته كه عضو جُنگ نبوده است. بايد توجه داشت كه عدم عضويت او در جُنگ دليل بر كم اهميت بودنش نيست؛ چراكه نيكبخت آثار مهمي در نقد شعر معاصر دارد و هنرجوپرور بود.