در خانه بمان و انجام‌شان بده

از خواب كه بيدار مي‌شوم، احساس مي‌كنم آشفته‌ام و اين همان روزي است كه قرار است كارها در آن به كندي پيش برود. حتي براي بيرون زدن از خانه هم زمان زيادتري نسبت به روزهاي گذشته بايد صرف كرد، واي به حال ادامه كارها تا پايان روز. انگار همه‌ چيز پيچيده‌تر و سخت‌تر از هميشه است. حتي پيدا كردن شارژر و باز كردن گره هندزفري هم، از عهده‌ام بر نمي‌آيد.
خيلي وقت‌ها براي انتخاب لباس، كار سختي در پيش ندارم. همان شلوار و كاپشن هميشگي را مي‌پوشم و يك پيراهن تميز به جاي پيراهن روز قبل.
اما در اين صبح آشفته، همين كار ساده معضلي مي‌شود كه زمان را جلوي آينه مي‌بلعد و درجه اضطراب را بالا مي‌برد. هيچ لباسي به نظرم مناسب نمي‌آيد يا يقه‌هاي‌شان اذيتم مي‌كنند، يا تنگند يا گشادند يا چروكند.
در چنين روزهايي كه كارها به كندي پيش مي‌رود، مجبورم صبحانه را سرپا بخورم تا ديرم نشود. همين صبحانه خوردن سرپايي، استرس را دوبرابر مي‌كند.
انگار در يك كلاف سردرگم گير كرده باشم. آن آشفتگي اوليه كه بلافاصله بعد از بيدار شدن وجود داشت، با ناتواني در انتخاب لباس و صبحانه سرپايي، تشديد مي‌شود و نظم و ترتيب كارها را از بين مي‌برد. نمي‌دانم بعد از هر كاري دقيقا كدام كار ديگر را بايد انجام دهم و در نتيجه اغلب كارها انجام نشده باقي مي‌مانند. لپ‌تاپم را جمع نكرده‌ام، وسايلم را توي كيف نگذاشته‌ام، براي ميان‌وعده ميوه برنداشته‌ام، مسواك نزده‌ام و جورابم را نپوشيده‌ام.
با خودم مي‌گويم شايد براي اين روز، تقديري از قبل نوشته شده، وجود دارد.
خرافات در كمين مي‌نشينند كه درست همين جا سر و كله‌شان پيدا شود. جايي كه پديده‌اي عجيب و غيرقابل تبيين ظهور مي‌كند. واقعا چطور مي‌توان توضيح داد كه بيرون رفتن از خانه گاهي وقت‌ها به معضلي لاينحل، كاري سخت و تقريبا ناممكن تبديل مي‌شود؟
قدم‌هايم سنگين است و ميلي در من براي ترك خانه وجود ندارد. حتي اگر با يك ساعت تاخير بالاخره از خانه بيرون بروم، يك دقيقه بعد ازآن برخواهم گشت تا كيف پول يا گوشي‌ام را كه جا گذاشته‌ام، بردارم. انگار آن بيرون، توي شهر چيزي وجود دارد كه من از آن فراري‌ام. يا لااقل چيزهايي كه من علاقه‌اي به ديدن‌شان در اين روز خاص ندارم.
راستش را بخواهيد من دوركاري را به همين خاطر دوست دارم. حاضرم سخت‌ترين كارها را به من بدهند و بگويند «در خانه بمان و انجام‌شان بده». در آن صورت اين روزهاي عجيب و غريب به چشم بر هم زدني، دود مي‌شود و به هوا مي‌رود.