سيد ضيا و كودتا
مرتضي ميرحسيني
مرد محوري كودتاي سوم اسفند 1299 سيدضياءالدين طباطبايي بود، هرچند برنده نهايي آن بازي نشد و چندي بعد از كودتا - و دورهاي كوتاه رياست بر دولت – به اجبار كشور را ترك كرد. اوايل دهه 40 خورشيدي در گفتوگو با صدرالدين الهي از آن ماجرا گفت. همهچيز را به خوبي به ياد داشت. «از رنگ لباس فلان افسر حرف ميزند، از شام يك شب مهماني ميگويد، از كورهراهي كه عبور كردهاند سخن ميگويد و همه اينها فقط براي اين است كه بگويد مرد اول كودتا او بوده» است. حتي ميگفت رضاخان درست نميدانست چه نقشي در كودتا ايفا ميكند. «ايشان اصلا روحش از كودتا خبر نداشت. فكر نميكرد ميخواهد قدرت را به دست بگيرد. مخصوصا در روزهاي آخر كه من مرتبا با او ملاقات ميكردم. سعيم اين بود كه وحشت او را از نافرماني و عصيان عليه شاه از بين ببرم. دايم به او ميگفتم شاه در تهران محصور ميان آدمهاي بيحميتي است كه قدرت پادشاهي را از او گرفتهاند، ما بايد برويم و او را نجات بدهيم.» ميگفت رضاخان نميدانست واقعا چه خبر است، اما من ميدانستم. «من قصد عوض كردن همهچيز را داشتم و ميخواستم زمامدار مطلقالعنان ايران بشوم.» باورش اين بود كه اين تغيير ضروري جز با كنار زدن احمدشاه قاجار ممكن نميشود. «آن احمدشاه خدابيامرز ساخته و پرداخته دست ناصرالملك بود و علاقهاي به ايران نداشت. خبرهاي بورس پاريس برايش از اخبار پشت دروازه تهران مهمتر بود. تنها او نبود. رجال آن روز ايران دو دسته بودند: يا آنها كه ايران را ميخواستند تا مثل برات پستي به دست خارجيان بسپارند و حواله زندگي بهتر آخر عمر را در فرنگ بگيرند يا آنها كه در ايران علاقه آب و ملك و آبا و اجدادي داشتند و حمايت خارجي را براي حفاظت خود لازم ميديدند. احمدشاه وسط اينها در محاصره بود. من ميخواستم يا او به كلي عوض شود يا به كلي از بين برود.» او به دخالت و همراهي انگليسيها با كودتا هم اشاره ميكرد، اما ميگفت در سفارت انگليس درباره كودتا و دولت بعد از كودتا اختلافنظرهايي وجود داشت. «دستهاي معتقد بودند اين كار بايد به صورت يك قيام كوچهبازاري درآيد و دموكراتها و به اصطلاح وجيهالملهها در راس آن قرار بگيرند و دستهاي كه معتقد بودند كه كار بايد به دست نظامي حل شود، خواه ژاندارم، خواه قزاق. يك عده سياستمداراني هم بودند كه ميگفتند در يك مملكت سنتي، كار را بايد به دست اعيان و شاهزادگان اصلاح كرد. جالب اين است كه طرفداران فكر قيام مردم عادي، نظاميان سفارت انگليس بودند و در راس آنها ژنرال ديكسن بود... معتقد بود اگر بشود آزاديخواهان را به حركت واداشت، سد مقابل كمونيستها محكمتر خواهد شد. در مقابل او مردان سياسي سفارت كه تجربههاي بيشتري داشتند و سيل كمونيزم را قويتر از آن ميديدند كه با سيلبند حكومت دموكراسي بتوان متوقف كرد، يكجا طرفدار قزاقها بودند.» ميگفت برنامهريزي شده بود كه در تهران كسي سد راه ما نشود تا كار به خونريزي نكشد. البته استفاده از واژه «برنامهريزي» براي توضيح كاري كه كودتاگران كرده بودند كفايت نميكند. به گفته سيدضيا به فرماندهان قواي نظامي مستقر در پايتخت رشوه داده شده بود. «آقا، انسان نامرد است. انسان بنده پول است. من آنها را قبل از حركت خريده بودم.» دومين روز بعد از كودتا با احمدشاه روبهرو شد و در پاسخ به سوال او كه «چرا اعضاي دولت مرا توقيف كرديد؟» گفت «شما دولتي نداشتيد كه من توقيف كنم. اگر دولتي سركار بود، من سيدِ روزنامهنويس با يك مشت قزاق گرسنه تهران را فتح نميكردم.»