خاطرات سفر و حضر (169)
اسماعيل كهرم
ميگويند اگر شما چهرهاي را ديديد كه احساس خاصي را در شما زنده كرد مانند ترس، نفرت يا انزجار، مطمئن باشيد كه در گذشته دور و يا نزديك شخصي با چهرهاي شبيه به او، در حق شما جفا، مهرباني و خشونتي مرتكب شده و اكنون تصوير ايشان در صندوقچه اسرار ذهن شما مانده و ناگهان با مشاهده كپي برابر اصل عكسالعمل مشابه با آن تصوير در شما برانگيخته شده است. در كودكي به اتفاق خانوادهام به كربلا رفتيم. خاطرات زيادي از اين مسافرتها در ذهن من باقي مانده است. اغلب شيرين و گاه عبرتآموز. به خاطر دارم كه در حرم يكي از بزرگان ايستاده بودم و چادر مادر را به شدت قاپيده بودم. شايد ميترسيدم كه گم بشم! ناگهان نگاهم به كنار دستم افتاد. يك عرب بدقيافه كنار من نشسته بود و عباي خود را روي سرش كشيده بود. توجه من جلب شد، عبايش را كنار زد و چهرهاش را ديدم، انگشت را روي لبها و بيني گذاشت و گفت سيس!! من از ترس گفتم چشم! گرچه او نميفهميد. نگاهم به دستهايش افتاد. يك چوب بلند را زير عبا گرفته بود كه سر آن ماده سياه و چسبناكي بود، مثل قير، قير را به پولها ميچسباند و بيرون ميآورد من با رفتار او ترسيده بودم و هيچ نگفتم ولي اين چهره در ذهن من ماند و هر كس را مشابه با او ديدم به ياد اين عرب دزد افتادم. ابنملجم در سريال امام علي يكي از كساني بود كه مرا به ياد او انداخت. به كودكانمان چهرههاي زيبا نشان بدهيم تا ملكه ذهن آنها شود؛ حتما.