• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۱ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5170 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۱ اسفند

مرگ هاوارد فاست

مرتضي ميرحسيني

هاوارد فاست كه سال 2003 در چنين روزي از دنيا رفت، يكي از آخرين نويسندگان بزرگ امريكايي بود كه كمونيست شد، اما به درستي گفته‌اند كه او هرگز يكي از غول‌هاي ادبي قرن بيستم نبود. البته نويسنده چيره‌دستي بود و رمان‌هاي تاريخي‌اش هنوز هم بسيار خواندني و جذابند. از سرخ‌پوست‌ها نوشت (آخرين مرز، 1941)، جدايي امريكا از انگليس و شكل‌گيري كشور مستقل ايالات متحده را روايت كرد (شهروند تام پين، 1943)، از زندگي بردگان سياه‌پوست حرف زد (راه آزادي، 1944) و روي مبارزه دموكراسي و اليگارشي در كشورش انگشت گذاشت (امريكايي، 1964) يورگن روله در كتاب «ادبيات و انقلاب» مي‌نويسد «اين آثار هاوارد فاست از ميهن‌پرستي و عشق به دموكراسي سرشار بودند و اين همان چيزي بود كه جامعه امريكا در طول جنگ دوم جهاني به آن نياز داشت. آن روزها كه حيات سياسي و روشنفكري جامعه هنوز به چپ گرايش داشت، فاست در دستگاه سخن‌پراكني امريكا نقش مهمي ايفا مي‌كرد. اما پس از جنگ، زماني كه خط‌مشي رسمي تغيير كرد، بي‌شك عزت‌نفس و پايمردي موجب شد كه او به ايده از رونق‌افتاده وفادار بماند.» چون به باورهايش وفادار مانده بود، خواه‌ناخواه با نظام حاكم بر كشورش درافتاد و حتي اوايل دهه 1950 - به جرم اهانت به كنگره - چند ماهي زنداني شد. شوروي از اين ستيز بهره برد و سال 1953 هاوارد فاست را برنده جايزه ادبي استالين اعلام كرد. آنها گفتند «هاوارد فاست در فضاي خردكننده تحريك و افترا به آرمان‌هاي خود وفادار مانده است و با قلمش همچنان از حقوق و آزادي انسان‌ها دفاع مي‌كند. فاست مظهر امريكاي راستين و مترقي است، امريكاي انسان‌هاي بي‌پيرايه‌اي كه مانند مردمان ديگر كشورها عميقا خواهان برقراري صلح و دوستي در سراسر جهانند.» اما فاست حتي با چنين وسوسه‌هايي به حد سايه‌هاي شوروي تنزل نكرد و چند ماه بعد، پس از افشاي جنايت‌هاي استالين - «ننگي كه تا ابد در ذهن انسان متمدن باقي خواهد ماند» - به آنچه در شوروي مي‌گذشت معترض شد. نوشت كه من خطا كردم و آنچه را بايد مي‌ديدم، نديدم. «بي‌كفايت بودم و نتوانستم تشخيص دهم كه پيروزي در اين نيست كه سوسياليسم را به دست بياوريم، اما حق مقدس انسان در برخورداري از وجدان، حق و شأن انسان در بيان نظرياتش از دست برود.» تجاوز نظامي شوروي به مجارستان (پاييز سال 1956) و كشتاري كه اشغالگران در آن كشور به راه انداختند، فاست عدالت‌خواه را بار ديگر تكان داد. نوشت كه مهم نيست چه شعاري مي‌دهيم و چه آرماني داريم، كارهايي كه مي‌كنيم ماهيت و واقعيت ما را نشان مي‌دهند. با پر كردن زندان‌ها نمي‌شود از آزادي دفاع كرد و با بستن دهان‌ها و سركوب دگرانديشان نمي‌توان به تحقق روياهاي بزرگ بشري اميد بست. كمونيست‌هايي كه همچنان طرفدار شوروي بودند، فاست را از خودشان طرد كردند. اين‌چنين بود كه او چند سال بعد از اينكه از سوي حكومت امريكا رانده و منزوي شد، به گناه پايبندي به عدالت و حقيقت، با همفكران قديم خود نيز به مشكل برخورد. از نظر آنان - كه وجدان‌شان را به شوروي فروخته و تشخيص درستي و نادرستي را به سران حزب كمونيست و رفقاي بالادستي سپرده بودند - فاست مردي دورو و فرصت‌طلب و «فرو رفته در كثافت» بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون