به وطن خويش بازگرديد
احمد زيدآبادي
سال 1400 آخرين نفسهاي خود را ميكشد و سالي نو در انتظار است. در آستانه سال نو، اگر گفته شود بينهايت مشكل و معضل در وجوه مختلف حيات ملي ما ايرانيان روي هم تلنبار و انباشت شده است، اغراق نخواهد بود. يكي از اين معضلات كه روح و روان هر ايراني دلداده وطن را به سختي آزار ميدهد، پاندومي مهاجرت جوانان و فارغالتحصيلان به خارج از كشور است. برخي دلايل و زمينههاي گسترش مهاجرت چندان مخفي و پوشيده نيست كه نياز به كشف داشته باشد، اما اين حجم از ميل و اشتياق به ترك ميهن، به نظر من تناسبي با آن دلايل و زمينهها ندارد و عوامل رواني و سياسي سرپوشيدهاي در پشت آن پنهان شده است. هر كس كه نسبت به اين كشور و آينده آن، حس دلسوزي دارد، بايد در جهت توقف و بلكه معكوس كردن جهت مهاجرت، به سهم خود تلاش كند، اما متاسفانه برخي نيروهاي سياسي و شبكههاي خبري بهرغم ادعاي وطندوستيشان، مستقيم و غيرمستقيم بر آتش اشتياق مهاجرت در بين جوانان ايراني بنزين ميپاشند و صرفا به دليل كينه و نفرتشان از نظام سياسي، در جهت تخليه كشور از استعدادهاي انساني آن بيوقفه تلاش ميكنند. براي توقف روند فزاينده مهاجرت يا معكوس كردن روند آن، ديگر موعظه روشنفكران و صاحبنظران كمكي نميكند و به ناچار بايد گامي عملي در اين جهت برداشته شود. اين گام عملي فقط در توان بخشي از مهاجران قديمي و دولت حاكم است. آن دسته از مهاجراني كه در ابتداي انقلاب به دليل نوع حرفه يا هنرشان كشور را ترك كردند و اينك در پيرانهسري آرزوي ديدار روي وطن خود را دارند، به نظرم بايد بدون هيچ ترس و هراس و ترديدي، راه بازگشت به كشور را در پيش گيرند و مطمئن باشند كه شرايط اجتماعي در ايران به گونهاي نيست كه نهاد بهخصوصي بخواهد يا بتواند براي آنها مزاحمت جدي ايجاد كند. هنرپيشگان و خوانندگان قديمي و نامآور ميتوانند در اين زمينه پيشگام باشند و با مهاجرت معكوس به كشورشان، از تب ميل به ترك ميهن در بين جوانان بكاهند. بخش سنگينتر اين وظيفه بر دوش مديران كشور است. از زمان استقرار دولت جديد بسياري از مديران بلندپايه از ضرورت بازگشت هموطنان مهاجر به داخل كشور سخن گفتهاند. سخنان آنها اما به دليل واكنش تبليغاتي محافل سياسي مخالف بازگشت هموطنان مهاجر به كشور، موج بلندي ايجاد نكرده و عملا به حاشيه رفته است. چنين كاري نياز به موجآفريني پر سر و صدايي دارد وگرنه توسط علاقهمندان به خالي شدن كشور از نيروهاي جوان و مستعد آن، به راحتي خنثي ميشود. به عبارت ديگر، بازگشت بيسر و صداي تك چهرههاي مهاجر كارساز نيست و لازم است در حركتي جمعي چند تن از سرشناسترين آنها وارد كشور شوند. وقتي كه مرتضي عقيلي ميتواند در كمال امنيت و آسايش به كشور بازگردد و حتي قول ادامه كار به او در كشورش داده شود، چرا امثال بهروز وثوقي و معين نتوانند؟ در ايام عيد قرار است بسياري از خوانندگان ايراني در كشورهاي همسايه كنسرت برگزار كنند. سفر انبوه ايرانيان براي حضور در اين كنسرتها افزون بر آنكه از لحاظ رواني امري بسيار غمانگيز است، از لحاظ اقتصادي نيز سودش به جيب ديگران سرازير ميشود. حال با چنين وضعي واقعا چه عيبي دارد كه در روزهاي عيد معين در تهران يا اصفهان كنسرت برگزار كند و ضمن فراهم كردن اسباب شادي و نشاط براي مشتاقان هنر خود، به كنترل روند مهاجرت انبوه جوانان به خارج از كشور نيز ياري رساند؟ بدبختانه بازگشت مرتضي عقيلي به كشور با سرزنش و شماتت پارهاي محافل مخالف جمهوري اسلامي روبهرو شد. من نميدانم دلتنگي نسبت به ميهن و زادگاه خود در كدام مسلك و مرامي عار و ننگ شمرده شده كه رفع اين دلتنگي از طريق بازگشت به ميهن، سزاوار سرزنش باشد؟ حق بازگشت به ميهن از بديهيترين حقوق اتباع همه كشورهاست. اميدوارم هموطنان خارج از كشور از اين حق طبيعي و بديهي خود استفاده كنند و بياعتنا به برخي واكنشهاي سياسي، راه بازگشت به اين وطن خسته و چشمانتظار را در پيش گيرند.