موسم تلخ سنگپشتها
آن روي فصل حيات
معصومه صفايي| اينجا لاكپشتها و مارها و سمندرها را هر اندازهاي كه باشد ميخرند، چون در مقصد مشتريهاي متفاوتي دارند. بعضيها كوچكترها را ميخرند كه توي تنگ جا شوند. در واقع نوزادهايي كه چند هفتهاي بيشتر از عمرشان نميگذرد؛ تازه اگر شانس آورده و جان سالم بهدر برند. بعضي ديگر هم بزرگترها و فرزترها را ميخرند، براي مسابقه. بله، مسابقه دو لاكپشتها! اينجا لاكپشتها را خيلي ارزان، خيلي خيلي ارزان، ميخرند: 200 تومان، تازه اگر لاكش سالم باشد و اندازهاش مناسب. بعد همه را توي گونيهاي كنفي، يا دبههاي پلاستيكي ميريزند تا زياد به اصطلاح خودشان تابلو نباشد و بار وانت يا صندوق عقب ماشينهاي مسافركش، راهي تهران ميكنند. فروش لاكپشتها سود خالص است، نه پولي بايد بپردازند و نه زحمتي دارد. در تهران هم كه مثل همه سرگرميهاي مقطعي، چند سالي است مد شده كنار ماهيهاي قرمز سفره هفتسين، يك لاكپشت خال خالي زرد يا يك مار آبي يا حتي يك مار پيتون! يا ايگوانا! هم ميگذارند. خب، قشنگ است چه اشكالي دارد؟! محيطزيست هم هرقدر دلش ميخواهد بخشنامه و اطلاعيه و اخطاريه و از اين چيزها بدهد چه فرقي ميكند، شب عيد است و همه پول لازم. گونيها و دبهها يكي بعد از ديگري بار ماشين ميشوند. اما اينبار محموله نه سنگ است، نه برنج است، نه خيار است و نه... اگر كمي دقيقتر به گونيها نگاه كنيد متوجه حركات خفيف محتويات داخل گونيها ميشويد، اين دفعه محموله وانت بار لاكپشت است؛ لاكپشتهاي بركهاي اروپايي يا لاكپشتهاي خزري. اينجا آبگيري است در قسمت شمالي كشور -گيلان يا مازندران، منجيل، رشت، محمودآباد، ساري- چه فرقي ميكند. اينجا كرور كرور لاكپشت را صيد و گونيگوني بار وانت ميكنند. براي هيچكس فرقي نميكند كه در اين حمل و نقل چه بر سر آنها ميآيد و چگونه لاك نرم لاكپشتهاي جوان زير فشار گونيهاي ديگر له ميشود. خب، حق هم دارند اينها كه اول تا آخرش يك ماه اينور يا يك ماه آنور ميميرند! چه در گوني و چه در آكواريوم. فقط تفاوتش اين است كه هر چه تعداد مردهها بيشتر باشد، فروشنده آخري بيشتر ضرر ميكند. اين هم كه ديگر اهميتي ندارد! در بار يك وانت يا صندوق عقب اتومبيل و طي مسير 5۰۰ -400 كيلومتري اين ضرر و زيانها كاملا طبيعي است! جواني با سرعت لاكپشتها را از يكديگر جدا ميكند مثل دستچين كردن پرتقال در بازار ميوه و ترهبار! بزرگترها در يك تشت و كوچكترها در تشت ديگر. بعد با همان تشتها براي فروش به مغازهداران و دستفروشها، به بازار مولوي، كوچه مرغي، يا بازار گل كيانشهر برده ميشوند. از آبگيرها و تالابها و رودخانههاي سرسبز شمال تا تشتهاي قرمز بازار مولوي و وانهاي لعابي بازار گل كيانشهر. اگر كمي بيشتر توي وانها و تشتها با چشم جستوجو كنيد بهطور قطع حيواناتي ديگر مثل مار، سمندر يا حتي عقرب هم خواهيد يافت. اين لاكپشتها توسط فروشندههاي سطح شهر به يكپنجم قيمت خريداري ميشوند شايد كمتر از 10هزار تومان، بسته به ميزان طي مسافت از حوالي بهشتزهرا تا گلفروشي خيابان فرشته، به قيمتهايي نه چندان همگون فروخته ميشوند. لاكپشتها اينجا در ورودي بازارچهاي خيريه در يكي از مناطق شمال شهر تهران در آبنمايي زيبا در كنار ماهيهاي قرمز با هزار دبدبه و كبكبه عرضه ميشوند. دست نزنيد، جلوتر نياييد، پسرجان دست توي آب نكن... اينها همان لاكپشتهايي هستند كه با گوني در صندوق عقب، از شمال حمل شدهاند، حالا براي بازار گرمي شدهاند عزيز دردانه. خلاصه اين بخت برگشتههاي كوچك و بزرگ خريداري ميشوند تا چند روزي سرگرممان كنند بعد هم اگر شانس بياورند و زير دست و پا نمانند، از خشكي و گرسنگي نميرند، مريض نشوند و بدنشان قارچ نزند، تازه جايشان اگر در سطل زباله نباشد در جوي آب جلو خانه است. خوب درست است. خانه آپارتماني كه جاي نگه داشتن جك و جانور نيست! در ضمن دردسر دارد، بو ميدهد، آكواريوم را هم كثيف ميكند. پس چارهاي نيست... شما هم اگر غير از اين فكر ميكنيد بعد از نوروز با دقت بيشتري به جويهاي كنار خيابان نگاه كنيد تا در جاي جاي شهر لاشه لاكپشتهاي بيچاره را ببينيد. اين حكايت تاسفانگيز، نمونهاي از تنوعطلبي و علاقه وافر به حيات وحش است در دل شهرهاي سيماني!كارشناس محيطزيست