حيوانكشي
و فرهنگ
سعيد درويشي
يكشنبهاي كه گذشت، به فاصله چند ساعت، دو حيوان پُربها در دو استان مختلف كشور با بيتدبيري انسانها كشته شدند. در حالي كه اگر تاكنون برخي فرهنگهاي اجتماعي ما اصلاح شده بود، نبايد اين دو حيوان را كه ارزش آنها براي حيات وحش مثل ارزش چند بشكه نفت براي برخي كشورهاست، به سادگي از دست ميداديم. يك قلاده پلنگ در قائمشهر مازندران و يك قلاده خرس قهوهاي در روستايي در شهرستان نمين اردبيل تنها به اين دليل جانشان را ازدست دادند كه عده كثيري از مردم ايران در مواجهه با بحران بدتر از خود بحران عمل ميكنند. وقتي گفته ميشود هر حادثهاي كه زندگي تعداد زيادي از مردم را به خطر اندازد «بحران» به حساب ميآيد، مصداقش اين است كه خطر آن پلنگ در خيابانهاي شهر قائمشهر و آن خرس براي مردم روستا برابري ميكرد با زلزله و سيلاب مخربي كه هركدام ميتوانند به مرگ حداقل دو نفر منجر شوند. پس نتيجه ميگيريم كه آن حيوانات در يك جغرافياي كوچك بحرانساز شده بودند. اما آيا تنها راه مقابله با اين بحران، كشتن حيوانات بود؟ (به نقل از ايسنا)، مدير كل حفاظت محيط زيست استان مازندران در خصوص كشته شدن پلنگ گفته است: «با وجود اطلاعرساني كه توسط نيروهاي نظامي انجام شد اما ازدحام جمعيت در آن منطقه صورت گرفت كه موجب استرس پلنگ شد كه واكنش حمله او را به دنبال داشت. فرآيند بيهوشي پلنگ در دستور كار قرار گرفت و از آنجايي كه بيهوشي با دُز مناسب بايد انجام ميشد، براي اين كار از دامپزشكي نيرو اعزام شد تا زندهگيري پلنگ انجام شود. در اين ميان تا حضور ماموران دامپزشكي براي بيهوشي، پلنگ به ۲ تن از افراد نيروي انتظامي نيز حملهور شد و به آنها آسيب زد و به محض خروج از خانهباغ وارد كوچهاي شد كه ازدحام جمعيت وجود داشت و بيم آن ميرفت كه به مردم آسيب بزند، در نتيجه در فاصله استاندارد ۱.۵ تا ۲ متري شليك گلوله از سوي نيروي انتظامي انجام شد.» بنابراين، با توجه به گفته اين مسوول، ازدحام مردم باعث وحشت پلنگ شده بود. شلوغي و كنجكاوي ايرانيها در زمان حوادث موضوع تازهاي نيست.
سالهاست كه مردم ما اين فرهنگ غلط را نسل به نسل منتقل ميكنند و در هر حادثهاي، از تصادفات رانندگي و دعواهاي خياباني تا حوادث طبيعي و غيرطبيعي، اولين چيزي كه به ذهن بيشتر مردم ما ميرسد ايستادن و تماشاي حادثه است. اگر صبح يكشنبه، مردم بيخيال تماشاي پلنگ مستاصل ميشدند، نه فقط او وحشيتر نميشد بلكه اداره محيط زيست و نيروي انتظامي آن حيوان را مهار ميكردند اما متاسفانه در حالي كه هر سال پديده نگهداري از حيواناتي مانند سگ و گربه در بين ايرانيها شيوع مييابد، با اتفاق اخير مشخص شد هنوز راه زيادي براي آموختن مهرباني با حيوانات داريم كه علت اصلي آن ترك نكردن همان فرهنگ غلطِ كنجكاوي و كارشناسي در هر مسالهاي است. و اما در روستايي در شهرستان نمين، مرگ خرس قهوهاي تلختر بود. در اينجا حيوان زبان بسته به مردم حمله نكرد بلكه اين مردم بودند كه تشخيص دادند بايد به خرس حمله كنند! «(به نقل از ايرنا)، اهالي اين روستا با توسل به روشها و رفتارهاي نامناسب، پس از تعقيب و گريز و ضرب و جرح حيوان و از پا انداختن آن، با استفاده از ادواتي نظير تراكتور، خرس را مهار و آسيب جدي به اين جانور وارد كردند. بهطوريكه ضمن زيرگرفتن آن با تراكتور، باعث شكستگي استخوان پا و لگن و آسيب ستون فقرات حيوان شدند و با يك حلقه طناب ضخيم از ناحيه گردن بسته و پاي عقب سمت چپ حيوان را زير چرخ تراكتور قرار دادند تا به زعم خود مانع فرار آن شوند!»
ديگر چه ميتوان گفت؟ اينجا كه حيوان مانند قائمشهر به كسي حمله نكرده بود، اما ظاهرا عدهاي در هر شرايطي با حيوانات مشكل دارند، حتي اگر حيوان زبان بسته نگاه چپ هم به آنها نكرده باشد، بايد به هر شكلي كه شده آن را مجازات كنند. فصل بيستوپنجم بخش تعزيرات قانون مجازات اسلامي تحت عنوان «احراق و تخريب و اتلاف اموال و حيوانات» به تعيين مجازات حيوانآزاري پرداخته است. در ماده ۶۷۹ اين قانون آمده است: «هركس به عمد و بدون ضرورت، حيوان حلالگوشت متعلق به ديگري يا حيواني كه شكار آنها توسط دولت ممنوع اعلام شده است را بكشد يا مسموم يا تلف يا ناقص كند، به حبس از نود و يك روز تا ششماه يا جزاي نقدي از يك ميليونوپانصدهزار ريال تا سه ميليون ريال محكوم خواهد شد.» براي حذف يك فرهنگ غلط كه سرانجامش آسيب به مخلوقات خداوند است، بهترين كار اجراي قانون است. اما از آنجايي كه در قائمشهر و نمين، يك فرد در سرنوشت آن دو حيوان دخالت نداشت و جمعي از شهروندان و روستاييان با رفتار اشتباهشان باعث مرگ پلنگ و خرس شدند، بنابراين در اين ماجراها، احدي مجازات نخواهد شد اما بايد از اين دو اتفاق درس بگيريم و شعار «مهرباني با حيوانات» را در عمل هم ثابت كنيم.