هنرمند متعهد
رامين يزدانشناس
از زماني كه موسسات آموزش هنر، به طور گسترده شروع به كار كردند؛ ارزش هنرمندان بيش از پيش در نظر جامعه آمد، زيرا بر همگان آشكار شد كه آنچه يك اثر را شاهكار ميكند تنها تكنيك قوي هنري نيست بلكه روح و نگاه ويژه هنرمند است.
براساس داستان زندگي نامداران هنري در دنيا، اغلب آنها عادتهاي ويژهاي داشتهاند يا گاهي فاقد بعضي از تواناييهاي معمول خصوصا در برقراري ارتباط با جامعه بودهاند. خصوصياتي كه اگر در يك فرد عادي بروز كند ممكن است نياز به تلاش براي برطرف كردن آن باشد ولي وقتي صحبت از يك هنرمند برجسته ميشود شايد همين تفاوتها و حتي كمتوانيهاست كه به او اين فرصت را ميدهد تا در ذهن و دنياي پيرامونش، فضايي خاص براي خود بسازد كه ماحصل آن، بروز ويژه هنرش باشد. هنري كه از فرد هنرمند شروع ميشود ولي براي هميشه ميتواند مخاطب داشته باشد و باعث ايجاد لذت، الهام و يادگيري گردد.
شايد بتوان ادعا كرد تا قرن اخير و خصوصا چند دهه اخير، آنچه هنرمند به جامعه و بشريت عرضه ميكرد هنر ناب و خاص خودش بود و آنچه كه ميگرفت، احترام و ديده شدن آثارش و اثرگذاري او در دنياي هنر بود. اينكه هنرمند چه خلق و خو و شخصيتي داشته است در برابر ارزشمندي آثارش، بياهميت و ناپيدا بود. اندك مستنداتي از معدودي از اطرافيان هنرمندان مشهور در دست است كه نشان دهد چگونه خلقياتي داشتند و اگر اين اندكها نشان از بعضي بدخلقيهاي آنها داشته باشد باز هم تاثيري در اهميت اثر آنان نخواهد داشت، زيرا مردم مخاطب اثر او هستند نه شخصيت هنرمند.
با ظهور هنرمنداني از نوع سلبريتي در فضاي هاليوود و علاقهمندي مردم به دانستن زندگي شخصي آنها، پديدههايي چون پاپاراتسي و مجلات زرد رونق گرفتند. با گسترش تكنولوژي و حضور گسترده مردم در فضاي مجازي و خصوصا شبكههاي اجتماعي، زردي عناوين و خبرها به اين فضا هم تسري پيدا كرد و زندگي و خلقيات هنرمندان خصوصا هنرمندان حوزه سينما و موسيقي كه مخاطب عامتري نسبت به بقيه شاخههاي هنري دارد بيش از پيش در معرض مشاهده و قضاوت قرار گرفت.
جدا از درست و غلط شرايط نوين، سوال اينجاست كه رسالت و تعهد هنرمند به جامعه چيست؟ هنرمند فردي از افراد جامعه و انساني از جميع افراد بشر است. نگاه سياسي، اجتماعي و خوش اخلاقي و بداخلاقي خاص خود را دارد. هنرمند امكان و توانايي اين را دارد كه اثري خلق كند كه ديگران از انجام آن عاجز هستند. شرايط جامعه و خصوصا اوضاع سياسي هر روز ممكن است سمت و سويي جديد و متفاوت به خود بگيرد، هنرمند اگر قرار باشد با هنر يا كلامش نسبت به اين تغييرات و اتفاقات، عكسالعمل سريع نشان دهد و از موقعيت و هنرش در راستاي اهداف يا خواست جمعي روز كه ممكن است فردا تغيير كند استفاده كند، اصالت هنرش را از دست خواهد داد.
از سويي ديگر آيا همسو نبودن نگاه سياسي يا اجتماعي هنرمند، با دستهاي از مخاطبين آثارش، نفيكننده هنر و اثر هنري اوست؟ يك نقاشي، عكس، مجسمه، قطعه موسيقي، صحنه تئاتر يا ديالوگ فيلمي ميتواند اثري ارزشمند و تاثيرگذار در امروز و هميشه تاريخ بشر باشد و كم پيش آمده كه سوگيري سياسي يا كنشگري او در زمان خلق اثر، به هنرش پيوست شده باشد مگر اينكه هدفش از خلق آن اثر براي پرداختن به آن موضوع بوده باشد.
بديهي است كه شايسته است كه هنرمند بيش از آنكه تريبون جناح و دسته و حتي اكثريت باشد، هنرمند باقي بماند و به خلق اثرش تمركز كند ولي اينكه هنرمنداني را به جرم عمل نكردن به خواست روز مردم به انزوا بكشانيم؛ در واقع محروميت خودمان و آيندگان از آثار او را رقم زدهايم. ناگفته هم پيداست كه پديده سلبريتي بودن ميتواند درآمدهاي كلاني با خود به همراه بياورد كه براي سلبريتي ماندن، بايد به مرام ارتباطهاي نوين اجتماعي عمل كرد. هنرمند سلبريتي فعال، يا بايد حاشيه بسازد يا خود را درگير حوادث و خواست روز كند تا هميشه پربازديد و پردرآمد بماند. اين آفتي است كه به جان هنرمندان افتاده است و همانقدر كه قضاوت مردم از هنر فرد براساس رفتارهاي شخصي، به بقاي هنر آسيب ميزند، در بند ديده شدن و كسب درآمد از پرطرفدار بودن هم ميتواند منجر به كاهش غناي هنر فرد گردد.