ادامه از صفحه اول
ژانرِ روايتهاي غيررسمي
براي نمونه بنده به عللي متفاوت از ادعاهاي رسمي معتقد بوده و هستم كه عبدالباقي در ماجراي متروپل كشته شده است هر چند احتمال نادرست بودن اين تحليل را هم رد نميكنم، چون تاكنون هيچ مرجع مستقلي آن را تاييد نكرده است ولي در هر حال تجربه نشان داد كه خوانندگان از اين برداشت چندان رضايتي ندارند و با روايت غيررسمي يعني فرار كردن و زنده بودن او همدلتر هستند. پرسش اين است كه چرا چنين ميشود؟ و چه بايد كرد؟ اين وضع تا حدي در همه جهان هست، آنچه ميان ما با آنها تفاوت دارد، عمق و گستره روايتهاي غيررسمي و ميزان پذيرش آنها از سوي مردم است. يعني در ايران روايتهاي غيررسمي خيلي مخالفتر با روايت رسمي است، همچنين موضوعات زيادي را شامل ميشود و مهمتر از همه اينكه افراد بسيار بيشتري با آن همدل و همراي هستند و يك ژانر غالب در سياست اطلاعرساني ايران است. وجود چنين فضايي عوارض شديدي در هر زمينهاي دارد و بدون حل اين مشكل هيچ گام مفيد ديگري براي افزايش اعتماد نميتوان برداشت. رواج اين ژانر علل گوناگوني دارد. فقدان رسانه مستقل در اطلاعرساني، به علاوه انتشار مطالب نادرست و دروغ قبلي از سوي رسانههاي رسمي و نيز نبود نهادهاي مدني مستقل براي راستيآزمايي و تن ندادن صاحبان قدرت به پاسخگويي شفاف و بهنگام ازجمله اين علل است. هر كدام از اينها نقش تعيينكنندهاي در شكلگيري و گستره اين ژانر خبري و تحليلي مخرب دارند. دولت نميتواند در برابر آن بيتفاوت باشد و به صرف آنكه روايت رسمي درست و معتبر است، روايتهاي غيررسمي را ناديده بگيرد يا آنها را توطئه تلقي كند. اتفاقا بدترين حالت اين است كه همه روايتهاي رسمي حقيقت باشد و مردم خلاف آن را باور كنند. دولت حق ندارد انتظار داشته باشد كه مردم هر روايت رسمي آن را بپذيرند و روايتهاي متعارض را نپذيرند. چرا حق ندارد؟ براي اينكه اولا چنين روايتهايي هست و اثرات زيانبارشان وجود دارد. دوم؛ علت وجود آنها در عملكرد رسانهاي رسمي و سياست نادرست پاسخگويي حكومت و نه در بدذاتي مردم يا توطئه بيگانگان است. هر گاه دسترسي به اطلاعات معتبر ممكن نباشد، يا پاسخگويي دولتي ناقص و يكسويه باشد، نتيجهاي بهتر از اين حاصل نخواهد شد. اين وضع محصول بياعتمادي به رسانههاي رسمي و ضعف يا بيصداقتي پاسخگويان رسمي و تجربيات منفي مردم از پنهانكاري رسانههاي رسمي و مقامات است. راهحل آن نيز پيچيده نيست ولي نيازمند ارادهاي جدي در تغيير و اصلاح نوع مديريت، حكمراني و سياست رسانهاي است.
ناشادي و مهابتي كه گفته نشد
ناشادي و مهابتي كه گفته نشد
مرحوم دعايي البته اين همه بود، اما در كنار آن، چنان هيبت و مهابتِ عظيمي داشت كه در مواقع ضروري، زهره شير را آب ميكرد! در واقع تركيبي از مهرباني و مهابت به او اين امكان را داد كه بهرغم فراز و فرودهاي سياسي بسيار، به مدت بيش از 40 سال سرپرستي موسسه اطلاعات را حفظ كند و به شيوه خاص خود معتدل نگه دارد. او براي اين منظور هرگز به تملق و چاپلوسي روي خوش نشان نداد. گرچه احترام همگان را نگاه ميداشت اما تملق را خلاف شأن آدمي ميدانست و در محيط كار نيز چاپلوسان را به حساب نميآورد و در مقابل نسبت به همكاران منتقد و مخالف و صريح و باشخصيتِ خود، احترام قلبي اصيلي قائل بود. مرحوم دعايي به واقع، موسسه را عمدتا با مهابت خود حفظ كرد و در طريقِ اعتدالِ مورد نظر خود نگه داشت. او در اين جهت جنگجو و نافرمان و سازشناپذيري بيهمتا بود و چنانچه دستورالعملي را در موردِ چگونگي نشر خبرها و تحولات كشور، خلاف مصالح جامعه ميدانست، تا نهايتِ طاقت و توانِ خود ناديده ميگرفت حتي اگر از سوي حساسترين نهادهاي حاكم بود. دعايي در عين حال، هر حركت تفرعنآميزي از جمله از سوي روساي جمهور كشور را نيز بيپاسخ نميگذاشت و در چنين مواردي اگر هم خبر مربوط به آنها را راهي سطل زباله نميكرد، از صفحه نخست روزنامه، به جاي پرتي ميفرستاد. جايگاهي كه مرحوم دعايي براي خود تعريف كرده بود، بهطور اتوماتيك فشارهاي بينهايتي را از هر سو عليه او بسيج ميكرد. برآوردن علايق و مطالبات طيف وسيعي از نيروهاي همسو و متعارض در يك موسسه حكومتي و انعكاس متعادل خبرها و ديدگاههاي آنها در روزنامه، بعضا متضمن تحمل فشاري فوق طاقت بشري بود كه مرحوم دعايي بنا به دلسوزي خود نسبت به سرنوشت كشور به آن تن داده بود. اين همه اما به هزينه فرسايش اعصاب و بروز بيماريهاي مزمن براي او تمام شد و مرگ نابهنگامش ظاهرا بيارتباط با بيماريهاي قبلياش نبود. خدايش رحمت كند و آرامش و آسايش ابدي بخشد.
آسيب مالياتستاني از تراكنشها
از طريق مالياتستاني افزونتر از كسبه و حقوقبگيران، حفرههاي عميق در كسري بودجهاش را جبران كند. اين فشار فزاينده در شرايطي ايجاد ميشود كه نرخ دلار هر روز بالا ميرود، اقتصاد بيثبات است و نوسانات قيمتي در بازارها جولان ميدهد. اين بيثباتي، باعث افزايش تنش فكري هم براي توليدكننده، هم كسبه و هم مصرفكننده ميشود. در چنين شرايطي نيز دولت دورخيز كرده تا فشار حداكثري براي افزايش درآمدها را از طريق ماليات اعمال كند. مشخص نيست چه مشاوراني به دولت براي اعمال چنين تصميماتي مشورت ميدهند. كارشناسي كه كوچكترين آشنايي با علم اقتصاد داشته باشد، ميداند كه در شرايط تحريم و تورم توامان، افزايش فشار مالياتي باعث فروريزي توليد و كسبوكار ميشود. زماني كه از يك طرف بخش قابل توجهي از مواد اوليه مورد نياز توليد از خارج وارد ميشوند و از سوي ديگر نيز درآمدهاي نفتي براي واردات كالاهاي واسطهاي يا سرمايهاي وجود ندارد، توليد كاهش پيدا ميكند. زماني كه توليد كاهش يابد، درآمد كل زنجيره از توليد تا مصرف نيز كاهش پيدا ميكند. در اين وضعيت اين انتظار كه در غياب درآمدهاي نفتي ميتوان ماليات را افزايش داد و آن را جايگزين درآمدهاي نفتي كرد، يك تصور سادهلوحانه از سوي كساني است كه كمترين اطلاعاتي از واقعيتهاي اقتصادي ندارند. بنابراين اين فشار مالياتي مضاعف روي حقوقبگيران و صاحبان كسبوكار ضد توليد است و باعث بروز مشكلات جدي در آينده ميشود. ميتوان پيشبيني كرد، اين سلسله اعترضات از سوي كسبه، صاحبان كسبوكار و اقشار مختلف حقوقبگير ادامه داشته باشد تا زماني كه چشمان تصميمسازان و سياستگذاران كشور روي واقعيتها باز شود. واقعيتهايي كه انگار چشمي براي ديدن و گوشي براي شنيدن آنها وجود ندارد.