قربان صدقه
حسن لطفي
اگر يكي بگويد ايرج طهماسب خالق شخصيتهاي عروسكي است كه آدم بزرگها را بيشتر از كوچكترها جذب ميكند كمي درنگ ميكنم اما اگر بگويد ايرج طهماسب آدم بزرگي است كه كودك درونش جاندار و فعال است سري به علامت رضايت تكان ميدهم و ميگويم: چه خوب! راستش گمان ميكنم آدمهايي كه كودك درونشان فعال است مهربانتر و دوست داشتنيتر هستند.
وقتي به سراغ بچههاي شيطان و تخسي مثل كلاه قرمزي، بچه، پشه و... ميروند در مقابلشان گارد نميگيرند. قصد حذفشان را ندارند.
نميخواهند طوري باشند كه خودشان هستند. آنها را همانطور ميپذيرند.
حتي اگر ناگزير ميشوند جلوي دهانشان را بگيرند تا فحش ندهند طوري ميگيرند كه طرف به غلط كردن نيفتد.
شايد به خاطر همين ويژگيها است كه دلم پي مهمونيهاي ايرج طهماسب است و بعضي قسمتهايش (خصوصا بخشهاي مربوط به بچه) را بارها تماشا ميكنم.
خصوصا قسمتهايي كه مهمانش هم توانايي نسبتا بالايي دارد و ميتواند خوب در نقش ميهمان وارد چالش با بچه شود.
از خدا كه پنهان نيست از شما هم پنهان نباشد، وقتي فهميدم ميهمان يكي از قسمتها علي نصيريان توانمند است با خودم گفتم ايرج طهماسب هم اشتباه كردن بلد است.
اما وقتي كل برنامه را ديدم فهميدم علي نصيريان هم كودك درونش ميتواند جلوي استادي بزرگ بايستد و پا به پاي بچه بدود. درست مثل قسمتي كه اشكان خطيبي مهمان برنامه بود.
او هم با تمام مودب بودن و استدعا دارم بلد بودنش خوب توانست فضاي نمايشي جذابي خلق كند (اصولا تضاد شخصيتها در سينما و نمايش وقتي توسط آدم كاربلدي مورد استفاده قرار گيرد جذاب ميشود).
البته در آن برنامه خاص، جذابتر از چالش خطيبي و بچه به گمانم بحثي بود كه ايرج طهماسب و اشكان خطيبي درباره قربانت برم گفتنها داشتند. اگر هم جذابتر نبود مهمتر بود.
ابراز عشق و علاقه، بيان جملاتي كه با قربانت برمهاي واقعي شروع و تمام شود ميتواند باعث نزديكي دلها شود. دلهايي كه اگر به هم نزديك شود ارزش مهر و مدارا و دوري از نفرت را بيشتر درك ميكند.
به خاطر همين، بهتر است تعداد زيادي از سياستمداران تماميتخواه و منتقدين بددهن و... سري كامل مجموعه مهموني را تماشا كنند. خصوصا برنامهاي كه مهمانش اشكان خطيبي است.
فقط قول بدهند هنگام گفتن كلمه قربانت برم بيشتر از آنكه مثل بچه باشند (منفعتطلب و...) شبيه ايرج طهماسب باشند: صادق و راستگو.