سياست و ورزش در ايران
اصغر ميرفردي
نهادهاي اجتماعي در هر جامعهاي، كاركردهاي ويژهاي دارند. با نگاه جامعهشناختي، نهاد سياست به بسيج امكانات براي رسيدن به اهداف عمومي جامعه ميپردازد. اين نگاه، متفاوت از نگاه روزمره به سياست است كه آن را در پيوند محض با قدرت و مبارزات سياسي ميدانند. ورزش، بسان بخشي از نهادهاي رفاهي و اجتماعي؛ كاركردهايي چون نشاط، گذران سالم اوقات فراغت و تفريح سالم و سازنده و توانمندسازي جسمي و روحي را پيجويي ميكند. دستيابي به كاركردهاي ياد شده نيازمند برنامهريزي و سياستگذاري در اين حوزه با نگاه اجتماعي و نه سياسي از گونه قدرت-محور است. دخالت نهادهاي سياسي يا ساير نهادها با نگاه سياسي در ورزش، آن را از كاركردهاي راستين و مورد انتظار دور ميسازد و بديهي است كه ديگر نشاط و بهسازي جسمي و رواني از آن به دست نخواهد آمد، به ويژه در هنگامهاي كه جامعه از يكسو درگير مشكلات اقتصادي و اجتماعي چون بيكاري، فقر و... است و از سوي ديگر، آسيبهاي اجتماعي از گونه پيدا و پنهان آن، سلامت جسمي و اجتماعي جوانان و نوجوانان را تهديد ميكند،
هر گونه اقدام و دخالتي كه ورزش را از كاركرد راستين خود دور سازد، ضربهاي جبرانناپذير بر پيكره جامعه و نسل جوان و نوجوان آن خواهد بود. ورزشكاران ممكن است در فعاليتهاي حرفهايشان دو نگاه متفاوت به جامعه و مشكلات آن داشته باشند: گروهي ممكن است تنها به زندگي حرفهاي خود بپردازند و جامعه و مشكلاتي كه مردم با آن دست و پنجه نرم ميكنند، را بسان دغدغه خود به شمار نياورند يا اگر هم نگران مشكلات مردم باشند، بنا به «مصالحي» خاموشي را پيشه خود كنند و سخني بر زبان نياورند. گروه ديگر، ممكن است دغدغهمندي خود را آشكار كنند و با احساس مسووليت و نوعدوستانه به مشكلات مردم بنگرند و هم در كنش و هم گفتار، بيتفاوتي پيشه نكنند. اكنون اين پرسش پيش ميآيد كه كدام گونه از ورزشكاران براي رسيدن جامعه به خير و سعادتمندي عمومي سودمند هستند؟ بديهي است كه گروهي كه عافيتطلبي پيشه نميكنند و با درد و رنج مردم، غم بر چهرهشان مينشيند و با خوشي مردم شادماناند و از ابراز نقطه نظرات خودشان براي همدردي و همراهي با مردم ابايي ندارند، براي جامعه بيشتر دلسوز و اثربخش هستند. شوربختانه، به جاي اينكه ورزشكاران مردمي كه افتخارات و هستي خود را مديون مردم ميدانند، به رسم سپاس، نگران شرايط سخت همميهنانشان در روزهاي سختاند و در هنگامههاي سخت، با رفتار و گفتارشان، در كنار مردماند، ارج نهاده شوند؛ مورد كممهري قرار ميگيرند و حتي «انگهاي ناروا» دريافت ميكنند و در حوزه حرفهايشان با محدوديتها و موانعي روبهرو ميشوند. با چنين رويهاي، در عمل بيتفاوتي تشويق و نوعدوستي تنبيه و محدود ميشود. نمونههايي از اينگونه برخوردها، اين روزها در فضاي ورزشي كشور در حال انجام است. چرا ورزشكاري كه محبوب بخش زيادي از جوانان كشور است، به خاطر اظهارنظر درباره مشكلات معيشتي مردم، با موانع بزرگ روبهرو گردد و ناچار به كنار رفتن از تيم ورزشي پرطرفدار گردد؟ چنين برخوردهايي، ورزش را از فضاي واقعي خود دور خواهد ساخت و ديگر اميد نشاط بخشي از آن وجود نخواهد داشت. بهتر است به جاي اينكه فضاي ورزش سياسي شود، نهاد ورزش با سياستگذاري و برنامهريزي كارشناسانه و واقعي به نيازهاي ورزشي جامعه توجه نمايد و به توليد نشاط بپردازد.