آيا مردم عادي هم انسانند؟
يا چگونه آمار خودكشي را بالا ببريم
مهرداد احمدي شيخاني
شايد به نظر برسد سوالي كه در عنوان اين يادداشت آمده جواب خيلي روشني دارد و همه ما، تمامي مردم را انسان ميدانيم و حقي برابر براي تك تك آنها قائليم، اما آيا واقعا چنين است؟ بگذاريد منظورم را از مردم عادي روشن كنم و بعد به موضوعي كه قصد اين يادداشت است، بپردازم. منظور من از مردم عادي، همين مردمي هستند كه مثلا عصرهاي پنجشنبه يا جمعه، پتو يا زيلويي به عنوان زيرانداز برميدارند و ميروند در يك بوستان آن را پهن ميكنند و سفرهاي مياندازند و با اهل و عيال دور سفره مينشينند و قابلمه كوكو يا كتلت را ميگذارند وسط و لقمه ميگيرند، يا خيار و گوچه و پنير را لاي نان لواش ميپيچند و بساط چاي را روي گاز پيكنيكي راه مياندازند و سه، چهار ساعت دور هم روي همان زيلو يا پتو ميگذرانند و بعد هم برميگردند خانهشان تا يكي دو هفته ديگر كه همين را به عنوان تفريح، به همراه خانواده يا اقوام تكرار كنند. چند نفر ما تفريحاتمان اينگونه است و اوقات فراغتمان را اينجنين ميگذرانيم و چند نفرمان از آن دستهاي هستيم كه بارها و بارها از كنار بوستاني كه مردماني اينچنين در آن گله به گله نشستهاند رد شده و حتي متوجه حضور آنها نشدهايم؟ و البته آنها هم متوجه عبور ما نشدهاند. منظور من از مردمان عادي همينها هستند. همينهايي كه هستند ولي ديده نميشوند. آنها سرگرم كار خودشان هستند و ما سرگرم كار خودمان. براي آنها همين كه وقتي روي آن زيلو لم دادهاند تا چاي دم بيايد، شنيدن ترانهاي از معين براي كامل شدن كيفشان كافي است و براي آن عده كه رد ميشوند و اينها را نميبينند، مساله اين است كه مصطفي ملكيان در آخرين سخنش چه گفته و جواد غلامرضا كاشي چه نقدي بر آن گذاشته. و البته ما اكثرا از جنس همين دوميها هستيم. اينكه حسين شريعتمداري بر عباس عبدي چه خرده گرفته و عبدي چگونه از پسش برآمده. بتهوون گوش ميدهيم و هايدگر ميخوانيم و دغدغهمان اين است كه وقتي بايدن ميرود عربستان و پوتين قرار است بيايد ايران، از تويش چه بيرون ميآيد. اينجاست كه لذتهاي آن مردمي كه روي زيلو يله دادهاند برايمان حقير جلوه ميكند. لذتهايي مثل تماشاي يك فيلم هندي با دوبله سر و تهبندي شده تلويزيون يا برنامهاي طنز براي يك ساعت خنده همين مردم عادي به نام خندوانه، تا آنجا كه جايي خواندم يكي از همينهايي كه قطعا و به جد خواهد گفت من اين مردم عادي را انسان ميدانم، نوشته بود «براي كساني كه هنوز برنامه خندوانه را نگاه ميكنند متاسفم.» احتمالا اين نظر ديگراني هم هست. اما چرا عدهاي چنين تاسفي براي مردم عادي دارند؟ شايد اين تاسف برگردد به اتفاق اخير كه نام وُريا غفوري از تابلويي در اين برنامه حذف شد و چون رسانه ملي چنين كرده بود پس بهتر است ديگر اين برنامه را نديد. يا به قول يكي «بايد تماشاي برنامه خندوانه را تحريم كرد». من واقعا در حيرتم كه چقدر تحريم كردن تبديل به راهحلي كارگشا در جامعه ما شده. خودرو گران و بسيار بيكيفيت است؟ راهحلش اين است كه خريد خودرو را تحريم كنيم تا كارخانه توليدكننده ضرر كند و مجبور شود قيمت را پايين بياورد. بعد كارخانه پيشفروش برگزار ميكند و براي 4000 خودرو، 4 ميليون نفر ثبت نام ميكنند. روغن گران ميشود، ميگويند نخريد تا ارزان شود ولي ملت ميروند و ميخرند يا همين مرغ كه گران شد، چند روز اول مردم نخريدند، قيمت آمد پايين، عدهاي گفتند ديديد مردم تحريم كردند ارزان شد؟ اما همانها امروز كه مرغ تقريبا رسيده به نزديك همان قيمتي كه قرار بود كسي نخرد و مردم دارند ميخرند، نميگويند پس چرا آن تحريم بياثر بوده. كلا مدتي است دست به تحريممان خوب شده، گمان ميكنيم تحريم كه بكنيم، كار درست ميشود ولي خب اين مردم عادي هم انسانند، آنها بايد زندگي كنند. آنها را هم در محاسباتمان بياوريم. اين مردم خندوانه را نبينند بعد چه بكنند؟ چيزي براي جايگزين به آنها ميدهيم؟ ما كه جايگزيني براي آن نداريم، ميماند تلويزيونهاي ماهوارهاي. اين طرف كه اصلا انگار برايش مهم نيست مردم از رسانه داخلي كوچ كنند به رسانه خارجي، جماعت تحريم به اختيار هم كه چيزي براي جايگزين ندارد و گويا برايش ذرهاي مهم نيست كه بالاخره اين مردم عادي خنده هم لازم دارند. درست مثل سينماي روشنفكري ما كه يعني رئاليستي و واقعگراست، اما برخلاف زندگي واقعي و حتي سراسر رنج مردم تهيدست كه بالاخره در گوشهاي از آن خنده هم وجود دارد، تمام اين سينما فقط تلخي و اندوه است.
مردم عادي هم انسانند و انسان حتي اگر در همه ساعات تمام هفته با درد و رنج بگذراند، ساعتي را هم لازم دارد كه بخندد. احتمالا نه از نوع طنز و خنده وودي آلن؛ به همين سبك خندوانه. چه اشكالي دارد كه يك آدم معمولي به موضوعي معمولي بخندد؟ خود من شايد در همه اين سالها فقط يكي دوبار به شكلي ناقص اين برنامه را ديدهام، ولي مگر قرار است همه، برنامههاي طنز از آن نوعي كه من دوست دارم ببينند؟ بگذاريد نمونهاي از طنز وودي آلن كه خودم ميپسندم مثال بزنم. در سكانسي از يكي از فيلمهاي وودي آلن، آلن به دختري پيشنهاد ميدهد كه جمعه شب با هم بروند بيرون شام بخورند. دختر ميگويد من جمعه شب ميخواهم خودكشي كنم. وودي آلن ميگويد خب پس قرار شاممان باشد براي پنجشنبه شب. شما خندوانه را برداريد و اين فيلم را جايش بگذاريد تا آن مردم عادي تماشا كنند، احتمالا نتيجهاش فقط اين است كه به جاي خنده، آمار خودكشي بالا ميرود.