آتش دل
گر دست رسد درسر زلفين تو بازم چون گوي چه سرها كه به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولي نيست در دست سر مويي ازين عمر درازم
پروانه راحت بده اي شمع كه امشب از آتش دل پيش تو چون شمع گدازم
آن دم كه به يك خنده دهم جان چو صراحي مستان تو خواهم كه گزارند نمازم
حافظ