• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5303 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۲ شهريور

در خاموشي خبر

آلبرت كوچويي

چند زنگ نخورده، تلفن را با همان صداي گرفته و رگه‌دار كه انگار، هميشه تلخي يك بغض را در تارهاي صوتي‌اش، پنهان مي‌كند، جواب داد. مي‌خواستم بگويم خبر داري شاعر ترانه‌ات كه در دهه پنجاه بيداد كرد، حسين سرفراز، سراينده ايران ايران، درگذشت. خبر نداشت اين رضا رويگري، تازه از من مي‌پرسد، راستي فريدون خشنود زنده است؟ آهنگساز همان ترانه. مي‌دانم، اما نمي‌گويم. اين غم برايش بس است. اين صداي پاي تلفن مرا مي‌كشاند به سال‌هاي مياني پنجاه كه صاحب آن صداي شاداب اما با همان گره‌ها و گرفتگي براي خواندن مناجات براي برنامه بامدادي راديو ايران را به استوديو بخوانم. صدايش كه در نمايش‌هاي كارگاه نمايش مي‌خواند، به دلم نشسته بود. به سبب دوستي كه با او و ديگر بازيگران نمايش‌هاي اسماعيل خلج و آن اواخر نمايش پر از لودگي جان‌نثار از بيژن مفيد، داشتم، آمد و در برنامه‌هاي بامدادي با اجراهاي «هوشنگ ماني» خوش درخشيد. كار با رضا رويگري به يك – دو كاست فرهنگي كشيده شد.
در كاست «دفتر عشق» به خاطر من، «نوايي» را خواند و به راستي چه زيبا، در كاست «رسانه» هم. آنچنان صدايش دلنشين بود كه خود آلبومي هم در آورد و البته ترانه ايران ايران هم. شبي كه رضا رويگري با حسين سرفراز و فريدون خشنود در استوديو پاپ با صدابرداري «كلهر»، ايران ايران را ضبط مي‌كردند. ما در نوبت بوديم تا پس از آن، كاستي را براي عطا بهمنش، براي غلامرضا تختي بر نوار ريل هشت «ترك» ضبط كنيم. كارمان تا پاسي از شب به درازا كشيد و شد. كاستي كه با «مستر» آن در دوران بيماري آلزايمر فراموشي بهمنش گم شد. عطا، چنان پنهانش كرده بود كه خودش هم پيدايش نكرد. حسين سرفراز همان شب با رضا رويگري در استوديو «پاپ» آشناتر شد و خواب خواندن يك «نوايي» را براي «دفتر عشق» با صداي او ديد. «رضا رويگري» حسين سرفراز را به عنوان ترانه‌سرا مي‌شناخت. اما من به عنوان روزنامه‌نگار بهتر بگويم سردبير. در دهه سي و چهل، مجله‌اي نبود كه سردبيري آن را به عهده نداشته باشد. سپيد و سياه، روشنفكر، ترقي، آسياي جوان، اميد ايران و... براي همين او را مي‌خواندند حسين سردبير. البته بعد از او « حسين الهامي» هم چنين لقبي گرفت.
حسين الهامي، بعد از انقلاب، نخستين سردبير روزنامه ايران شد. اگر چه زياد نپاييد. مرگ او هم در خاموشي خبر رفت. ده سالي بيشتر مي‌شود. حسين سرفراز در خاموشي بيشتر، تنها ايرج جمشيدي، سردبير روزنامه آسيا كه شاگرد او بود. در صفحه نخست روزنامه‌اش، برايش سنگ تمام گذاشت. نوشت براي سردبيرم. حسين سرفراز سردبير و روزنامه‌نگار عملگرا و خلاق بود. خلاق براي جنجال‌هاي ژورناليستي. با سوژه‌هايي غريب و غافلگيرساز. بعد از انقلاب هفته‌نامه جوان را براي همسرش شهلا سرفراز در آورد. چند صباحي تا جنجالي شدن آن، سردبير و رييس شوراي نويسندگان آن بودم، اما چون خود سردبير دوران بود. وسوسه سردبيري نگذاشت ما نسلي جوان در آن هنگام كارمان را بكنيم، خود سردبير شد و البته خيلي زود تعطيل. رفت به داراب زادگاهش بر زمين‌هاي خود كشاورزي كرد و براي ديدن همسر بيمارش به امريكا. در رفت و برگشت بود تا در سال‌هاي نود زندگي درگذشت.
در همين دوران كشاورزي و سفر و بازنشستگي يك-دو مجموعه شعر و خاطره در آورد و بس. بيشتر در كسوت كشاورز پاييد. اينها را از آن رو گفتم كه حسين سرفراز، حسين سردبير، روزنامه‌نگار جنجالي و پرشور و شر دهه‌اي سي تا پنجاه در خاموشي رفت. مثل همين الهامي؛ حسين سردبير ديگر.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون