نگاهي به زندگي و زمانه امام حسن مجتبي(ع) در سالروز شهادتش
صلح
امام حسن (ع)
مظهر مكر الهي
عليرضا روشنايي
در ظهور و تكوين مذهب بزرگ تشيع هر يك از امامان، نقشي برعهده داشتهاند. نقش هر يك از امامان متناسب با شرايط و زمان، روي هم شكل و ساختمان اعتقادي و سياسي، اجتماعي تشيع را پيريزي كرده است. زندگي سراسر افتخار امام حسن عليهالسلام جلوههاي زيبا و پرشكوه تاريخ اسلام است. يكي از نقاط حساس كه تاريخ تشيع با آن پيوندي ناگسستني دارد، ظهور خلافت امام حسن عليهالسلام و حركت، مكتبي - سياسي ايشان در برابر اسلام اموي است.
صلح پس از جهاد
ماجراي صلح امام حسن عليهالسلام با معاويه در سال چهلم هجري، يكي از مهمترين وقايع صدر اسلام و از فرازهاي حساس حيات سياسي امام مجتبي عليهالسلام است. برخورد سنجيده امام حسن عليهالسلام را ميتوان پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ اسلامي ناميد. او بزرگترين قدم اصلاحي را برداشت و در هنگامهاي كه فتنه و سلاح، حاكم بود، درهاي مكتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود و مانند مصلحي كه جز به صلاح نميانديشد، نام را به رضاي خدا فروخت.
امام صلح را در ابتداي راه برنگزيد، بلكه در انتهاي آن، و پس از شكست در همه جبهههاي جهاد، گردن نهاد. جهاد دردناك او در وسيعترين و گستردهترين ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشكر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنهها و نيرنگها را. در جهاد با اصحاب منافق، از نيروي اصلاح و ارشاد كمك گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحي تحميلي، لذا پرداختن به علل شكلگيري مقدمات صلح امام حسن مجتبي(ع)، به واكاوي برخي از دلايلي كه قريب به يقين در غربتِ آن حضرت در طول قرنها دخالت داشتهاند و اسرار و علل اين پديده مهم تاريخي بهويژه در عصر وقوع آن، آنچنان عميق و پيچيده بود كه حتي بسياري از خواص و دوستان آن حضرت را به شگفتي واداشته و آنان به دليل كوتهبيني، امام را مورد اعتراض و سرزنش قرار دادند. دشمنان مغرض نيز از فضاي به دستآمده سوءاستفاده كرده، بيشترين اهانتها را به ساحت مقدس امام روا داشتهاند و در تحليلها و تفسيرهاي خود، نسبتهاي ناروايي نظير عافيتطلبي و ترس از مرگ را به امام اظهار داشتهاند.
صلح از نگاه عامه مردم
در نظر بيشتر مردم «صلح و تسليم» كاري است آسان و منفي و بيخطر و دور از جنبش و پيكار و كشتار و هر كس ميتواند به چنين كاري دست زند، زيرا عامه مردم صلح را نتيجه ترس و ضعف و ناتواني يا راحتطلبي و بيتفاوتي ميدانند، چنانكه برعكس جنگ و پيگيري و ايستادگي در برابر دشمن را نشانه شجاعت و قدرت و فداكاري گمان ميكنند؛ لذا امام حسن(ع) با علم به داوري نادرست مردم ظاهربين زمان خود مردمان قرون آينده كه صلح و تسليم او را دليل سستي و سوءتدبير و آسايش طلبيدي و مانند اينها خواهند دانست، امام براي انجام دادن رسالت و وظيفه مقدسي كه از جانب جد و پدر بزرگوارش به عهده وي گذارده شده بود؛ يعني حفظ و نجات اسلام و جلوگيري از خونريزي بيفايده، آماده فداكاري و از خودگذشتگي شد. امام حسن چون مانند جد و پدر بزرگوار خود هر گامي كه برميداشت براي خدا و در راه خدا بود و خود را در برابر خواست خدا و نگهداري دين اسلام فاني ميدانست؛ از اينرو در قبول صلح و تسليم به معاويه به داوري و انديشه مردم و حفظ شؤون و اعتبار ظاهري خود در برابر حفظ دين توجهي نداشت.
هتك حرمت امام پس از پذيرش صلح
به خوبي ميدانست كه پس از انجام صلح برخي از پيروان و ياران متعصب در دوستي او و متصلب در دين و بسياري از مردمان دورو و سست ايمان و مغرض كه در ظاهر جزو يارانش بودند او را سرزنش خواهند كرد يا حتي دشنام خواهند گفت. چنانكه اين امر به وقوع پيوست و برخي از همان مردم از راه ناداني با گستاخي و بيشرمي تمام به وي گفتند: اي ننگ مسلمانان، اي خواركننده مومنان و از اينگونه بدگوييها و ناسزاها. اگر امام حسن(ع) پيرو سياست دنياداران و خودخواهان و جاهطلباني امثال معاويه و عمروعاص ميبود هرگز تن به چنان صلحي نميداد كه موجب بدبيني مردم و باز شدن راه اعتراض و دشنام به وي شود، بلكه او هم مانند معاويه از راه فريفتن و گول زدن پيروان خود و معاويه و پخش پول ميان آنان و نويد دادن حكومت و امارت به مردم آزمند و جاهطلب و پولپرست كه در پيرامون معاويه و خود او جمع شده بودند كار جنگ را راست و استوار ميكرد از كشتوكشتار و خونريزي مردم و زياني كه به اسلام وارد ميشد باكي نداشت، فقط هدف و انديشهاش اين بود كه حكومت را به دست آورد و مانند يك قهرمان جهانگشا نامش در تاريخ بماند و خود و خاندانش از لذات چند روزه فرمانروايي برخوردار گردند، ولي امام حسن دنبال رياست و سلطنت نبود، او رسالت داشت كه دين جدش را نگهداري كند، او واقعبين و آيندهنگر بود، در انديشه تابناك و روح پاكش فقط حفظ اسلام بود و لاغير.
قيام و صلح، دو بال جهاد
آيا اسلام دين صلح است يا دين جنگ؟
در قرآن كريم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح. آيات زيادي راجع به جنگ با كفار و مشركين است، مانند آيه ۱۹۰ سوره بقره: «و قاتِلُوا في سبيلِالله الّذين يُقاتِلُونكمْ» در راه خدا با كساني كه با شما ميجنگند، بجنگيد. و آيات ديگري در باب صلح وارد شده است، مانند آيه ۶۱ سوره انفال: «وإِنْ جنحُوا لِلسلْمِ فاجْنحْ لها وتوكلْ عليالله إِنهُ هُو السمِيعُ الْعلِيمُ» و اگر به صلح گراييدند، تو نيز بدان گراي و بر خدا توكل نما كه او شنواي داناست. بنابراين اسلام نه صلح را به معناي يك قانون ثابت ميپذيرد و نه در همه شرايط جنگ را توصيه ميكند، بلكه هر كدام از اين دو تابع شرايط خاصي است، از اينرو ميبينيم پيامبر اكرم صليالله عليه وآله در بدر و احد و احزاب با مشركين ميجنگد و در حديبيه با سرسختترين دشمنان اسلام يعني مشركين مكه قرارداد صلح امضا ميكند .
چرايي صلح امام حسن(ع)
امام حسن عليهالسلام با كسي چون معاويه كه شيعه در عدم صداقت و وفاداري او به اسلام ترديدي ندارد و اينكه اگر آن حضرت توان مقابله با معاويه را نداشت، چرا چون برادرش امام حسين(ع) كه در مقابل يزيد آن حماسه عظيم را آفريد و به فوز شهادت نايل آمد مبارزه را به شكل قهرآميز و از سر شهادتطلبي پي نگرفت؟
صلح در شرايط خاص
تاريخ اسلام نشان ميدهد كه براي امام و پيشواي مسلمين، در يك شرايط خاصي صلح جايز است و احيانا لازم و واجب است كه قرارداد صلح امضا كند، همچنانكه پيغمبر اكرم (ص) رسما اين كار را در موارد مختلف انجام داد؛ هم با اهل كتاب در يك مواقع معيني قرارداد صلح امضا كرد و هم حتي با مشركين قرارداد صلح امضا كرد و در مواقعي هم البته ميجنگيد ... .
صلحي كه مقدمه جنگ است و جنگي كه مقدمه صلح
مرحوم شهيد مطهري (ره) در كتاب سيري در سيره ائمه اطهار عليهمالسلام ميفرمايد: اين مطلب معقول نيست كه بگوييم: يك دين يا يك سيستم (هرچه بخواهيد اسمش را بگذاريد) اگر قانون جنگ را مجاز ميداند، معنايش اين است كه (آن را) در تمام شرايط (لازم ميداند) و در هيچ شرايطي صلح و به اصطلاح همزيستي؛ يعني متاركه جنگ را جايز نميداند؛ كمااينكه نقطه مقابلش هم غلط است كه يك كسي بگويد: اساسا ما دشمن جنگ هستيم بهطور كلي و طرفدار صلح هستيم بهطور كلي.اي بسا جنگها كه مقدمه صلح كاملتر است و اي بسا صلحها كه زمينه را براي يك جنگ پيروزمندانه، بهتر فراهم ميكند.
ترس معاويه با شنيدن بيعت مردم كوفه با امام حسن عليهالسلام
وقتي معاويه اخبار يكپارچه مردم كوفه و نمايندگان قبايل مختلف در مسجد كوفه در روز بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت علي عليهالسلام را شنيد، وحشتي در او و بزرگان شام به وجود آورد. معاويه ياران نزديك خود را فراخواند همچون عمروعاص، وليد بن عقبه، عتبه بن ابيسفيان و قيس بن اشعث و ... در اين جلسه براي مقابله با امام حسن عليهالسلام تصميمهايي گرفته شد كه به تدريج جامه عمل پوشيد:
۱) فرستادن جاسوس جهت اغتشاش و آشوب و ايجاد ناامني.
۲) تطميع و تهديد نيروهاي ارشد نظامي و لشكريان امام مجتبي(ع) مانند عبيدالله بن عباس و قيس بن سعد.
۳) ارسال گشتيهاي رزمي در اكيپهاي كوچك و بزرگ جهت ضربه زدن و ايجاد رعب و وحشت در مرزهاي حكومت علوي مانند حمله بسر بنارطاة و كشتن دو فرزند كوچك عبيدالله بن عباس به نامهاي عبدالرحمان و قثم در شهرهاي يمن يا مكه.
۴) شايعه صلح قبل از تحقق آن و تبليغات گسترده در اين زمينه.
۵) انتشار شايعههاي بياساس چون كشته شدن قيس بن سعد بن عباده و افراد ديگر.
۶) شايعه پناهندگي بعضي از شخصيتهاي سياسي، نظامي حكومت امام حسن مجتبي عليهالسلام.
۷) جنگ رواني تمامعيار عليه كارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهاي مختلف.
۸) فعال شدن ستون پنجم و نيروهاي وابسته اموي و افراد ناراضي در شهرهاي كوفه، كربلا، بغداد، مكه، مدينه.
تلاش براي ترور امام حسن(ع)
ابن سعد در الطبقات مينويسد: «پس از شهادت علي، فرزندش حسن بر مسند خلافت نشست و در همان ابتداي خلافتش درحالي كه در نماز ايستاده بود، شخصي، بر وي حملهور شد و با خنجري كه در دست داشت، او را زخمي نمود... و به همين خاطر حسن بن علي ماهها در بستر بيماري به سر برد و سرانجام زخمش بهبود يافت.» (البدايه و النهايه: ابوالفداء حافظ ابنكثير دمشقي،دار الريان، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه.) حادثه ترور امام حسن(ع) هرچند از عزم امام براي نبرد با معاويه نكاست؛ اما به خوبي نشانگر اين واقعيت بود كه خط نفاق در ميان مردم كوفه وجود دارد.
سپاهي ناهماهنگ با عناصري متضاد
جامعه عراق آن روز، يك جامعه متشكل و فشرده و متحد نبود، بلكه از قشرها و گروههاي مختلف و متضادي تشكيل يافته بود كه بعضا هيچگونه هماهنگي و تناسبي با يكديگر نداشتند. اين چنددستگي و اختلاف عقيده و تشتت و پراكندگي، طبعا در صفوف سپاه امام حسن(ع) نيز منعكس شده و آن را به صورت ارتشي با تركيب ناهماهنگ درآورده بود.
صورتبندي شيخ مفيد از وضعيت كوفه در عصر امام حسن(ع)
استاد شيعه، مرحوم شيخ مفيد و ديگر مورخان در مورد اين ناهماهنگي در سپاه امام مينويسند: عراقيان خيلي به كندي و بيعلاقگي براي جنگ آماده شدند و سپاهي كه امام حسن(ع) بسيج نمود از گروههاي مختلفي تشكيل ميشد كه عبارت بودند از:
۱) شيعيان و طرفداران اميرالمومنين(ع)
۲) خوارج كه از هر وسيلهاي براي جنگ با معاويه استفاده ميكردند (و شركت آنها در جنگ به خاطر دشمني با معاويه بود، نه دوستي با امام مجتبي) .
۳) افراد دو دل و شكاك كه شخصيت بزرگي مانند امامحسن(ع) در نظر آنان چندان بر معاويه ترجيح نداشت.
۴) و بالاخره اينكه نه به خاطر دين، بلكه از روي تعصب عشيرگي و صرفا به پيروي از رييس قبيله خود، براي جنگ حاضر شده بودند. بدين ترتيب سپاه حضرت مجتبي(ع) فاقد يكپارچگي و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نيرومندي چون معاويه بود.
گفتار امام پيرامون انگيزههاي صلح
امام مجتبي در پاسخ شخصي كه به صلح آن حضرت اعتراض كرد، انگشت روي اين حقايق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنين بيان نمود: من به اين علت حكومت و زمامداري را به معاويه واگذار كردم كه اعوان و ياراني براي جنگ با وي نداشتم. اگر ياراني داشتم شبانهروز با او ميجنگيدم تا كار يكسره شود. من كوفيان را خوب ميشناسم و بارها آنها را امتحان كردهام. آنها مردمان فاسدي هستند كه اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پيمانهاي خود پايبندند و نه دو نفر با هم موافقاند. برحسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه ميكنند، ولي عملا با دشمنان ما همراهند (مجلسي، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1393 ه'.ق، ج 44، ص 147 - طبرسي، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، ص ۱۵۷).
تاثر امام از ناهمراهيها
امام حسن عليهالسلام كه از سستي و عدم همكاري ياران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزي خطبهاي ايراد فرمود و طي آن چنين گفت: در شگفتم از مردمي كه نه دين دارند و نه شرم و حيا. واي بر شما! معاويه به هيچ يك از وعدههايي كه در برابر كشتن من به شما داده، وفا نخواهد كرد. اگر من با معاويه بيعت كنم، وظايف شخصي خود را بهتر از امروز ميتوانم انجام بدهم، ولي اگر كار به دست معاويه بيفتد، نخواهد گذاشت آيين جدم پيامبر را در جامعه اجرا كنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستي و بيوفايي شما) ناگزير شوم زمامداري مسلمانان را به معاويه واگذار كنم، يقين بدانيد زير پرچم حكومت بنياميه هرگز روي خوشي و شادماني نخواهيد ديد و گرفتار انواع اذيتها و آزارها خواهيد شد. هماكنون گويي به چشم خود ميبينم كه فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ايستاده و درخواست آبونان خواهند كرد؛ آب و ناني كه از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براي آنها قرار داده است، ولي بنياميه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت. آنگاه امام افزود: اگر ياراني داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكاري ميكردند، هرگز خلافت را به معاويه واگذار نميكردم، زيرا خلافت بر بنياميه حرام است ... (شبر، سيد عبدالله، جلأالعيون، قم، مكتبة بصيرتي، ج 1، ص 345-346).
سخنراني امام در مجلس معاويه
امام مجتبي كه ماهيت پليد حكومت معاويه را به خوبي ميشناخت، روزي در مجلسي كه معاويه حاضر بود، سخناني ايراد كرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زماني كه زمام امور مسلمانان در دست بنياميه است، مسلمانان روي رفاه و آسايش نخواهند ديد.»
(ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحيأ الكتب العربية، 1961 م، ج 16، ص 28)
و اين، هشداري بود به عراقيان كه بر اثر سستي و به اميد راحتي و آسايش، تن به جنگ با معاويه ندادند، غافل از اينكه در حكومت معاويه هرگز به اميد و آرزوي خود دست نمييابند.
پيمان صلح و اهداف امام حسن(ع)
امام حسن(ع)، هنگامي كه جنگ با معاويه را برخلاف مصالح عالي جامعه اسلامي و حفظ موجوديت اسلام تشخيص داد و ناگزير صلح و آتشبس را قبول كرد، فوقالعاده كوشش كرد تا هدفهاي عالي و مقدس خود را به قدر امكان از رهگذر صلح و به نحو مسالمتآميز تامين كند.
از طرف ديگر، چون معاويه به خاطر برقراري صلح و قبضه كردن قدرت، حاضر به دادن همهگونه امتياز بود بهطوري كه ورقه سفيد امضا شدهاي براي امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنويسد مورد قبول وي است. (ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت،دار صادر، ج ۳، ص 405؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، (در حاشيه الاصابه)، ط 1، بيروت،دار احيأ التراث العربي، 1328 ه.ق، ج1، ص 371؛ محمد بن جرير الطبري، همان كتاب، ج 6، ص 93). امام از آمادگي او حداكثر بهرهبرداري را نموده و موضوعات مهم و حساس را كه در درجه اول اهميت قرار داشت و از آرمانهاي بزرگ آن حضرت بهشمار ميرفت، در پيمان صلح گنجانيد و از معاويه تعهد گرفت كه به مفاد قرارداد عمل كند. گرچه متن پيمان صلح در كتب تاريخ، بهطور كامل و به ترتيب، ذكر نشده است، بلكه هر كدام از مورخان به چند ماده از آن اشاره نمودهاند، ولي با جمعآوري مواد پراكنده آن از كتب مختلف ميتوان صورت تقريبا كاملي از آن ترسيم كرد؛ با يك نظر كوتاه به موضوعاتي كه امام در قرارداد قيد كرده و براي تحقق آنها پافشاري ميكرد، ميتوان به تدبير فوقالعادهاي كه حضرت در مقام مبارزه سياسي براي گرفتن امتياز از دشمن به كار برده، پي برد.
حفظ جان امام بعدي توسّط امامان براي قطع نشدن هدايت
يكي از مهمترين نكاتي كه يك امام بايد حفظ كند، حفظ جان امام بعدي است. جان خودش حكيمانه است كه بايد حفظ كند، در نهجالبلاغه متعدد امام علي عليهالسلام به اين نكته اشاره دارد كه امام بايد امام بعدي را حفظ كند؛ چون اگر امام بعدي را حفظ نكند اصلا سلسله امامت و هدايت قطع ميشود. اگر بخواهند امام حسن را بكشند، اوّلين كسي كه كشته ميشود، امام حسين (عليهالسلام) است و خود حضرت چند بار فرمود: اگر من اين كار را ميكردم قبل از من حسين بن علي كشته ميشد، نسل پيغمبر منقطع ميشد، هدايت قطع ميشد. امام حسن عليهالسلام فرمود: اني خشيت ان يجتث المسلمون عن وجه الارض فاردت ان يكون للدين ناعي؛ من ترسيدم ريشه مسلمانان از روي زمين كنده شود، خواستم، براي پاسداري و حفاظت از دين، نگاهباني باقي بماند. و در جاي ديگر فرمود: فصالحتبقيا علي شيعتنا خاصة من القتل، فرايت دفع هذه الحروب الي يوم ما فانالله كل يوم هو في شان.
حفاظت شيعه از نابودي و كشته شدن، مرا ناگزير به مصالحه ساخت. پس مناسب ديدم جنگ را به روزي ديگر واگذارم. تكليف انسان براساس اوامر الهي هر روز بهگونهاي است و بايد آن را انجام دهد.
هدفهاي عالي امام از صلح
امام حسن مجتبي ميكوشيد هدفهاي عالي خود را تا آنجا كه مقدور است بهطور نسبي تامين كند. از اينرو هنگامي كه ناگزير شد با معاويه كنار آيد، طبق ماده اول با اين شرط، حكومت را به وي واگذار كرد كه در اداره امور جامعه اسلامي تنها براساس قوانين قرآن و روش پيامبر رفتار كند. بهعلاوه طبق ماده دوم (عدم انتخاب جانشين از طرف معاويه و خلافت امام حسن(ع) پس از مرگ معاويه)، حسن بن علي(ع) ميتوانست آزادانه رهبري جامعه اسلامي را برعهده گيرد و باتوجه به اينكه معاويه در حدود سيسال از آن حضرت بزرگتر بود و در آن ايام دوران پيري را ميگذرانيد، طبق شرايط عادي اميد زيادي ميرفت كه عمر وي چندان طول نكشد. بقيه موارد پيمان نيز هر كدام حائز اهميت بسيار بود؛ زيرا در شرايطي كه اميرمومنان در مراسم نمازجمعه و در حال نماز با كمال بيپروايي مورد سب و شتم قرار ميگرفت و اين كار به صورت يك بدعت ريشهدار درآمده بود و شيعيان و دوستداران آن حضرت و افراد خاندان پيامبر (ص) همه جا مورد تعقيب و درمعرض تهديد و شكنجه بودند، طبق ماده پنجم، معاويه متعهد ميشود كه تمام مردم از هر نژاد و ديني از تعقيب و آزار در امان باشند. ارزشِ گرفتن چنين تعهدي از معاويه غيرقابل انكار بود.
متن پيمان صلح
و اما متن پيمان صلح را كه در پنج ماده ميتوان خلاصه كرد:
1- ماده اول:
حسن بن علي (عليهالسلام) حكومت و زمامداري را به معاويه واگذاري ميكند، مشروط به آنكه معاويه طبق دستور قرآن مجيد و روش پيامبر (صليالله عليه وآله) رفتار كند.
2- ماده دوم:
بعد از معاويه، خلافت از آن حسن بن علي (عليهالسلام) خواهد بود و اگر براي او حادثهاي پيش آيد حسين بن علي (عليهالسلام) زمام امور مسلمانان را در دست ميگيرد. نيز معاويه حق ندارد كسي را به جانشيني خود انتخاب كند.
3- ماده سوم:
بدعت ناسزاگويي و اهانت نسبت به اميرمومنان (عليهالسلام) و لعن آن حضرت در حال نماز بايد متوقف گردد و از علي (عليهالسلام) به نيكي ياد شود.
4- ماده چهارم:
مبلغ پنج ميليون درهم كه در بيتالمال كوفه موجود است از موضوع تسليم حكومت به معاويه مستثنا است و بايد زيرنظر امام مجتبي (عليهالسلام) مصرف شود. همچنين معاويه بايد در تعيين مقرري و بذل مال، بنيهاشم را بر بنياميه ترجيح بدهد. همچنين بايد معاويه از خراج «دارابگرد» -يكي از پنج شهرستان ايالت فارس در قديم بوده است (لغتنامه دهخدا، لغت داربجرد). شايد علت انتخاب خراج «دارابگرد» اين باشد كه اين شهر طبق اسناد تاريخي، بدون جنگ تسليم ارتش اسلام شد و مردم آن با مسلمانان پيمان صلح بستند. خراج آن طبق قوانين اسلام، اختصاص به پيامبر و خاندان آن حضرت و يتيمان و تهيدستان و درماندگان راه داشت. از اينرو امام مجتبي (عليه السلام) شرط كرد كه خراج اين شهر به بازماندگان شهداي جنگ جمل و صفين پرداخت شود زيرا درآمد آنجا، همچنانكه گفته شد، به خود آن حضرت تعلق داشت. به علاوه، بازماندگان نيازمند شهيد اين دو جنگ كه بيسرپرست بودند، يكي از موارد مصرف اين خراج به شمار ميرفتند (مجلسي، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 10).
- مبلغ يك ميليون درهم در ميان بازماندگان شهداي جنگ جمل و صفين كه در ركاب اميرمومنان كشته شدند، تقسيم كند.
5- ماده پنجم:
معاويه تعهد ميكند كه تمام مردم، اعم از سكنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادي كه باشند، از تعقيب و آزار وي در امان باشند و از گذشته آنها صرفنظر كند احدي از آنها را به سبب فعاليتهاي گذشتهشان بر ضد حكومت معاويه تحت تعقيب قرار ندهد و مخصوصا اهل عراق را به خاطر كينههاي گذشته آزار نكند.
علاوه بر اين معاويه تمام ياران علي (عليهالسلام) را، در هر جا كه هستند، امان ميدهد كه هيچ يك از آنها را نيازارد و جان و مال و ناموس شيعيان و پيران علي در امان باشند و بههيچوجه تحت تعقيب قرار نگيرند و كوچكترين ناراحتي براي آنها ايجاد نشود، حق هر كس به وي برسد و اموالي كه از بيتالمال در دست شيعيان علي (عليهالسلام) است از آنها پس گرفته نشود. نيز نبايد هيچگونه خطري از ناحيه معاويه متوجه حسن بن علي (عليهالسلام) و برادرش حسين بن علي (عليهالسلام) و هيچ كدام از افراد خاندان پيامبر (صليالله عليه وآله) بشود و نبايد در هيچ نقطهاي موجبات خوف و ترس آنها را فراهم سازد.
در پايان پيمان، معاويه اكيدا تعهد كرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقيقا به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر اين مساله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نيز گواهي دادند. (مشروح پيمان صلح را در كتاب «صلح الحسن» تاليف شيخ راضي آل ياسين (ط 2، منشورات دارالكتب العراقية في الكاظمية) ص 259-261 مطالعه فرماييد.)
پيشگويي پيامبر اسلام در مورد صلح امام حسن عليهماالسلام
هر يك از پيشوايان و امامان معصوم عليهمالسلام به يك فضيلت و برجستگي ويژهاي مشهور و معروف شدهاند، در حالي كه همه آنان، از عصمت و طهارت بهرهمند و داراي اخلاق و صفات كامل انساني بودند و در هيچ كدامشان نقص و ضعفي عارض نشده و همگي در قلّه شايستگي و برتري قرار داشتند. در ميان آنان، امام حسن مجتبي(ع) به ويژگي بردباري و صلحخواهي معروف شده است. وي نهتنها پس از پذيرش صلح، بلكه پيش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران كودكي، به اين صفت كامل انساني متّصف بود. بدينترتيب پيشگويي رسول خدا (ص) درحالي كه امام حسن مجتبي(ع) كودكي خردسال بود، تحقق يافت. پيامبر (صليالله عليه وآله) روزي بر فراز منبر، با مشاهده او فرمود: انّ إبني هذا سيدٌ يصلحالله به بين فئتين عظيمتين، يعني: اين پسرم (حسن بن علي) همانا شخصيت و سيد بزرگواري است كه خداوند سبحان به وسيله او، ميان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار ميكند.اين حديث شريف، با عبارتهاي مختلف، از سوي راويان شيعه و اهلسنت نقل شده است.
آثار و نتايج صلح امام حسن مجتبي عليهالسلام
1) دليل اصلي پيشنهاد صلح از سوي معاويه، رسيدن به حكومت با هزينه كم بود.
2) عامل اصلي پذيرش صلح از سوي امام حسن عليهالسلام، عدم همكاري و پيمانشكني و خيانت مردم، بود.
3) بازتاب اين رفتارها موجب تنها ماندن امام، نااميدي از وصول به هدف به وسيله جنگ و در نهايت پذيرش صلح بود.
4) كنار زدن نقاب فريب و ظاهر ديني از چهره معاويه و حكومت غاصبانه او.
5) بقاي نظام امامت، حفظ و بقاي شيعيان، حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر، تامين عزت واقعي و قرار دادن تجربهاي مهم و سياسي و فرهنگي فراروي شيعيان.
امام حسن(ع) مظهر «الله خيرالماكرين»
امام حسن(ع) مظهر مكر الهي است. معاويه مكر كرد «ومكروا»، مكر به معناي نقشه كشيدن است. آنها نقشه كشيدند و در مقابل خداوند نيز نقشه كشيد «ومكرالله» و خداوند بهترين نقشهكش است «والله خيرالماكرين». امام حسن(ع) مظهر «الله خيرالماكرين» است. چنان امام حسن(ع) مكر را با مكر جواب داد كه آبروي معاويه رفت. كاري كرد كه همه فهميدند اينها دين ندارند و دردشان درد حكومت است. يك اتفاق ديگر، اگر امام حسن(ع) قرارداد را امضا نميكرد، معاويه اگرچه به صورت علني امام حسن(ع) را نميكشت، اما ممكن بود چند نفر را اجير كند، چنانكه مثلا بعد به دست خوارج، داخل خانه امام حسن(ع) اين كار را ميكرد. اگر آن زماني كه فرصت طلايي براي بستن قرارداد بود، امام حسن مقاومت ميكردند، معاويه به دست يكي از نيروهاي خود امام حسن، امام را ميكشت، بعد هم خود معاويه مجلس عزاداري براي امام حسن(ع) ميگرفت. خودش هم دم در ميايستاد براي امام حسن(ع) صاحب مجلس ميشد! ميگفت من نكشتم، اصحاب خودش او را كشتند. اينطور ديگر تشيعي باقي نميماند. امام حسن(ع) با آن قرارداد، شيعه، اسلام و قرآن را حفظ كرد. حكومت اگرچه از دست رفت، اما مهم نيست. مهم آن است كه اصل دين ماند تا بعد دوباره بشود حكومت ديني احيا كرد.
نابالغي جامعه مسلمين در عصر امام حسن(ع)
روزي كه امام حسن صلح كرد، هنوز جامعه به آن پايه از درك و بينش نرسيده بود كه هدف امام را تامين كند، آن روز هنوز جامعه اسلامي اسير زنجيرهاي آمال و آرزوها بود؛ آرزوهايي كه روح شكست را در آنها تزريق كرده بود. از اينرو هدفي كه امام حسن(ع) تعقيب ميكرد، اين بود كه افكار عمومي را براي قيام بر ضد حكومت اموي آماده كند و به مردم فرصت دهد تا خود فكر كنند و به حقايق اوضاع و ماهيت حكومت اموي پي ببرند بهويژه آنكه اشارتهايي كه حضرت به ستمگريها و جنايات حكومت اموي و زير پا گذاشتن احكام اسلام ميكرد، افكار عمومي را كاملا بيدار كرد. كمكم اين آمادگي قوت گرفت و شخصيتهاي بزرگ عراق پس از شهادت امام متوجه امام حسين(ع) شده از ايشان خواستند كه قيام كنند. تفاوت زمان آن دو بزرگوار، آگاهي و بيداري مردم از اوضاع حكومت، تفاوت عملكرد يزيد با معاويه و تفاوت ياران امام حسن و امام حسين سبب شد تا امام حسن(ع) صلح و امام حسين(ع) قيام كند. امام مجتبي بزرگترين تجسم خواستن و نتوانستن بود؛ اما به بركت قيام ساكت امام حسن(ع) نقطههاي پوشيده عريان شدند و فكرهاي نهان عيان گشتند. آري اين بغض اسلام بود كه در حسن(ع) نهفت و در حسين(ع) به فرياد شكست و شالوده امامت بود كه در خونجگر حسن(ع) نطفه بست و در خون پيكر حسين(ع) ... به بلوغ رسيد.
امام حسن(ع) مظهر مكر الهي است. معاويه مكر كرد «ومكروا»، مكر به معناي نقشه كشيدن است. آنها نقشه كشيدند و در مقابل خداوند نيز نقشه كشيد «ومكرالله» و خداوند بهترين نقشهكش است «والله خيرالماكرين». امام حسن(ع) مظهر «الله خيرالماكرين» است. چنان امام حسن(ع) مكر را با مكر جواب داد كه آبروي معاويه رفت. كاري كرد كه همه فهميدند اينها دين ندارند و دردشان درد حكومت است. يك اتفاق ديگر، اگر امام حسن(ع) قرارداد را امضا نميكرد، معاويه اگرچه به صورت علني امام حسن(ع) را نميكشت، اما ممكن بود چند نفر را اجير كند، چنانكه مثلا بعد به دست خوارج، داخل خانه امام حسن(ع) اين كار را ميكرد.
امام صلح را در ابتداي راه برنگزيد، بلكه در انتهاي آن و پس از شكست در همه جبهههاي جهاد، گردن نهاد.
جهاد دردناك او در وسيعترين و گستردهترين ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشكر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنهها و نيرنگها را.
در جهاد با اصحاب منافق، از نيروي اصلاح و ارشاد كمك گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحي تحميلي .
در قرآن كريم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح. آيات زيادي راجع به جنگ با كفار و مشركين است، مانند آيه ۱۹۰ سوره بقره: «و قاتِلُوا في سبيلِالله الّذين يُقاتِلُونكمْ» در راه خدا با كساني كه با شما ميجنگند، بجنگيد. و آيات ديگري در باب صلح وارد شده است، مانند آيه ۶۱ سوره انفال: «وإِنْ جنحُوا لِلسلْمِ فاجْنحْ لها وتوكلْ عليالله إِنهُ هُو السمِيعُ الْعلِيمُ» و اگر به صلح گراييدند، تو نيز بدان گراي و بر خدا توكل نما كه او شنواي داناست .
تاريخ اسلام نشان ميدهد كه براي امام و پيشواي مسلمين، در يك شرايط خاصي صلح جايز است و احيانا لازم و واجب است كه قرارداد صلح امضا كند، همچنانكه پيغمبر اكرم (ص) رسما اين كار را در موارد مختلف انجام داد؛ هم با اهل كتاب در يك مواقع معيني قرارداد صلح امضا كرد و هم حتي با مشركين قرارداد صلح امضا كرد و در مواقعي هم البته ميجنگيد.
مرحوم شهيد مطهري (ره) در كتاب سيري در سيره ائمه اطهار عليهمالسلام ميفرمايد: اين مطلب معقول نيست كه بگوييم: يك دين يا يك سيستم (هرچه بخواهيد اسمش را بگذاريد) اگر قانون جنگ را مجاز ميداند، معنايش اين است كه (آن را) در تمام شرايط (لازم ميداند) و در هيچ شرايطي صلح و به اصطلاح همزيستي؛ يعني متاركه جنگ را جايز نميداند؛ كمااينكه نقطه مقابلش هم غلط است كه يك كسي بگويد: اساسا ما دشمن جنگ هستيم بهطور كلي و طرفدار صلح هستيم بهطور كلي.اي بسا جنگها كه مقدمه صلح كاملتر است و اي بسا صلحها كه زمينه را براي يك جنگ پيروزمندانه، بهتر فراهم ميكند.