مجرمان اصلي
مرتضي ميرحسيني
عنوان مقاله «فراتر از جنگ و جدال» بود. آن را رومن رولان نوشته بود و سپتامبر 1914 در چنين روزي، در ژورنال دوژنو منتشر شد. آن روزها آتش جنگ بزرگي كه بعدتر نخستين جنگ جهاني نام گرفت تازه شعله كشيده بود و اروپاييها به جان يكديگر افتاده بودند. رولان در شروع مقالهاش، سربازان حاضر در جنگ را مخاطب ميگرفت؛ «آه!اي جوانان دلاور و قهرمان! كه خون خود را بيدريغ و دلاورانه بر دشتهاي تشنه فروميريزيد، در اين تابستان گرم معلوم نيست چه كساني حاصل جانبازيهاي شما را درو خواهند كرد. شما جوانان دلاور، از هر ملتي كه باشيد و هر مقصد و مقصودي كه داشته باشيد، همه براي من عزيز و گرامي هستيد.
شما جوانان، كه با شجاعت به سوي مرگ ميشتابيد، پنداري از نسل ما كه جواني را با سستي و بيحالي گذراندهايم انتقام ميگيريد. جوانان دلاور! براي همه شما خواه پيروز شويد و خواه شكست بخوريد، آرزوي سعادت دارم!» او سربازان را مجرم يا گناهكار نميدانست، يا حداقل جرم و گناه آنان را در قياس با سياستمداران و رهبران كوچك ميديد. از نظر او مجرمان واقعي كساني بودند كه باعث شروع جنگ شدند، نه كساني كه - هركدام به دليلي - در آن شركت كردند. «اي رهبران و دولتمردان! شما چنين جوانان دلاور و گوش به فرماني را در اختيار داشتيد و به جاي آنكه آنان را به سوي مقصد و مقصود والايي هدايت كنيد، وادارشان كرديد به ميدان جنگ بروند، تا به خاك و خون بيفتند و اثري از آنان
برجاي نماند.
شما آنها را در جبهههاي جنگ رودرروي هم نگاه داشتيد، تا جوانان دلاور ملتهاي اروپا همديگر را نابود كنند.» البته روشنفكران اروپايي را هم شريك جرم سياستمداران ميديد و از خطاهاي آنان ناديده
نميگذشت.
«در هر كشور عقل و ايمان و شعر و هنر و دانش و دانايي هم به خدمت ارتش درآمدهاند و هر يك به نوعي با جنگ سروكار دارند، و در ميان نخبگان هر كشور كمتر كسي را مييابيد كه با اين كشت و كشتار مخالف باشد. برعكس همه آنها ميگويند كه اين جنگ به خاطر خداست و به خاطر آزادي، و براي ترقي و تعالي جامعه بشري!» نوشته بود فعلاً فقط سوسياليستهاي متعصب و مسيحيان تنزهطلب در اين جنگ شركت نكردهاند، اما روند حوادث نشان ميدهد آنها نيز «به زودي سر عقل ميآيند و وظيفه ملي و ديني خودشان را انجام ميدهند.»
نوشت چقدر شرمآور است كه وطندوستي ما باعث دشمني با وطندوستان كشوري ديگر شود و بدتر اينكه روشنفكران مبلغ و مدافع اين دشمني باشند. او با جنگ مخالف بود، از ايدئولوژي جنگ نفرت داشت و روشنفكراني را كه با تحريف تاريخ و آميختن راست و دروغ، كينهتوزي مردم نسبت به يكديگر را توجيه ميكردند مجرمان اصلي ميديد. مجرماني كه خودشان به جنگ نميرفتند اما مردم عادي و جوانان كشورشان را به حضور در جنگ، و كشتن جوانان كشورهاي ديگر تشويق ميكردند. براي كشتارِ ديگري، فلسفه ميبافتند و براي جنوني كه شتابان رشد ميكرد منطق ميآوردند. رولان ميگفت اين جنگ، جنگ ملتها نيست، جنگ كشورها و حتي دولتها هم نيست. اين جنگ، جنگ همين روشنفكراني است كه «با ايدئولوژي جعلي خودشان، روح و فكر تودهها را مسموم كردهاند» و به جاي دفاع از صلح و تبليغ برادري، «هرچه در توان دارند به كار ميبرند تا بر كينهها بيفزايند و به دشمنيها ابعاد تازهاي ببخشند.»