پايان خط گفتوگو ويراني است!
جعفر گلابي
نميدانم هنوز از گفتن و نوشتنها تاثير مثبتي حاصل ميشود يا نه؟ نميدانم اساسا زمينه گفتوگو كه از طريق آن چارهجويي شود و راههاي درست پيش پا قرار گيرد هنوز وجود دارد يا نه؟بسياري خود سكوت كرده و نويسندگان مستقل را مشغول آب در هاون كوبيدن ميدانند!بدتر از آن فضاي سنگيني حكمفرما شده كه هر كس سخني از حل مسائل، اصلاح امور و حركت به سوي مدارا و اجراي قانون و رسيدن حق به حقدار ميزند با شديدترين عكسالعملها و حتي فحاشي و تهمت روبهرو ميشود!از جولان شبكههاي ماهوارهاي كه گستره شعف خود را از وضع كنوني پنهان نميكنند كه بگذريم حتي در داخل هم هستند كساني كه از تشديد نقار و ايجاد تخاصم بدون بازگشت استقبال ميكنند! فضا بهگونهاي شده كه اگر شخصي مثل آقاي كرباسچي در تلويزيون حاضر ميشود و اتفاقا از برخورد با خانم مهسا اميني و عملكرد مسوولان انتقاد ميكند و بر حقوق مردم انگشت تاكيد مينهد با وقيحانهترين الفاظ مورد حمله قرار ميگيرد كه مزدور رژيم است و...مگر يكي از معيارهايي كه مكررا تبليغ ميشد اين نبود كه هرگاه دشمن از چيزي استقبال و از نقطه مقابل آن نهي كرد درست را از نادرست تشخيص دهيم؟ حال مگر نميبينيم كه بيگانگان بازداشتها و برخوردها را با چه آب و تابي منعكس و استقبال ميكنند و از تصادمهاي خياباني به وجد ميآيند؟ به هر حال اگر اين تلقي تلخ درست باشد كه راه گفتوگو و تفاهم و رفع ناراستيها از طرق مسالمتآميز كاركرد خود را از دست داده است در ناگواري آن بايد بيش از هر زمان ديگري نگران بود و در انتظار حوادث ماند و براي يك جامعه چيزي بدتر از اين نيست كه خط گفتوگو به انتها رسيده باشد. روشن است كه در ماجراي درگذشت خانم مهسا اميني هم درست مثل جريان گران شدن بنزين مديريت درست و سريعي صورت نگرفت يا احساس نياز به تشكيل يك كميته بحران در بدو امر ديده نشد و مسوولان مختلف هر يك به اظهارنظرهاي مختلف و پراكنده پرداختند و ديديم كه خشمي بزرگ شكل گرفت و شهرهاي زيادي را درگير خود كرد. شايد اوضاع در واقع امر چنان است كه با هر ميزان از اقدامات و گفتههاي مسوولان گريزي از اين اعتراضها نبود ولي اگر نشانههاي بحران ديده ميشد قبل از غليان اعتراضها امكان گفتوگوي صريح و صديق و سريع با مردم وجود داشت، حداقل اينكه گفته ميشد كه ما تلاش خودمان را كرديم ولي نشد و بايد ديد كه چرا سخنان و اقدامات مسوولان پس از وقوع آن درگذشت موثر واقع نشده است؟
بهترين و ضروريترين راه عدم برخورد با اعتراضها بود كه خود قطعا زمينه آرام شدن اوضاع را فراهم ميكرد.
البته واضح است كه هيچ پديده اجتماعي آن هم در اين سطح بدون زمينه و سوابق گوناگون صورت تحقق به خود نميگيرد لذا نقص و ايراد در رفتار مسوولان را بايد از اينجا رهگيري كرد. مثلا طي چند ماه گذشته دو، سه فيلم از نوع دستگيري خانمها توسط گشت ارشاد در سطح وسيع منتشر شد كه بايد همان زمان رسيدگي قاطع صورت ميگرفت و نتيجه آن به اطلاع مردم ميرسيد و حداقل از سوي مقامات بلندپايه عذرخواهي ميشد.كاملا واضح است وقتي دختري دستگير ميشود و مادرش التماس ميكند كه فرزندش مريض است و توجهي به اين التماسها نميشود يا خانم ديگري با كمك يك مامور مرد بازداشت ميشود جو سنگيني در جامعه به وجود ميآورد و حتما نياز به پيگيري مسوولان و گزارش به مردم داشت و عبور كمرنگ از كنار آن، التهاب و نگرانيها را افزايش ميدهد و زمينه را براي بروز بحران در مسائل بعدي آماده ميكند.طي همين چند ماه گذشته موج بزرگي از سخنان شديد و غليظ تريبونداران كه هر كدام بنا بر ذائقه خود براي بدحجابان خط و نشان ميكشيدند را نبايد خارج از اين مساله ديد.
اما همه اين موارد ناظر به اين موضوع خاص است و نبايد فراموش كنيم كه در جامعه ما مشكلات بسيار بزرگي وجود دارد كه آنها زمينههاي اصلي نارضايتياند.تنگناهاي عظيم اقتصادي كه وجود دارند و هيچ مسوولي آنها را انكار نميكند به تنهايي كافياند كه هر جرقهاي را تبديل به يك آتش بزرگ كنند و اتفاقا تنگناي معيشت از امهات مسائل و مصائب است كه هم علاجش به سختي ميسر است و هم اگر منجر به اعتراض شود، معلوم نيست با كدام عاقبت خاتمه مييابد؟خصوصا آنجا كه سفره كوچك مردم بر اثر رانتخواريهاي بزرگ و اختلاسها و مفاسد اقتصادي كوچكتر شده و نارضايتي تبديل به خشم تهيدستان ميشود. گسلهاي سياسي كه ميتوانست در دو انتخابات گذشته پر شوند و به ديگر حوزهها كمك كنند تا مشكلات تبديل به بحران نشوند، وجود دارند و با نوع عملكرد مسوولان متاسفانه بر وسعت آنها افزوده ميشود.به هر حال احتمال ميرود در جريان مشاهده بازتاب گسترده درگذشت يك دختر 22 ساله مسوولان مختلف متوجه نهاد ناآرام و پرمساله جامعه شده باشند.احتمال دارد آقايان ديگر همه مشكلات و نواقص را كوچكنمايي نكنند و منكرعيوب عميق برخي روندها و روشها شده باشند و چارهجوييهاي اساسي را آغاز كنند.خدا كند در اين التهابات گسترده همه چيز به دشمنان نسبت داده نشود و خيال خود را راحت نكنند و بالاخره خدا كند شعاردرماني كنار گذاشته شود. شكي در سوءاستفاده ايرانستيزان از مسائل موجود در جامعه نيست ولي آيا جز اين است كه در صورت رضايت مردم از آنها هيچ كاري برنميآيد؟ احترام به مردم نه به صورت شعاري و ديدوبازديد بلكه برآوردن خواستههاي اصولي آنها ميتواند گسلهاي موجود در جامعه را كمتر كند.اگر مردم احساس كنند كه تمايلات روشن آنها شنيده ميشود خود گام بزرگي براي پر كردن شكافهاي جامعه برداشته شده است.آيا تاكنون مسوولان فكر كردهاند كه اساسا مردم از وجود انبوه مشكلات و جدالها و اينكه هر روز و هر هفته با مساله بزرگي روبهرو ميشوند، خسته شدهاند و نياز مبرم به تشنجزدايي در همه حوزههاي داخلي و خارجي دارند؟همين كه مردم سالها با نگراني پيچ راديو يا تلويزيون را باز ميكنند و از بنبست يا ادامه مذاكرات اتمي سرد و گرم ميشوند خود التهابزاست.بايد متوجه ميزان طاقت و تحمل مردم بود و حداقل براي مدتي آنها را از اين همه امواج گوناگون سياسي و اجتماعي و اقتصادي آسوده كرد.عدم تمهيد همهجانبه اين آسودگي دوران سختي را رقم خواهد زد.