• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5325 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۴ مهر

كشيش محبوب و حكومت منفور

مرتضي ميرحسيني

كمونيست‌هاي حاكم بر لهستان او را مردي دردسرساز مي‌شناختند و بارها براي ساكت‌ يا بي‌اعتبار كردنش كوشيده بودند، اما اين كشيش 37 ساله كه لهستاني‌ها او را پدر پوپيلوشكو مي‌خواندند آدم سازش با رژيم نبود و در زندگي‌اش هم چيز پنهاني نداشت كه افشاي آن بدنامش كند. او حتي از لخ والسا رهبر مخالفان حكومت هم محبوب‌تر بود. ويكتور شبشتين در كتاب «انقلاب‌هاي 1989» مي‌نويسد: «موعظه‌هاي پِرشور پدر پوپيلوشكو در كليساي سنت استانيسلاف كوستكا در ورشو، هميشه جمعيتي قريب به چهل ‌هزار تن و در روزهاي عيد و تعطيلات مذهبي، جمعيتي به مراتب بيشتر را جذب خود مي‌كرد. مردم در ميدان روبه‌روي كليسا جمع مي‌شدند، اما هميشه جمعيت به خيابان‌هاي اطراف سرريز مي‌كرد. او هر يكشنبه از اشك‌ها و جراحت‌ها و خون كارگران لهستاني مي‌گفت. موعظه‌هايش به زيبايي نوشته شده و از حيث سياسي شجاعانه بود و آنها را به شكل تاثيرگذاري قرائت مي‌كرد. كشيش‌هاي دردسرساز بسياري در لهستان وجود داشتند، اما از نظر رژيم، پوپيلوشكو بي‌هيچ ترديد... تواناترين كشيش براي تحريك مردم بود. جدا از استعدادهاي سخنوري و ايمان محكمش به مسيحيت، معروف بود كه مقادير زيادي پول نقد براي كمك به فعالان زيرزميني اتحاديه همبستگي (جبهه مخالفان حكومت) در ورشو اندوخته است.» سرانجام گروهي از ماموران حكومت او را كشتند. البته قصدشان كشتن پدر پوپيلوشكو نبود. غروب چنين روزي از اكتبر 1984 او را كه از گدانسك به ورشو برمي‌گشت ربودند و با خود به جنگلي دورافتاده بردند. گويا فقط مي‌خواستند او را كتك بزنند و بترسانند، اما كار از دست‌شان در رفت و يكي از آنان با چوب به سر پدر پوپيلوشكو زد. كشيش همانجا كشته شد. ماموران كه گند زده بودند، جنازه را درون مخزن آبي نزديك شهر ولوكلاوك انداختند و رفتند. دو، سه روز بعد شايعاتي درباره علت ناپديد شدن پدر پوپيلوشكو پخش شد و پچ‌پچ‌هايي درباره اينكه احتمالا حكومت او را سربه‌نيست كرده است سر زبان‌ها افتاد. رژيم حاكم بر لهستان رژيم بدنامي بود و چنين جنايت‌هايي را هم در كارنامه‌اش داشت و از اين‌رو بيشتر مردم مطمئن بودند اگر بلايي سر پدر پوپيلوشكو آمده باشد، حتما كار ماموران حكومت است. شايعات ادامه داشت تا اينكه آخرين روز همان ماه جسد از ريخت‌افتاده كشيش مقتول، همانجايي كه ماموران آن را انداخته بودند، پيدا شد. آنچه مردم احتمالش را مي‌دادند واقعا روي داده و پدر پوپيلوشكو به دست رژيم كشته شده بود. البته حكومت اتهام دست ‌داشتن در قتل كشيش را رد كرد و آن را گردن گروهي از نيروهاي خودسر انداخت. اما متفاوت با گذشته - كه هيچ‌كدام از اين خودسرها را مجازات نمي‌كرد - آن سه مامور خاطي و رييس‌شان را كه دستور به انجام اين كار داده بود دستگير و محاكمه و زنداني كرد. حتي در چگونگي اجراي تدفين پدر پوپيلوشكو سخت‌گيري نكرد و به كليساي كاتوليك مجوز برگزاري مراسمي بزرگ براي وداع با كشيش محبوب را داد. اما اين تلاش‌هاي حكومت براي تبرئه خودش فايده‌اي نداشت و تنبيه چند مامور از كل رژيم اعاده حيثيت نمي‌كرد. مردم مي‌گفتند دستور قتل پدر پوپيلوشكو از بالا صادر شده و رژيم براي نجات آن بالادستي‌ها، اين چند مامور دون‌پايه را قرباني كرده است. جالب اينكه بعدها كه بساط كمونيست‌ها برچيده شد، درباره ماجراي قتل پدر پوپيلوشكو تحقيقات مستقلي انجام گرفت و هيچ مدركي خلاف آنچه حكومت در آن زمان گفته بود به دست نيامد. چنين به نظر مي‌رسيد كه حكومت لهستان در آن ماجرا واقعا راست گفته بود، اما آنقدر بدنام و بدسابقه و ميان مردم منفور بود كه هر اتهامي، حتي بدون دلايل و شواهد هم به آن مي‌چسبيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون