زد
حسن لطفي
عجيب است! سالهاي زيادي فكر ميكردم دوره فيلمهايي مثل نبرد الجزيره (جيلو پونته كورو) زد، حكومت نظامي، گمشده (كاستا گاوراس) و سفر سنگ سر آمده و ديگر كسي حال ديدن چنين فيلمهايي را ندارد. خيال ميكردم فقط نسل ما بود كه در اواخر دهه پنجاه با ديدن اين فيلمها خواسته و نگاهش را روي پرده سينما دنبال ميكرد. نسلي كه در آن سالها فيلم داستان عشق را كنار گذاشت و با شعر ديرست گاليا فكر كرد زمانه عاشقي نيست.
اما چند روز پيش چند جوان دهه هشتادي را ديدم كه درباره فيلم زد حرف ميزدند. فيلمي كه اگر ديده باشيد حكايت برخورد لباس شخصيها و نظاميها با مخالفان خود است. مخالفاني كه اغلبشان دانشجويان جوانند و قرار است به سخنان استادي گوش بدهند كه از ديد نظاميها آدم ناآرامي است، چون جرات يا بهتر بگويم شرافت براي برخورد مستقيم با او را ندارند دست به دامان اوباش ميشوند و... براي آن جوانان دهه هشتادي، نقطه قوت فيلم زد در نمايش شرايط ناهنجاري بود كه لباس شخصيها و نظاميها براي معترضان رقم زده بودند. آنها كوچكترين اشارهاي به قاضي جوان و منصفي كه پرده از راز قتل استاد (با بازي ايو مونتان) برميداشت، نكردند. شايد آنها نيز دچار بدبيني نهايي كاستا گاوراس شده بودند. بدبيني كه پايان فيلم را با پيروزي تفكر نظامي و شكست قاضي عادل (بهرغم صدور آراي و گزارش واقعي) رقم زده است. البته در صحبتهاي آن جوانان نشاني از نااميدي نسبت به فردا نبود. آنها بر خلاف نسل ما از عشق و زندگي عبور نكردند. فيلم زد را در كنار فيلمهاي بسياري ديده بودند كه در آنها زن، عشق، زندگي، آزادي و خواستههاي فردي به تصوير در آمده بود. از وقتي صحبتهاي آن جوانان را شنيدهام مدام در فكر قاضي عادل فيلم زد هستم. به اين فكر ميكنم كه چرا آن جوانها قاضي را نديدند. آن هم با تمام اميدي كه داشتند! آن هم در حالي كه قاضي عادل و بيطرف فيلم نماينده بهترين آدمهاي روزگار بود. از آن آدمهايي كه دوست داري در واقعيت تكثير شود تا وقتي به تو ظلمي ميشود خيالت راحت باشد كه دستگاه قضا قرار نيست با سياست هويج و چماق با تو حرف بزند. با اطمينان روبهرويش بنشيني و مطمئن باشي چيزي كه برايش مهم است خواست قدرت و قدرتمندان نيست. گوش شنوا دارد و... بايد يكبار ديگر اين جوانان را ببينم و بدون پيشفرض از آنها درباره نديدن آن قاضي شريف فيلم زد سوال كنم. ممكن است در اين نديدن نسل ما مقصر باشد. نسلي كه... بگذريم.