شرايط بحراني تا كي ادامه خواهد يافت
فريدون مجلسي
حكومتها تا قرون جديد عادت داشتهاند هرطور ميل دارند رفتار كنند. جنگ كنند، صلح كنند، آباداني كنند، غنيمت بگيرند يا غرامت بپردازند. بستگي به ميل و سليقه حاكمان داشته است كه معمولا خود را ضامن امنيت جمعي مردم ميدانستند و در عوض تنها توقع از مردم اين بوده است كه ماليات بپردازند، در جنگ و دفاع پيشقدم باشند و بيآنكه در حاكميت مشاركتي داشته باشند جان و مال خود را نثار كنند. اين شيوه پذيرفته شده زندگي در همه جوامع بوده است. البته انديشه مشاركت مردم در حاكميت بر خودشان نيز امر جديدي نيست. انديشمندان از سه هزار سال پيش اشاراتي داشتهاند. اما اجرايي شدن مشاركت تدريجي بوده و بستگي به سطح توسعه دانش و آگاهي سياسي و اجتماعي در جوامعي داشته است كه زودتر از ديگران مراحل تحول و تكامل را طي كرده و بلوغ فرهنگي خود را در سطح عمومي گسترش داده بودند. افكاري كه منجر به انقلاب جمهوريت در بريتانيا در قرن 17 و انقلاب فرانسه در قرن 18 و 19 شد. پرسشي بنيادين از حكومتهاي آن كشورها كه اين تحولات را پديد آورد اين بود كه وظيفه حاكميت در تضمين امنيت جمعي و دفاعي مردم درست، اما هزينه آن را چه كسي ميپردازد؟ اگر از محل ماليات و ثروت عمومي يعني از خزانه ملي است كه متعلق به مردم است، پس مالكان در اداره آن هم بايد شريك و صاحبنظر باشند!
اين بلوغ و تحول در جوامع مختلف بهطور يكسان و همزمان پديد نيامده است. به همين دليل سطح مشاركت ملتها در امور عمومي در فازهاي زماني متفاوت قرار دارد. در ايران كه عمق فرهنگي آن ژرف اما گستره اجتماعي آن باريك بوده است، پديداري جنبش مشروطه نشانگر تمايل نخبگان ملي به چنان مشاركتي بوده است كه نخست ميبايست در عرصه عدالت و عدالتخانه بر پايه قانونمداري و خروج از استبداد تجلي ميكرد و سپس به سطوح آزاديخواهي و جامعه مدني و دموكراسي آرماني گسترش مييافت كه مستلزم دستيابي به بلوغ فرهنگي و سواد عمومي و اجتماعي و نيازمند به برنامهريزي و انتظاري صد ساله بود! به نظر ميرسد در كشورهايي در سطح ايران اين انتظار سرانجام حاصل شده است و نسلهاي جديد بهرهمند از سواد متعارف و سواد مجازي در شبكههاي اجتماعي با اشراف بر فرهنگ مدرن جهاني، توقعاتي مدرن دارند. در حالي كه دولتها در اين منطقه جهان به روال حكمراني سنتي ادامه ميدهند و از مردم فقط انتظار اطاعت و فرمانبرداري دارند. مردم نيز تاكنون به همان روال و شيوه مالوف، مطيعانه ادامه ميدادهاند و اگر رنجشهايي هم ميداشتند با بردباري خودشان زندگي ميكردند. نه اينكه راضي بوده باشند؛ تحمل ميكردند. اما جوانان كه نياز به اشتغال و سرگرمي اجتماعي و ازدواج و زندگي شاد و متعارف در سطح جهاني دارند، در حالي كه ميدانند كشورشان با داشتن سرمايههاي انساني و طبيعي، غير قابل مقايسه با كشورهاي منطقه كه طي دههها از سطح زندگي بالاتري از تركيه و امارت و عربستان و مسقط و عمان برخوردار بوده است كه زماني آرزومند رسيدن به پاي ايران بودند، اكنون ميبينند با وجود افزايش بهاي نفت و صدها ميليارد دلار درآمد ارزي اضافي طي نيم قرن، از همه كشورهاي مزبور عقبماندهتر و نااميدترند و آرزومند رسيدن به پاي آن كشورها هستند. گرچه زمان طولاني اوضاع بحراني و شرايط جنگي اقتضا ميكرد برخي دشواريها و نابسامانيها تحمل شود و تحمل شد، اما اوضاع از جنگي به جنگ ديگر و از بحراني به بحران ديگر ادامه يافت. به ماوراي مرزهاي ايران و ماوراي بودجه ملي رسيد. فرسايشي شد. حتي اختلاسي شد. اقتصادي كه جز چند سالي در نيم قرن گذشته معناي تورم را نچشيده بود دچار تورم و بيكاري و عبوسي و نااميدي شد. همسايگان عقب مانده پيشرفت كردند و تفرجگاه تعطيلات و مامن ايرانيان توانگر شدند؛ در حالي كه ما هزينههاي جاني و مالي و مسووليت جنگ آنان را با جان و مال خودمان بر دوش گرفته بوديم. جوانان اكنون انتظار دارند از تداوم بحرانهاي زيانبخشي كه اميد زندگي همراه با آسايش و خشنودي را از آنان سلب كرده است خودداري شود و همسايگان عرب مرفه ما اگر مسالهاي دارند خودشان در هزينههاي آن مشاركت كنند، و جوانان ما نيز فرصتي يابند كه با رهايي از شرايط بحراني به اقتدار اقتصادي و عمران و اصلاح و رفاه زندگي خودشان برسند.