حكم شكفتن
چشمها، پرسش بيپاسخ حيرانيها دست ها، تشنه تقسيم فراوانيها
با گل زخم، سر راه تو آذين بستيم داغهاي دل ما جاي چراغانيها
حاليا دست كريم تو براي دل ما سرپناهيست دراين بيسروسامانيها
وقت آن شدكه به گل، حكم شكفتن بدهي!اي سرانگشت تو آغاز گل افشانيها
قيصر امينپور