شيدايي و سياست
نمونههاي پرشماري از حس وابستگي و شيداگونه به جريانها و ايسمهاي سياسي و حتي رويه «كيش شخصيت» در يك سده گذشته در كشور وجود داشته است. ضعف بينش عقلاني در ارزيابي منصفانه از منش، ديدگاه و عملكرد افراد و جريانهاي سياسي از ويژگيها و همچنين پيامد چنين شيدايي سياسي است كه چرخه ناكارآمدي را براي جامعه بازتوليد ميكند. در گستره خارجي نيز شيدايي به قدرتهاي جهاني از دوره قاجاريه وجود داشت و اين حس زيانبار، سرنوشت جامعه ايراني را بازيچه قدرتهاي سلطهگر جهاني ميساخت. قراردادهاي ننگيني كه در دو قرن گذشته از سوي قدرتهاي بزرگ بر ايران تحميل ميشد، پيامد ضعف، جهل و وادادگي سياسي حاكمان ايران به قدرتهاي ياد شده بود. شيدايي محمدعليشاه به روسيه، قرارداد تالبوت، قرارداد 1919، تاكيد بر اينكه «از فرق سر تا ناخن پا بايد فرنگي شود» و ... نمونههايي از پيامد ضعف، جهل و شيدايي به قدرتهاي استعماري آن زمان بود. در دوران مدرن، شيدايي سياسي به گونه ديگري كشورهاي ضعيف را قرباني خواسته كشورهاي قدرتمند ميسازد كه نواستعمارگري گونهاي از آن است. كشورهاي غربي و شرقي به سبكهاي گوناگوني با بهرهگيري از نواستعمارگري، منافع يكسويه خود در جهان سوم را پيگيري ميكنند و كشور ما نيز از زيانهاي الگوي نواستعمارگري در امان نبوده است. كشورهاي چين و روسيه در دو دهه گذشته همراستا با تنش سياسي بين ايران و كشورهاي غربي و با استفاده از اين شكاف ارتباطي، به پيجويي اهداف يكجانبه خود پرداختهاند و با ژست همپيماني، زيانهايي را در روابط بينالملل متوجه كشور ما ساختهاند. زيانباري سياستهاي چين و روسيه براي كشور ما به ترتيب در حوزههاي اقتصادي (از ناحيه چين) و اقتصادي- سياسي (از ناحيه روسيه) بوده است. كساني كه به شيوه شيداگونه، به مزاياي ارتباط با اين دو كشور مينگرند، در پديدارسازي و گسترش اين زيانها نقش دارند. سياست خارجي، عرصه شيدايي نيست، بلكه عرصه پيگيري منافع ملي در ميدان بازيگران گوناگون و با مديريت مناسب امكانهاست. اين روزها كمتر خبري در رسانهها درباره جنگ روسيه عليه اوكراين منتشر ميشود كه در كنار نام روسيه، به عنوان طرف منازعه با اوكراين، نام ايران در آن بيان نشود. در عمل، جامعه ما كه به دليل تحريمها، چندين سال با سختيهاي زياد دست و پنجه نرم ميكند، به دليل ضعف در سياستگذاري، درگير تنشي شد كه هيچ ربطي به ما ندارد. پايبندي به اصل بيطرفي درباره اين تنش، عقلانيترين گزينه و جهتگيري ممكن بوده و هست ولي به يكباره به دليل سياست منفعتجويانه روسيه، گويا در افكار عمومي جهانيان كشور ما - به عنوان حامي روسيه- يكي از سويههاي اين جنگ ويرانگر شده است. آيا تجربه شوم و تلخ اشغال ايران در جنگهاي جهاني بس نبود تا ما خود را از اين درگيريها دور نگه داريم؟ با وجودي كه در جنگ جهاني دوم، دولت وقت اعلام بيطرفي كرده بود، تنها به دليل شائبه حمايت از آلمان، شمال و جنوب كشور توسط متفقين اشغال شد كه پيامدهاي شوم آن اشغال براي زمينههاي فرهنگي، اقتصادي و نظامي كشور بر همه روشن است. تاريخ براي سرگرمي نيست، تاريخ براي پند گرفتن است. شيدايي سياسي در گستره داخلي، كشور را به چرخه ناكارآمدي ميكشاند و در گستره خارجي، بازيچه دست قدرتهاي سلطهگر و استثمارگر ميسازد.