بچههاي طلاق
حسن لطفي
اينطور كه از ظواهر امر مشخص است، با اعتراضات اخير بچه طلاق نيز به ليست فحشهاي سياسي برخي تماميتخواهان اضافه شده است؛ تماميتخواهاني كه پيش از اينها الفاظي همچون غربزده، نوكر اجنبي، فتنهگر و... را نثار كساني ميكردند كه همچون خودشان نميانديشيدند. فحشهايي كه با آنها سعي در بياعتبار كردن بعضي از م الفان انديشه سياسي خود دارند. در اينكه اين افراد درك درستي از طلاق، بچههاي طلاق و... ندارند، شكي نيست. لابد يا از ليست بلندبالاي بچههاي طلاق موفق خبر ندارند (مثل تمام وقايع، آمارها، خواست ملت، ميزان محبوبيت خودشان و...) يا بچههاي طلاق را در معناي ديگري به كار ميبرند. خودشان را به عنوان مسوول، صاحب حق و قدرت و... والد و قيم ملت ميدانند. در تمام دنيا هر مسوولي كه در مقام خدمت به مردم قرار ميگيرد، افتخار نوكري مردم را پيدا ميكند اما از بُعد عاطفي ميتواند اين رابطه به رابطه والد و فرزندي هم تعبير شود؛ رابطهاي كه با مهر و صداقت مستحكم ميشود و با نيرنگ، دروغ، نامهرباني و خشونت از هم ميگسلد. در حالت دوم حتي اگر به ظاهر مردم از سر ناچاري و ترس، به شرايط ايجاد شده توسط نوكران خارج شده از جايگاه نوكري تن دهند، از دادن دل پرهيز خواهند كرد و چيزي شبيه طلاق عاطفي در زندگي زناشويي رخ ميدهد. طلاق عاطفي وقتي ايجاد ميشود كه يكي از طرفين رابطه، ديگري را نميبيند، متوجه خواستههاي او نيست، وقايع را با باورهاي خود و به نفع خودش داوري ميكند و از همه بدتر دست به خشونت ميزند. در چنين حالتي سكوت طرفي كه قدرت ندارد به معناي رضايت نيست، فحشهاي بسياري پشت در زبان طرف ساكت منتظر زماني هستند كه فرصت باز شدن اين در پيدا شود. فرصتي كه دير يا زود به دست ميآيد. اينها را نوشتم تا يادآوري كنم بچه طلاق بودن عيب نيست، فراموش كردن ارزش و اعتبار نوكري مردم عيب است. نشنيدن صداي بخشي از مردم (حتي اندك) عيب است، خود را خوب و برتر و محق دانستن و مخالفان خود را حقير دانستن عيب و غرور كاذب است!