جاي خاليها، پر ميشود؟!
منوچهر - محمد شميراني
جاي مردان سياست
بنشانيد درخت
تا هوا تازه شود
(سهراب سپهري)
... در اين روزها، چقدر «جاي خالي» ميبينيم. هر گوشه و كناري را كه نگاه ميكنيم جاهاي خالي فراواني را ميتوان ديد؛ جاي خاليهايي كه بهموقع ديده نشده است و اگر، فكري براي پر كردنش ميشد روزگار كشور و مردم، روزگار ديگري بود.
اين جاي خاليها، بدجوري به چشم ميآيد؛ جاي خالي گفتوگوي، جاي خالي منطق، جاي خالي مدارا، جاي خالي تحمل، جاي خالي همه مردم را خودي دانستن، جاي خالي مديريت بحران و جاي خالي مردان و زنان روزهاي بحران و مردان و زنان سياست.
مردان و زناني كه در فراز و نشيبهاي اين مرز و بوم، آبديده شده و امتحان خود را به خوبي پس داده باشند و توانسته باشند چنان سرمايه اجتماعي قابلتوجهي را كسب كرده باشند كه در اين بحبوحه و وانفساي روزگار، بتوانند نقش يك ميانجي و «مياندار» واقعي را بازي كنند!
ولي با افسوس بايد گفت در اين روزها، هر چه مينگريم و فكر ميكنيم جاي چنين افرادي، بهشدت خالي است و كساني هم كه تصور ميرفت چنين قابليتي را داشته باشند احتمالا در لاك خويش فرو رفتهاند و مهر سكوت بر لب زدهاند.
به هر حال، انگار رسم چنين است سياستمداران، خلقالساعه و نابهنگام و نه از درون فعاليتهاي حزبي -همچون قارچ جنگلي- بر اثر وقوع رعد و برق،
يكشبه به وجود ميآيند و سر بر ميآورند، نقشي را برعهده ميگيرند و پس از مدتي هم، افول كرده و از صفحه سياست كشور خارج ميشوند؛ آنچنانكه گويي از اول هم نبودهاند!
جاي خالي مديريت بحران
جاي خالي مديريت بحران، از آن جاهاي خالي است كه در اين سالها و در بحرانهاي اخير، بهشدت و
به فراواني ديده شده است. هنگام بروز حوادث و سوانح و رخدادهاي اجتماعي، مسوولان مربوطه معمولا غافلگير ميشوند و تا بروز بحران بعدي كه غافلگير شوند باز هم دست روي دست ميگذارند و كاري هم به علتشناسي و تلاش براي رفع اشكالها ندارند. گويي، دانشي به نام «مديريت بحران» در جهان وجود ندارد و كسي هم تا به حال، از آن استفاده نكرده است. بررسي وقايع اخير، نشاندهنده آن است كه انگار، عبارت «مديريت بحران» و استفاده از زمان طلايي و توجه به خواست مردم، به گوش مسوولان نرسيده است.
اي كاش، در اين رابطه كميتهاي مستقل با حضور كارشناسان و متخصصان اقتصادي و سياسي و اجتماعي و ارتباطي تشكيل ميشد تا عوارض و خسارتهاي ناشي از عدم پيشبينيهاي قبل از وقوع بحران، هنگام وقوع بحران و پس از وقوع بحرانهاي كشور -به خصوص بحرانهاي اخير- را جمعآوري و دستهبندي و ارزيابي و مقصريابي ميكرد تا مشخص شود استفاده نكردن از مديران و كارشناسان متخصص و كاردان، چه ضررهاي هنگفتي به كشور وارد كرده و چه سرمايه عظيمي را -از جيب ملت- به باد فنا داده است.
رابطهاي دوسويه
با توجه به موارد اشاره شده بايد اضافه كرد ميزان مشروعيت، محبوبيت و موفقيت هر حكومتي، رابطه مستقيمي با توان پر كردن جاهاي خالي، موفقيت در ايجاد ارتباط مطلوب و مناسب با مردمش و تلاش براي بهروزي و روزگار بهتر آنان دارد.
براي توفيق در دستيابي به چنين رابطهاي، فراموش نكنيم «خط ربط» حكومت با مردم، بايد دوسويه باشد. اين خط، دو سر دارد و طبيعي است هر دو سر و هر دو طرف، بايد براي تقويت و تعميق اين رابطه بكوشند. وقت و انرژي بگذارند و تلاش كنند.
در حساب مشترك حكومت با مردم، بايد توازن و تعادلي در موجودي و سپرده هر دو طرف وجود داشته باشد. نميتوان انتظار داشت سالهاي سال، مردم با انواع و اقسام مشكلات و سختيها دست و پنجه نرم كنند. تبعيضها، بيعدالتيها، رانتها و فسادها و كوچك شدن هر روزه سفره زندگي خويش را ببينند و به هر ساز حكومت برقصند و باز هم، جاي خاليهاي فراوان اطراف خويش را ناديده بگيرند.
چنين وضعيتي، نشانگر آن خواهد بود در حالي كه مردم، به وظايف خويش عمل كردهاند حكومت، تلاش چنداني براي جلب رضايت همه طبقات مردم و بهتر شدن زندگي آنان به عمل نياورده است. به عبارتي، در مقابل سپرده و موجودي بالاي مردم در اين حساب مشترك، با توجه به آورده بسيار كم حكومت، نميتوان انتظار افزايش اعتماد ملي و تقويت همدلي و همبستگي ملي و رشد هويت ميهني را از مردم داشت.
اين گسست در ارتباط مردم با حكومت، موجب دوري و فاصله بيشتر حكومت با مردم و عدم اعتماد و اطمينان مردم به حكومت ميشود. پديدهاي كه آفت مهلكي است؛ جامعه را به سمت دو قطبي شدن و رودررويي سوق ميدهد و از تبعات آن، بيتوجهي هر طرف به حرفهاي طرف ديگر و نشنيدن صداي همديگر است.
اي كاش، مردان سياستورزي داشتيم كه ميتوانستند صداي ناخوش طبل تقابل را، به نواي خوش مورد نظر مردم تغيير ميدادند. به قول سهراب سپهري:
من قطاري ديدم
كه سياست ميبرد
و چه خالي ميرفت.