• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5349 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۲ آبان

انتشار رمان موبي ديك

مرتضي ميرحسيني

سال 1851 در چنين روزي منتشر شد و در چهار ماه نخست فقط حدود 300 جلد از آن فروش رفت. كوشش‌هاي بعدي ناشر براي تبليغ كتاب و جذب مخاطب بيشتر نيز تاثير چنداني در تغيير نگاه مردم نداشت و فروش اين رمان تا زماني كه نويسنده‌اش هرمان ملويل زنده بود (سال 1891) به 4 هزار جلد هم نرسيد. بعد از مرگ ملويل نيز مبلغ ناچيزي از درآمد آن به همسرش رسيد. اما اين كتاب به مرور خودش را اثبات كرد، در نسل‌هاي بعدي خوانندگان بيشتري يافت و در قرن بعد به رماني مهم و خاص در تاريخ ادبيات تبديل شد. داستان آن سفر پرماجراي يك كشتي شكار نهنگ در دل اقيانوس‌ها در مقطعي از دهه 1830 ميلادي است و حوادثش از زبان يكي از خدمه كم‌سن‌وسال آن به نام اسماعيل روايت مي‌شود. شخصيت محوري ماجرا، ناخداي كشتي است كه احب نام دارد و چيزي جز شكار نهنگ سفيد (موبي ديك) ذهنش را درگير نمي‌كند. او از همان شروع سفر فقط به موبي ديك فكر مي‌كند و به نهنگ‌هاي بزرگ ديگري كه خدمه‌اش در مسير شكار مي‌كنند، اهميتي نمي‌دهد. 
مي‌داند كه اين نهنگ در گذشته چند كشتي بزرگ را غرق كرده و بي‌منازع بر قلمرويي وسيع در ميان آب‌ها حكومت مي‌كند. مي‌داند شكار اين نهنگ با شكار نهنگ‌هاي ديگر تفاوت دارد و اين هيولا شكارچيان قبلي را يكي پس از ديگري كشته است. احب همه اينها را مي‌داند و باز تصميم به نبرد با او مي‌گيرد. او مشكلات را كوچك مي‌شمارد و محدوديت‌هاي انسان در اين مبارزه - مبارزه با نهنگ بزرگ روي آب - را ناديده مي‌گيرد. مي‌گويند او مي‌كوشد پا از مرز محدوديت‌هاي انساني فراتر بگذارد و قوانين طبيعت را بشكند. شكست مي‌خورد و بهاي سنگيني براي اين شكست مي‌پردازد. خدمه‌اش را نيز با خود به دل تباهي مي‌برد. اما رويارويي انسان و طبيعت و شكست انسان در اين رويارويي فقط يكي از تفسيرهايي است كه بر اين رمان نوشته‌اند. در تفسيري ديگر، احب نماد رهبري است كه متاثر از احساس رسالت (رسالت كشتن شيطان سفيد درياها) لجوجانه پيش مي‌رود، منطقي فكر نمي‌كند، مخاطرات مسير را درست نمي‌بيند و سرانجام خودش و مردمش را به نابودي مي‌كشاند. در جايي از داستان، رو به توفان فرياد مي‌زند: «تو نمي‌تواني مرا نابود كني. من مثل يك مرد تو را به مبارزه مي‌طلبم و از تو انتظار دارم احترام مرا به جاي بياوري... يك مرد از هر صاعقه‌اي برتر است. او از تمام توفان‌ها و بلاياي طبيعي قوي‌تر است. تو مرا نابود نمي‌كني. من روشنايي تو را در پس تاريكي خودم حبس مي‌كنم.» در تفسير ديگري از اين رمان، او انسان مومني است كه مسيرش را گم كرده و ايمانش به انحراف كشيده شده است. آنچه برايش مانده تعصبي كور و آميخته به نفرت است كه مردي سرد و گرم چشيده و دنياديده مثل او را به تاريك‌ترين لايه‌هاي تاريكي (يعني جهل آميخته به خشم) فرو مي‌برد. شماري از خدمه كشتي در اين جنون با احب همراه مي‌شوند و ديگران نيز خواه‌ناخواه به دنبال آنان به دل مخاطره مي‌روند. در پايان فقط اسماعيل زنده مي‌ماند و اوست كه ماجرا را از ابتدا تا انتها - با جزييات فراوان - براي خواننده روايت مي‌كند. موبي ديك در آخرين نبرد كشتي آنان را مي‌شكند و غرق مي‌كند و احب و همراهانش را مي‌كشد. اسماعيل به تابوتي كه در آب شناور است چنگ مي‌زند، روي آب مي‌ماند و غرق نمي‌شود. چند روز به تنهايي ميان اقيانوس سرگردان است تا اينكه كشتي ديگري از راه مي‌رسد، او را مي‌بيند و نجاتش مي‌دهد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون