ديگ جوشان اختلافات ره به كجا ميبرد؟
جعفر گلابي
هيچ كشوري با هر ميزان از استحكام و توسعهيافتگي مبراي از اختلافنظر خصوصا ميان نخبگان و صاحبنظران نيست و كشور ما هم نميتواند خارج از اين قاعده باشد، اما شدت و ضعف اختلافات و چگونگي آنهاست كه گاهي سبب رشد و تعالي و پيشرفت يا عقبماندگي و جنگ و درجا زدن ميشود. اختلافات گوناگون در كشور ما فراز و فرودهاي فراوان داشته موجب تحولات مثبت و منفي بسيار شده كه خود سزاوار تحقيق و پژوهشي جامع و مستقل است. اگر ما شيوه درست تضارب آرا را بلد باشيم و براي مديريت اختلافات تمهيدات قانوني وجود داشته باشد مثلا مراجعه به آراي عمومي فصلالخطاب باشد هيچ هراسي از شديدترين اختلافات فكري و نظري و مديريتي وجود نخواهد داشت و بر سر هر مسالهاي به بحران نميرسيم. به نظر ميرسد در حال حاضر ما بر يكي از قلل بروز انواع اختلافات عميق فكري، فرهنگي، اجتماعي و خصوصا سياسي ايستادهايم. اختلافاتي كه كرانهها و اعماقش پيدا نيست و شايد تا آستانه بروز عملي و گسترده و همه شمولش پيش رفته باشيم. اساسا بروز اعتراضات خياباني سه ماه گذشته تنها يكي از نمودهاي اين اختلافات است و تازه اين فقط موجي از درياي توفاني آن است. در داخل ميان اصلاحطلبان و اصولگرايان تقريبا در همه زمينهها اختلافات شديد بلكه متضاد وجود دارد كه تا حدي به يك روال عادي مبدل شده است، ولي در ميان خود اين جناحها هم بيش از گذشته شاهد تفاوتنظرها و روشها هستيم. مثلا در جناح اصولگرا با اينكه همه قدرت را يكجا دراختيار دارند اختلافات عميق وجود دارد و حتي بروز پيدا ميكند. در جريان اعتراضات اخير حداقل بخشي از اصولگرايان سنتي سكوت كردند و نشان دادند كه با روندهاي موجود موافق نيستند. آنان فعلا با تكيه بر ابزار قدرت ميتوانند اختلافات خود را تاحدودي مديريت كنند ولي اگر عاملي پيدا شود كه ديگر توان پوشاندن تفاوتهايشان را نداشته باشند شايد از همه مختلفتر باشند!
در ميان اصلاحطلبان هم وضعيت مطلوب نيست، با اينكه در نوع مواجهه با اعتراضات اتفاقا نظر وجود دارد كه حكومت بايد با معترضان مدارا كند ولي بر سر حمايت يا سكوت در مقابل اعتراضات اختلاف آشكار هست. اختلاف هم جدي است، چراكه تمايل به هر طرف از ماجرا عواقب و تبعات پردامنه دارد و ممكن است كشور را با وضعيت جديدي روبهرو و اصلاحات را از ماهيت خود خارج كند. به جز دو جناح مورد اشاره، گروهها و جريانهاي فكري و سياسي ديگري هم وجود دارند كه يا هر دو جناح را نفي ميكنند يا به يكي از آنها تمايل نشان ميدهند، اما اگر در داخل انواع ملاحظات و مسووليتشناسي باعث ميشود كه شخصيتها حد نگه دارند و از ادب و احترام خيلي فاصله نگيرند و گاهي سكوت كنند تا از سرعت حوادث براي تامل بيشتر بكاهند در خارج از كشور كه هيچ ملاحظهاي وجود ندارد ميتوان تصوير بهتر و شفافتري از اختلافات را مشاهده كرد. البته روشن است كه اصل تحولات در داخل است و دعواهاي اپوزيسيون خارجنشين حاشيهاي بيش نيست و البته با برخورداري از انواع رسانهها صدايشان بلندتر است و گاهي چنان نشان ميدهند كه گويي يك پاي معادلات جدي سياسي ايران هستند! آنان كه در رد يا قبول نظرات و راهكارهاي ديگر اعضاي پراكنده اپوزيسيون آزادند و مسووليت و مشكلي در اين زمينه ندارند آينه تمام نمايي از اوج تفرق و تكثرند و اگر اجتماعي برگزارميكنند افزون بر فحاشي نسبت به يكديگر گاهي تا درگيري فيزيكي هم پيش ميروند!
راستي عاقبت اين همه اختلافات خصوصا انعكاس آن در تودههاي مردم به كجا خواهد كشيد؟ آيا تصادمهاي فكري و لفظي موجود كه رو به ازدياد است زمينه درگيريهاي جديتر و احتمالا فيزيكي را به وجود نخواهد آورد؟ اين حجم از اختلاف كه مدتها است از چارچوبهاي منطقي خود خارج شده و به جدال غير احسن رسيده مملو از تكفير و تهديد و تقابل و تهاجم است و بيسابقه مينمايد خطري براي پايههاي اجتماع و حتي كشور است. به اين اختلافات شديد، فرصتطلبيهاي شخصي و مبتذل و دستهاي بيگانه و دلارهاي هزينه شده را هم بايد اضافه كنيم، رقابتهاي تاريخي و خردهحسابهاي سياسي با رقباي منطقهاي هم هست كه مشعوف اين وضعند تا ميوهها بچينند و خيالشان از يك ايران آباد و توسعه يافته راحت شود. اختلافات را كه نميشود ازبين برد و همه را به سكوت واداشت خصوصا حالا كه جوانان و نوجوانان هم وارد صحنه خياباني شدهاند و جايگاه خويش را طلب ميكنند و گوششان چندان بدهكار بزرگترها نيست. به نظر ميرسد همه به جز بدخواهاني كه اتفاقا مطلوبترين وضع برايشان همين است بايد از اين ديگ جوشان اختلاف هراس كنيم كه امكان دارد به انفجار برسد و همه ببازند و خسارتهاي تاريخي متوجه كشور و مردم شود. براي پرهيز از يك فاجعه تاريخي غيرقابل بازگشت آيا چنين امكاني نيست كه همه، حتي خارجنشيناني كه ايران برايشان اصل است به يك محور واحد برسند و اختلافات خود را از اين محور دور كنند؟ مثلا به نظر ميرسد حفظ تماميت ارضي اين ظرفيت را دارد كه فصل مشترك همه گروهها و احزاب و اشخاص شود و عدول از آن موجب طرد و مقابله جمعي شود. اگر روي چنين محوري توافق شود بقيه مشكلات و اختلافات حداقل اساس را تهديد نميكند. تماميت ارضي معيار محكمي است كه فقط مواجببگيران آشكار و نهان بيگانه هيچ مسووليتي نسبت به آن ندارند و احتمالا مواجبشان بر هدم آن استوار است. اكنون بزرگترين خطر همين است كه با غفلتها و خودمحوريها و رجحان قدرتطلبي اين اصل اساسي مخدوش شود. حاكميت ميتواند راه بروز اختلافات بدون هزينه براي كشور را باز كند. انتخابات آزاد همه اختلافها را از ميدان و از خيابان به پاي صندوق راي ميكشاند، خصوصا اگر از پيش نشانههاي تضمين شده مبني بر استيلاي اراده مردم عملا بروز داده شود.