موزهها چرا نميتوانند صداي جامعه باشند؟
رضا دبيرينژاد
موزهها حاصل قدرتها هستند و از ميان قدرتها، سياست قدرت ملموستري است و از اين رو بايد گفت كه موزهها همواره تحتتاثير قدرتها بودهاند. سياستهاي حاكم بر هر جامعه بر شكلگيري و بهرهبرداري از موزهها نيز تاثير دارد، از اين رو موزهها را ميتوان بازتاب نگرش و رفتار سياستهاي يك جامعه دانست. اين بازتاب را هم ميتوان در پيدايش موزهها و هم در رفتار موزهها مشاهده كرد. درنظر داشته باشيم كه اين بازتاب تنها مربوط به موزههاي دولتي نيست، بلكه در موزههاي غيردولتي و موزههاي خصوصي هم قابل مشاهده است، چراكه آنها نيز متاثر از سياستهاي حكومتي هستند و در واقع ميزان حضور سياست در امور علمي و فرهنگي بر رفتار موزهها نيز تاثير دارد و به موزهها اختيار عمل ميدهد تا چقدر بتوانند بازتاب نظرات رسمي يا غيررسمي جامعه باشند. در واقع هرقدر فضاي جامعه متكثر و چند صدا باشد نهادهاي علمي و فرهنگي نيز ميتوانند از تكصدايي به چند صدايي حركت كنند. اينگونه است كه اگر فضاي جامعه يكصداتر باشد، موزهها نيز همانند ساير نهادهاي دولتي بازتاب آن صداي رسمي خواهند بود (اين بازتاب را گاهي بايد در سكوت و نگفتنها مشاهده كرد) و اينگونه بايد نقش سياست را در رفتار و بيان موزهها پررنگتر مشاهده كرد، اما هر قدر سياستها به جامعه امكان چند صدايي بدهند موزهها نيز بازتاب صداهاي متفاوت خواهند بود و از اين رو موزه به يك نهاد اجتماعيتر تبديل ميشود كه ميتواند نمايشگر صداهاي مختلف موجود در جامعه بوده و حتي فراتر از اين امكان گفتوگو در جامعه را فراهم كند و خود موزه به محلي براي گفتوگو و بيان نظرات اقشار و گروههاي مختلف تبديل شود و در اين صورت موزه از يكصدا و يك پيامرسان رسمي به يك فضاي اجتماعي تبديل ميشود كه به پويايي اجتماعي و فرهنگي كمك كرده و زمينه نفس كشيدن افكار جامعه را فراهم ميكند. در واقع ميزان تاثير سياست بر موزهها از استفاده پيامرساني تا استفاده براي كنشگري و پويايي جامعه قابل تغيير است و اين تناليته تغيير خود نشاندهنده تك صدايي و چندصدايي موزهها و نشاندهنده اجتماعي بودن موزهها است. اما تاريخ صد ساله موزههاي ايران نشان داده است كه آنها كمتر نقش اجتماعي داشتهاند و نتوانستهاند نقش معاصر ايفا كنند و همزمان با چالشهاي جامعه پيش بروند از اين رو بيشتر معطوف به گذشته تمام شدهاند و حتي ميان موضوع خود و حال جامعه پل ارتباطي نزدهاند. از همين رو در برخي موارد مورد انتقاد قرار گرفتهاند كه چرا نسبت به وضعيت جامعه واكنشي ندارند يا اينكه آنقدر تزييني و ثانويه بودهاند كه در نتيجه از اولويتها خارج شدهاند. در واقع بايد بگوييم موزههاي ايران متأثر از سياستهاي فرهنگي حاكم بر جامعه به فضاي اجتماعي تبديل نشدهاند اين در حالي است كه موزهها با تبديل به يك فضاي اجتماعي ميتوانند يك فرصت براي جامعه باشند تا جامعه افكار و صداهاي خودش را در فضايي هنرمندانه يا علمي -فرهنگي به گفتوگو بكشاند و از تقابلهاي تشديدشونده بكاهد براي اين كار بايد نگاه به موزهها را تغيير دهيم و آنها را از تكصدايي و روايتهاي يكسويه مسلط به چندصدايي متكثر بسترساز بكشانيم.