سرمايه انساني كشور
كمالالدين پيرموذن
ارزش سرمايه انساني به حدي است كه اخيرا بانك جهاني، سرمايه انساني را از عوامل ثروت ملل شناخته است. مديريت است كه از كشورهاي ضعيف، كشورهاي پيشرفته و قوي خلق كرده است، ژاپن و آلمان بعد از جنگ كه اقتصاد مولد آنها را از زير خروارها خرابههاي جنگ بيرون كشيده و رقم زدند، اما حاليه در ايران، قرارداد آماده اقتصادي درازمدت فيمابين چين و ايران، تحويل معاونت اول رياست جمهوري گرديد لكن به جهت ضعف مديريت و كوتاهي، در عمل، همه رشتهها پنبه شد و نهتنها اين قرارداد اقتصادي را به سرانجام نرساندند بلكه نزديكي بيسابقه بين كشورهاي چين و عربستان سعودي را به جهت ياس چين از ارتباط اقتصادي موفق با ايران كليد زد و انزواي بيشتر ايران را به ارمغان آوردند. امروز اقتصاددانان و كارشناسان مسايل توسعه، اتفاق نظر دارند كه عامل اصلي پيشرفت اقتصادي، جلوه كمي توسعه، و ترقي سياسي و اجتماعي، جلوه كيفي توسعه، پيشرفت و توسعه و پرورش منابع انساني است، به گفته پروفسور فردريك هارسون، كارشناس نامدار معاصر، منابع انساني، پايه اصلي ثروت ملتها را تشكيل ميدهد. سرمايه و منابع طبيعي عوامل تبعي توليدند، در حالي كه انسانها عوامل فعالي هستند كه سرمايهها را متراكم ميسازد، از منابع طبيعي بهرهبرداري ميكنند، سازمانهاي اقتصادي و سياسي را ميسازند و توسعه ملي را به جلو ميبرند، به وضوح كشوري كه نتواند مهارت و دانايي مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملي به نحو موثري بهرهبرداري كند، قادر نيست هيچ چيز ديگري را توسعه بخشد. در هزاره سوم كه جامعه از پيچيدگي متنوعي برخوردار است و براي تمامي زمينههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و علمي و حتي براي نمونه جهت معالجه و مداواي صرفا لاله گوش انسان، تخصص ويژه تعليم و پرورش داده و متخصص فقط و فقط لاله گوش تحويل جامعه و مردم كشورشان ميدهند، ضرورت دارد كشور ايران نسبت به احيا و پرورش داناييمدار منابع انساني و فرآوري كيفي آنان، به تناسب برنامههاي كوتاه، ميان و بلندمدت در دست تدوين كشور، دولت و مجلس، خارج از شعار و قصور، مبادرت مجدانه به عمل آورند.
بزرگترين خطاي مديريتي در طول انقلاب اسلامي، اين بوده كه حتي كار امور علمي و فني و كارشناسي را به دست كساني سپردهايم كه با محك سياسي و حتي گاهي به صورت جناحي به مرجعيت علمي منصوب شدهاند. هر قومي كه نگران آيندهاش است به خصوص در علم و فناوري بايد به سازوكارهاي مرجعيت علمي توجه كند.
اينكه بسياري، به ويژه دولت جناب رييسي، بدون اينكه الفباي علم مديريت را نيز آموخته باشند، قباي مديريت را به تن ميكنند، طبيعي است كه ساير توانمنديهايشان بسيار كوچكتر از سايز قباي مديريتها خواهد بود و در چنين شرايطي، گاه تنها مدير به گرم كردن خود مشغول است و بسياري از ناكاميها و سرخوردگيهاي گذشتهاش و گاهي با حيف و ميل، دنبال ميشود. نبود ضابطه مشخص و محكم جهت انتخاب مديران و جايگزيني ارادتها جاي مهارتها در كشور، بيش از هر چيز نشان از اين واقعيت موجود دارد كه هنوز نظام مديريتي متناسب با توسعه، طراحي و ايجاد نشده است و مديريت در ايران يا طفل بيسواد است و يا جنازه مردهاي بيش نيست. كم نيستند مديران رده انقلاب و نمايندگان مجلس كه پس از كنار رفتن از سمتهاي خود ، همچون اساتيد و مديريت دانشگاهها، ناقد نظام مديريت در كشورمان شدهاند و ابراز ميكنند كه سيستم اداري ايران با اين سيستم مديريت و به هدر دادن منابع انساني و حذف و اعطاي مديريتها بر مبناي پاداشهاي تبليغات انتخاباتي و رفتار جناحي و يا متملقانه، درست شدني نيست. همين دفع نيروهاي با كفايت و چكيدههاي نظام و انقلاب و ملك و ملت و اصيل و به انزوا كشاندن برخي فرزندان كارآمد ملت و انقلاب، حاكي از وجود تنگنظري، ضعفها، خودخواهيها، منيتها، دوروييها و سودجويان و دنياپرستان، در متن برخي جريانهاي خاص است كه در مواردي فرزندان پاك انقلاب و فداييانهموطنان و ايران عزير را دلشكسته و منزوي ميكند. چنانچه جامعه در انديشه منابع انساني خود نباشد، هيچ تضميني براي پيشرفت كشور وجود ندارد. جامعهاي به توسعه پايدار ميرسد كه از تمام ظرفيت انساني خود عادلانه استفاده كند. آنهايي كه در عمل بسياري از عرصهها، همچون اعطاي مديريتها، بيعدالتي ميكنند، هر چند شعار قشنگ عدالت را با صداي رسا سر دهند، مطمئن باشند، پيشرفتي را در كشور ايجاد نميكنند زيرا بيعدالتي و ناروايي و تبعيض بسيار در تشكيلات اداري نيز، كمكاري كاركنان را سبب ميشود. توسعه و عمران مناطق كشور و بخشهاي متعدد، جز با مشاركت فكري و عملي گسترده تمامي صاحبنظران علاقمند به مرز و بوم و استفاده عادلانه از تمامي ظرفيتهاي نيروي انساني، استعدادها و مغزها و منابع ديگر تحقق نخواهد يافت. بدون شك با بيعدالتي در مديريت، پتانسيل و قابليتهاي سرشار و كارآمد نيروي انساني مناطق كشور، كمكم به نقاط ضعف تبديل ميشوند، چاپلوسان و آنهايي كه از كيسه خودشان خرج تملق ميكنند، ارج و قربشان در پيش حكمرانان و مقامات عاليرتبه نظام و دولت، بسيار فراتر از رشيدهاست و در نهايت با سوءمديريتها و بيسوادي و بيكفايتي به منافع ملك و ملت، لطمات فراوان وارد ميكنند و زمينهساز بحرانهاي خسرانآوري براي نظام و كيان ميشوند.