• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5405 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۸ دي

آخرين روزهاي محمدرضاشاه در ايران (5)

مرتضي ميرحسيني

ويليام ساليوان آخرين سفير ايالات متحد امريكا در ايران بود. در كتاب خاطراتش كه به فارسي «ماموريت در ايران» ترجمه شده است، مي‌نويسد «دولت ايالات متحد امريكا در مواجهه با وضعيت ايران سياست مشخصي نداشت. تا جايي كه من تشخيص مي‌دادم سقوط شاه امري اجتناب‌ناپذير بود و بدون برخي تفاهماتي كه به سازگاري ميان ارتش و نيروهاي مذهبي بينجامد، انفجاري رخ خواهد داد. اميدوار بودم كه در فرآيند انتقال آرام قدرت، تداوم حضور امريكايي‌ها در ايران قابل تحمل خواهد شد و بايد موجبات آن فراهم شود. احساس مي‌كردم اتخاذ تصميمي فوري درباره انتقال آرام قدرت امكاناتي را براي يك وضعيت عادي‌تر فراهم مي‌سازد و زمينه را براي چنين انتقالي مساعد مي‌كند. امريكايي‌هاي مقيم ايران هم مي‌توانستند به كار و زندگي خود ادامه دهند، ولي حالا فوري‌ترين مساله براي من نجات قريب ده هزار امريكايي باقي‌مانده در ايران و ترتيب خروج سريع آنها از كشور بود، زيرا روزهاي بسيار سخت و خطرناكي را در پيش مي‌ديدم.» ساليوان در هفته‌هاي پاياني حضور شاه در ايران، چندبار به دربار رفت و با او به صحبت نشست. مي‌گفت شاه تنها مانده بود و كسي را نداشت كه با او «صريح و بي‌پرده صحبت كند.» شاه مدام از ساليوان درباره حوادثي كه روي داده و آنچه در پيش بود توضيح مي‌خواست و فكر مي‌كرد كه سفير امريكا پاسخ همه پرسش‌ها را دارد. شاه درمانده شده بود و ساليوان اين درماندگي را به چشم مي‌ديد. مي‌نويسد ما در ايران درباره نقشي كه بايد در تقابل ميان شاه و انقلاب ايفا مي‌كرديم، سياست مشخصي نداشتيم و «سياست ما در ايران بيشتر تابع هوي و هوس برخي از رجال سياسي امريكايي و جنگ قدرت بين آنها بود.» همين ناهماهنگي در امريكا و پيام‌هاي ضد و نقيضي كه شاه از امريكايي‌ها مي‌گرفت، او را گيج كرده بود. البته خود امريكايي‌هاي مقيم ايران هم گيج شده بودند. ساليوان مي‌نويسد «بعضي اوقات دستوراتي كه به من و هايزر داده شده بود به‌ قدري باهم متفاوت بود كه گويي ما  هر‌دو  با واشنگتن مختلف يا مقامات دو امريكاي مختلف صحبت كرده‌ايم.» جريان حوادث نيز با شتاب پيش مي‌رفت. قرار شد بختيار رياست دولت جديد را به عهده بگيرد و با اجراي اصلاحاتي در حكومت، به مواجهه با بحران برود. «در همين ايام پيامي از واشنگتن دريافت داشتم مبني بر اينكه در اولين فرصت با شاه ديدار كنم و به او بگويم كه دولت ايالت متحد امريكا مصلحت شخص شاه و كشور را در اين مي‌بيند كه هرچه زودتر از ايران خارج شود. تصميم شاه به خروج از ايران قبل از وصول اين پيام از طريق رسانه‌ها منتشر شده، ولي شاه رسما آن را اعلام نكرده بود و هنوز هم ترديدهايي در اين مورد وجود داشت. ابلاغ چنين پيامي از طرف سفير يك كشور به رييس مملكتي كه در آن ماموريت دارد كار ساده‌اي نيست، ولي در ديدارها و گفت‌وگوهاي من با شاه طي اين چند ماه اخير به‌ قدري مطالب عجيب و غيرعادي ردوبدل شده بود كه ابلاغ اين پيام هم خيلي غيرعادي به نظر نمي‌رسيد. شنيدن اين پيام چيز عجيب و غيرمنتظره‌اي نبود. من تا آنجا كه مي‌توانستم با لحن ملايم و مهربان مضمون پيام واشنگتن را به شاه ابلاغ كردم. او با دقت و با آرامش به پيامي كه او را به ترك كشور دعوت مي‌كرد گوش داد و وقتي كه حرف‌هاي من تمام شد رو به من كرد و با لحني كم‌وبيش ملتمسانه گفت: خيلي خوب، اما كجا بايد بروم؟» ابتدا نام سوييس و بعد انگليس به ميان آمد، اما شاه هر دو پيشنهاد را رد كرد. ساليوان پرسيد «آيا ميل داريد براي ارسال دعوت‌نامه‌اي از امريكا اقدام كنم و ترتيب مسافرت شما را به امريكا بدهيم؟» شاه به روايت ساليوان، با هيجاني شبيه پسربچه‌ها گفت «اوه، شما واقعا اين كار را براي من مي‌كنيد؟» ساليوان واقعا تلاشش را كرد، اما بردن شاه به امريكا كار ساده‌اي نبود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون