خانه موزه لرزاده و عدم شناخت موزه
رضا دبيرينژاد
اين روزها خبري منتشر شده است كه خانه لرزاده براي اينكه محلي براي بحث و تبادل نظر درباره معماري و معرفي آثار معماري معاصر شود به خانه معمار تبديل ميشود و متوليان منصوب شده ايجاد اين خانه معين شده است. اگر چند سال به عقب برگرديم در سال 1397 بعد از مدتي كاربريهاي مختلف اعم از شعبه دو خانه هنرمندان يا سراي محله خانه استاد لرزاده كه توسط خود ايشان طراحي و ساخته شده است در هفته تهران به خانه موزه معمار لرزاده تبديل شد و گشايش يافت. در تبديل اين خانه به خانه موزه معمار بخشهايي به نمايش آثار اين استاد معماري اختصاص يافت و طبقه ديگري از موزه به دليل كثرت آثار ايشان و همچنين نمايش آثار ساير معماران هم دوره و مشابه به نمايشگاهي ادواري تبديل شد تا در هر دوره يك مكان يا يك معمار را معرفي كند و طبقه سوم ساختمان هم براي نشستهاي معماري و محل گفتوگو و آموزش در نظر گرفته شد. اما طرح اين تغييرات ادواري نهادها و استفاده از عناوين مختلف يك موضوع را نشان ميدهد و آن هم اين است كه ما تصورات كليشهاي از عنوانها و قالبهاي نهادهاي اجتماعي داريم و اينگونه است كه نگاهمان به موزه همچنان محصور در نگاههاي سنتي و جايي براي انبار اشياء است و اگر امروزه موزه را يك نهاد اجتماعي ميدانيم تصور و شناختي از اجتماعي بودن موزهها نداريم. موزه براي اجتماعي بودن نبايد محصور به آثار و فضاي فيزيكي باشد بلكه بايد بتواند محلي براي ارتباط با اهالي موضوع و ايجاد تعلق خاطر در جامعه متخصصين و بيان افكار و ايدههاي مرتبط با موضوع موزه باشد. در اين صورت خانه موزهها هم بايد حوزه موضوعي خود را بدانند و در آن زمينه فعاليت كنند و تنها محدود به حصار خانه نمانند، هر كدام از افراد برجستهاي كه خانه موزهها به نام آنها شناخته هستند در حوزههايي فعاليت كردهاند و دستاوردهاي آنها مايه افتخار براي جامعه تخصصيشان است و اينگونه است كه جامعه تخصصي بايد خانه آنها را خانه خودشان بدانند. در اين مورد هم خانه موزه لرزاده وقتي به يك نهاد اجتماعي تبديل ميشود كه معماران آن را از آن خود بدانند و در اين معنا هم در آن حضور پيدا كنند و هم آنجا محل ديدار و گفتوگو و هم الهام خود قرار دهند، وقتي اين احساس در آنها به وجود آيد قطعا آنجا را محل نمايش و معرفي آثار خود نيز قرار ميدهند و آنگاه است كه خانه موزه لرزاده به خانه معمار نيز تبديل شده است اما اينكه بخواهيم با تغيير عناوين مفاهيم را تقليل دهيم و تعويض كنيم تنها فرصتسوزي و سرمايهسوزي است. در نظر داشته باشيم كه موزه بنا بر تعريفهاي جهاني موسسهاي دايمي است و ايجاد هر موزه پيدايش مسووليت براي همه جامعه و از جمله جامعه تخصصي و علاقهمندان آن است و نبايد تعطيلي موزهها به يك سنت و يك هنجار مديريتي تبديل شود بلكه همه ما بايد بكوشيم كه بر اعتبار و پويايي همه موزهها و خانه موزهها بيفزاييم و دچار نگاههاي سليقهاي نشويم. عدم بقاي موزه سبب ميشود از اعتبار موزهها كاسته شود و اعتماد مردم به موزهها بشكند در حالي كه ميتوان با همين نگاه پشتوانه صنفي يك خانه موزه را همزمان به خانه صنفي آن هم تبديل كرد و فرصت تعامل بيشتر را فراهم آورد.