سايه ابر
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟ كه خيمه سايه ابر است و بزمگه لبِ كشت
چمن حكايتِ ارديبهشت ميگويد نه عاقل است كه نسيه خريد و نقد بِهِشت
به مي عمارتِ دل كن كه اين جهانِ خراب بر آن سر است كه از خاك ما بسازد خشت
وفا مجوي ز دشمن كه پرتوي ندهد چو شمع صومعه افروزي از چراغِ كنشتحافظ