ممنوعالخروج
حسن لطفي
بيترديد ممنوعالخروج كردن افرادي مثل خاوري، بابك زنجاني و همه كساني كه وطنشان را به پول سياهي هم ميفروشند باعث رنج و عذابشان ميشود. (البته بعد از آنكه پول ملت را به تاراج بردند و اين پولها را در بانكهاي كشورهاي اروپايي سپرده كردند) اما هنرمندي مثل مسعود كيميايي كه از جواني پاي عشقش به وطن ايستاده و زير علم بزرگاني همچون محمد مصدق سينه زده، تبعيد و حكم خروج از كشور درد و رنج و مرگ دارد. با اين حساب حكم ممنوعالخروجيش تا حدودي خندهدار است، چرا كه او حكم ممنوعالخروج بودن از وطنش را سالها پيش براي خودش صادر كرده است. نه به جبر! نه به خواست آدمهاي در قدرت! بلكه به خواست مردي كه زنده زندگي كرده است. (كيميايي در گفتوگو با علي دهباشي همانند بسياري از گفتوگوهايش حرفهاي درست و قشنگ كم ندارد. نمونهاش همين جمله زنده زندگي كردن و شريف زندگي كردن تاوان دارد و... است) زنده زندگي كردن هم ديدن و عكسالعمل دارد. ديدن و عكسالعملي كه آدم را ناآرام ميكند. مثل آدمهاي فيلم سفر سنگ ميشود كه تن به خطر دادند و مشقت كشيدند بار سنگين سنگ برايش وظيفه ميشود. چنين آدمي نميتواند توي فرنگ با بوي سيگار و مستي امالخبائث وطن وطن كند و داد بزند و شعار بدهد! (در فيلم تيغ و ابريشم - فيلم خوبي از مسعود كيميايي كه تكه تكه شدن و حذفهايش نگذاشت بينندگان قدرت واقعي فيلم را ببينند- ديالوگي با همين مضمون وجود دارد، ديالوگي كه انگار بر ماندن در وطن و تلاش براي رسيدن به آرمانها در مقابل رفتن به خارج و داد وطن زدن دفاع ميكند) به خاطر همين است كه معتقدم حكم ممنوعالخروجيش تا حدودي خندهدار است. تا حدوديش هم دلايلي دارد كه اگر نبود، با تمام پرهيزم از قطعي كردن حكم (به همان دليلي كه كيميايي در فيلم اعتراض از زبان يكي از شخصيتهايش ميگويد و حكم را مال خدا ميداند - چون كه عادل و دانا است-) آن را صددرصدي ميكردم. دلايلي كه برميگردد به آزادي بيان و حق كه قانون و مملكت و انسانيت به او ميدهد. درست يا غلط كيميايي به عنوان كسي كه سالها توي فيلمهايش بهترين حرفها را عكس كرده، در همه عمرش شجاع بوده، از كنار وقايع دور و برش بينگاه رد نشده و... حق دارد هر طور كه ميخواهد قضاوت كند. اگر با حرفهايش مشكل داريم بايد جرات داشته باشيم و چشم در چشم عقايدش بشويم و بگوييم و بشنويم. البته منظورم اين نيست كه ديگران حق گفتن و بيان عقايدشان را ندارند. همه دارند. قانون و خونهايي كه بعد از مشروطيت خاك و خيابانهاي ايران را سرخ كرد به خاطر همين اجازه داشتن بود. فيلمهاي گوزنها، سفر سنگ، خط قرمز، قاتل اهلي و... براي ايجاد و حفظ اين شرايط و احترام به همين خونها ساخته شد. لطفا با آقا و پير سينماي ايران و باقي ايرانيهاي وطنپرست شوخي نكنيد.