جمع بايد شد
محمد خيرآبادي
همه ما در زندگي با روزها و لحظاتي مواجه ميشويم كه در آنها حرفمان را به هيچ كس جز «رفيق» نميتوانيم بگوييم. اما چه كنيم كه عصر ما، عصر دوري و پراكندگي دوستان و ياران است. هر كسي به دلمشغوليها و گرفتاريهاي خودش، سرگرم است و خبري از آن جمع رفقاي گذشته نيست. اصلا چرا بايد رفيق داشت؟ رفيق كجاها مهم ميشود؟ آنهايي كه جنگ را ديدهاند، آنهايي كه براي آرمانهاي بزرگ هزينه دادهاند، آنهايي كه شكستها و غمهاي بزرگ چشيدهاند، آنهايي كه فرزندشان را از دست دادهاند، آنهايي كه عاشق شدهاند، آنهايي كه تنهايي كشيدهاند، ميدانند كه چطور آدم در عرض چند ثانيه و چند روز ميتواند به اندازه چند سال بزرگتر و پيرتر شود و رفيق چگونه در غم و رنج و شكست و تنهايي سر و كلهاش پيدا ميشود. رفيق مال اين روزهاست. نه اينكه مال روزهاي ديگر نباشد. اما آن روزها كه روزگار ميخواهد تو را از پا در بياورد و احساس ميكني تكافتادهاي، فقط دوست به دادت ميرسد و فقط رفيق واقعي همراهيات ميكند. شايد حتي گوشه گود بنشيند و ناظر سر شاخ شدنت با روزگار باشد، اما همين كه گاهي شك و دو دليات را رفع ميكند و ميگويد «برو جلو نترس» و گاهي فقط عرقت را پاك ميكند، برايت كافي است. كار رفيق همين است كه گاهي فقط گوش كند و سر تكان دهد. گاهي فقط زنگ بزند و بگويد «نگران نباش». رفقاي واقعي ما در چنين روزهايي خودشان را به ما ميرسانند و در لحظاتي از زندگي كه به سرعت در حال بزرگ شدن و پير شدنيم، كنارمان ميايستند. اما چه فايده كه فراموشي اجازه نميدهد و آدمي هر چه باتجربهتر ميشود، سعي ميكند زندگياش را سفتتر توي مشت بگيرد و همه تخممرغهايش را توي يك سبد نگذارد. از رو بازي كردن منصرف ميشود و ترجيح ميدهد با هيچ كس صميمي نشود. مجربها فكر ميكنند «ارتباط گسترده لازمه موفقيت است». تعداد كانكتهايشان كه ميرود بالا، فكر ميكنند ميتوانند مدام از دامن رفيقي به دامن رفيق جديد بغلتند و در اين فرار از وابستگي و روراستي، منافع بيشتري به دست آورند. غافلند از اينكه دريايي به عمق يك وجب در آن روزهاي سرنوشتساز بسيار كمتر از يك رودخانه باريك ولي عميق به كار ميآيد. ما غفلت ميكنيم از بديهاي اين نحوه خودزرنگپنداري و به راحتي رفقاي خالي از خلل و ياران واقعيمان را از دست ميدهيم. جامعه سالم نميتواند مجموع آدمهاي تكافتاده باشد. جمع بايد شد و رفاقت را عمق بايد داد. چيزي از درون به من ميگويد كه پايان تلخيهاي جمعي ما به پايان عصر پراكندگي رفقا وابسته است.