خوابي دلچسب در بعدازظهر گرم آندلس
محمد نيكوفر
- اين عكس را چه كسي از من گرفته است؟
- خودم.
اين عكس را گرفتم تا اين روز و اين آرامشي را كه در خواب نيمساعته يافتم، فراموش نكنم. فراموش نكنم كه آرامش نياز به ثروت، خانه امن و خدم و حشم ندارد. بگذاريد بيشتر توضيح بدهم:
در يك روز گرم تابستاني آندلس آخرين ارتفاع دشوار را در آن منطقه پشت سر گذاشته و خيالم از بابت رسيدن به گرانادا تقريبا راحت شد، شبيه كوهنوردي كه قله جديد و صعبالعبوري را براي اولينبار فتح ميكند. تا دو هفته قبل به دليل گرمازدگي حتي تا مرز متوقف نمودن تور آن سال هم پيش رفتم، اما با تغيير موقتي هوا و همهواشدن توانستم آرامآرام خود را با آب و هواي منطقه تطبيق داده و امروز هم اين آخرين ارتفاع را پشت سر گذاشته و وقتي به روستاي كمپيلو دآرناز رسيدم و در ورودي آن يك مكان آرام در سايه خنك درختان و در كنار رودخانه پيدا كردم، بلادرنگ روي زمين افتاده و حتي وقت را براي بازكردن زيرانداز و بالش هدر ندادم. نيمساعتي در همان وضعيت به خواب شيريني فرورفتم و بدنم آرام شد. بعد از بيدار شدن از خواب و با حسي عالي تصميم گرفتم اين صحنه را بازسازي نموده و آن را تكرار نموده و عكسي بگيرم تا بعدا اين روز و اين مكان را به ياد آورم و اكنون آن را با شما به اشتراك ميگذارم. ياد حكايتي از بوستان سعدي افتادم و ابياتي از آن را با شما به اشتراك ميگذارم:
گدايي كه بر خاطرش بند نيست
به از پادشاهي كه خُرسند نيست
بخسبند خوش روستايي و جفت
به ذوقي كه سلطان در ايوان نخفت
اگر پادشاه است وگر پينهدوز
چو خفتند گردد شب هر دو روز
چو سيلاب خواب آمد و مرد برد
چه بر تخت سلطان، چه بر دشت كرد
چو بيني توانگر سر از كبر مست
برو شكر يزدان كناي تنگدست
نداري بحمدالله آن دسترس
كه برخيزد از دستت آزار كس
اين عكس را گرفتم تا همواره به خاطر بياورم براي آرامش در سفر نيازي به هتل پنج ستاره، خودروي گران و... نيست. آرامش واقعي در سفر را بايد در چيزهاي ديگري جستوجو كرد. عصر آن روز در روستاي آرام و ساكت كامپوتيار در پشت خانه يك خانواده خوشبرخورد اسپانيايي چادر زده و روز بعد در ميانه روز خود را به گرانادا (غرناطه) رساندم و چهار روز در خانه ميزبان خويش اقامت نمودم كه شرح آن را در جايي ديگر نوشتهام.