یادداشتی از احمد زيدآبادي
شلوار سوراخ!
احمد زيدآبادي
مادرم زني بسيار توانمند و واقعبين و غيور و مدير و نترس و زحمتكش و خوشحافظه و دقيق بود.
در پشتِ دستگاه كرباسبافي كه مينشست؛ مهارت و فرزي و چالاكياش همه را به حيرت ميانداخت. يك روز كه چند مرد كت و شلواري به عنوان بازرس كشاورزي يا بهداشت از شهر به روستاي ما آمده بودند با مشاهده كرباسبافي مادرم گفتند: حقا كه كار اين زن از آپولو هوا كردن به مراتب سختتر و عجيبتر است!
اينكه زناني با اين ميزان از قدرت و توانايي و سختكوشي و هوشياري چگونه در حاشيههاي بيامكانات كوير ميباليدند و بار گران زندگي را همچون قهرماني بر دوشهاي نحيف و استخواني خود حمل ميكردند، جاي تحقيق عميقتري دارد.
باري، يكبار كه مادرم به تهران آمده بود، براي گشت و گذاري در بازار تجريش، در پل سيدخندان سوار تاكسي شديم. در طول مسير، يك نوجوان خوشتيپ و رعنا هم به جمع مسافران تاكسي اضافه شد. از حضور جوانك هنوز چند لحظهاي نگذشته بود كه مادرم «سقلمه»اي به پهلويم زد و آهسته بيخ گوشم پرسيد كه چقدر پول در «كيسه»ام موجود است؟
كرمانيها به جيب كيسه ميگويند!
گفتم براي چه اين را ميپرسد؟ صدايش را پايينتر و آورد و نجواكنان گفت: اگه داري، ميخوام بدي به اين يارو! گناهه!
در لهجه كرماني «گناهه» يعني طفلك معصوم قابل ترحمه!
نگاهي به سر و وضع نوجوان انداختم. از هر حيث وضعش از ما بهتر بود. از سر تعجب نگاهي به مادرم انداختم و پرسيدم: اين كجاش گناهه؟ مادرم با اشاره چشم و ابرو نگاه مرا به شلوار جين جوانك حواله داد كه چند پارگي روي آن ديده ميشد. پس از توجه من به بريدگيهاي شلوار جين پسرك، مادرم زمزمهكنان گفت: اگر پولي تو كيسهات هست، بهش بده بره شلوار بخره. بيزبون از نداري شلوار پاره كرده پاش!
به علامت اينكه ديگر ادامه ندهد، لبم را گزيدم و گفتم حالا بعدا بهت ميگم.
وقتي به مقصد رسيديم، به مادرم توضيح دادم كه نوجوان به عمد شلوار جين خود را سوراخ كرده است. با ناباوري حرفم را رد كرد و گفت: مگه ديوونه است كه به دست خودش شلوارش را «كت» كنه؟
حتما شنيدهايد كه كرمانيها به سوراخ كت و به مو، پُت ميگويند!
گفتم: نه مادر، ديوونه نيست. خيلي هم هوشياره. الان اينجور شلوارا مد شده. برا خوشگلي اين كار را ميكنن.
از شدت تعجب، لبخندي زد و گفت: برا خوشگلي شلوارش را پاره كرده؟ مگه شلوار پاره خوشگلي هم داره؟ نه، تو داري همينجور الكي ميگي. هيچكي شلوارش را خودش پاره نميكنه. بيزبون پول نداشته شلوار نو بخره، شلوار كت كت را كرده ور پاش. تو هم از دلت نيومد پولي بهش بدي، حالا ميگي خودش شلوارش را پاره كرده!
خلاصه اين موضوع ذهن پيرزن را به شدت به خود مشغول كرد. لحظه به لحظه در انبوه جمعيت بازار تجريش سر جايش ميايستاد و از خود ميپرسيد: مگه همچين چيزي ميشه؟ آدم بره به دست خودش شلوارش را كت كنه برا خوشگلي؟ آخه اين كجاش خوشگله؟ نه، اين داره الكي ميگه، ميخواست پول نده به يارو، ميگه خودش شلوارش كت كرده! مگه ديوونه است كه شلوارش را كت كنه؟