• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5544 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۸ مرداد

آخرين لالايي زير گوش زنبق وحشي!

اميد مافي

بازوان تقدير او را به بركه‌هاي زلال رهنمون كرده بودند كه سرطان لوزالمعده بي‌هنگام از راه رسيد و فاتح نوبل را به اعماقِ هزار درياي ناشناخته فرستاد. با اين همه موج‌ها نتوانستند وجودش را تسخير كنند تا ماهي‌ها، مرجان‌ها و صدف‌ها از كران تا كران آثارش را آذين ببندند. 
 گابريل ميسترال آموزگار مه‌جبين آن سوي مونته گرانده كه شاگردان خلفي چون پابلو نروداي بي‌بديل را به توفان شبانگاهي احساسات فرستاد، خود با ورز دادن واژه‌هايش چنان درخشيد كه تمام تومارها در هم پيچيده شد و در اكتبر نارنجي با زرد شدن برگ‌ها قدم به فصلي سبز گذاشت. 
مادام گابريلا بعدها سر از سپهر سياست درآورد و در قامت بانويي ناسيوناليست شولاي نماينده شيلي در سازمان ملل متحد را بر تن كرد و فرياد دادخواهي سترون امريكاي لاتين را به گوش‌ها رساند. 
تبديل او به ديپلماتي دست‌آموز اما هرگز سبب نشد دنياي هزار نغمه شعر را با جهان خلوت اما پرآشوب سياست تاخت بزند. براي همين دوباره به دهكده ويكونيا برگشت و با انتشار كتاب «دعا براي آنها كه خودكشي كردند» در گُم گُماي مهتاب، دامن‌كشان سواحل بكر ادبيات را درنورديد و سينه سوزان به آلامِ سرخوردگان و تنهايان گيتي سپرد. 
او در گذر زمان از «غزل‌هاي مرگ» به «ويراني» و «نازك دلي» رسيد و چنان در نفس گرم بادها آشفته شد كه صدها شاعر چيره‌دست در استكهلم به احترامش از جا برخاستند و براي بانويي كف زدند كه ترجيح داد به رانده شده‌اي تنها در باغ‌هاي شيلي بدل شود، اما سوار بر قطار خالي سياست به سوي هيچستان پيش نرود. بانويي كه با تسخير نوبل كمي تا قسمتي جاودانه شد. 
گابريلا با همه افتخاراتش زودتر از حد تصور به كوچ سياه تن داد و در برابر آماج يورش‌هاي سرطان كم آورد تا دل شوريده‌اش در لانه‌اي تنگ آرام بگيرد و مرگ تلنگر عجيبي به غول‌ها بزند كه به شاعران جهانگشا نيز رحم نخواهد كرد. 
حالا كه جهان بي‌آموزگار شفيق امريكاي لاتين، افتان و خيزان به راه خويش ادامه مي‌دهد و زنبق وحشي در دوردست همچنان به شكوفه نشسته، لابد بايد آخرين لالايي را به زبان رمانتيك شيليايي براي گابريلا خواند و با مرور سطرهايش كمي به اين فكر كرد كه مرگ دير يا زود از دامن هر پريزادي سر در خواهد آورد و برابر كلمات لحظه‌اي توقف نخواهد كرد... 
شب است
شبنم از روي علف مي‌غلتد
 به من نگاه كن
 با من به مهرباني سخن بگو
فردا
هنگام عبور از رودخانه
 آن كس را كه ديده بودي
با بوسه تو زيبا خواهد شد!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون