ايران آينده و غرب گذشته!
جعفر گلابي
نقدوبررسي سخنان آقاي رييسي در مجمع عمومي سازمان ملل محل نياز و ضرورت نيست چراكه تاكيد بر مواضع جمهوري اسلامي بود و اين معاني تاكنون با لحن و ادبيات مختلف از انواع تريبونهاي داخلي و خارجي بيان شده است. اگر تغييري در مواضع كشور پديده نيامده و سخن تازهاي براي بيان نيست حداقل ميشد از ديپلماتهاي با تجربه مدد گرفت و در مقام گفتار تدابيري اتخاذ شود كه براي مخاطبان كاركشته سياست كه آنجا نشستهاند و مترصد صيدماهي مقصود خود هستند تحركي ايجاد كند. دوستان و دشمنان امريكا شايد بهتر از ما متوجه اوضاع جهانند و از تحريمهايي كه كم وبيش خود هم در آن دخيلند و آسيبش متوجه ملت ايران است يا از اوضاع فلسطين يا از خطر افول نهاد خانواده كاملا باخبرند. آنها آمدهاند تا متاعي براي منافع خود بيابند و اين خود زباني دارد كه بايد با همان زبان سخن گفت تا مسموع شود والا تاكنون نه تنها ازطرف ايران كه از سوي بسياري از روساي جمهور دنيا حتي تندتر از ما مناسبات جهان به چالش كشيده شده است. درواقع حداقل انتظار اين است كه همتراز هزينهاي كه براي اين سفرها ميشود در سخنرانيها و مصاحبهها دستاوردي براي مردم تمهيد شود. اگر به جاي آن همه سخن و زحمت سفر براي خود و خانواده به تدبيري يك تحريم از تحريمهاي ظالمانه لغو ميشد قطعا سودش براي ايران و مردمش بيشتر بود و قدرداني لازم را برميانگيخت. اما آقاي رييسي در سخنراني خود جملهاي را بيان كرد كه شايسته توجه و تامل و در نوع خود ادعايي بزرگ است. وي گفت و تكرار كرد كه قدرتهاي كهنه درحال افولند، آنها گذشتهاند «ما» آيندهايم. بهتر بود آقاي رييسجمهور اين معنا را باز ميكرد كه كدام قدرتها درحال افولند؟ چرا و چگونه و كي غروب ميكنند و مستندات آماري اين افول چيست؟ ما چگونه و با تكيه بر كدام سخن تازه و فرهنگ و تمدن و پيشرفت علمي و هنري و شاخصهاي اقتصادي آينده را از آن خود ميكنيم؟
نكته مهم استفاده از ضمير «ما» است. اگر منظور از ما ايران باشد، بله اين اميدواري جدي وجود دارد كه با واقعبيني اجماعي و برداشتن موانع و چالشها و معضلات ديرپا ايران موفق شود براساس اراده ملت گامهاي توسعه را يكي پس از ديگري بردارد و با تلفيق جدي اخلاق و دموكراسي حرفهاي تازه و موثر و جذاب براي دنيا داشته باشد و آينده سعادت را در آغوش بگيرد. البته اين مفاهيم بلند نياز به تغيير روشها و روندهاي موجود دارد چه اينكه بدون تغييرات عميق و خردمندانه در سياستها احتمالا تورم با نوساني اندك به راه خود ادامه خواهد داد و فقر همچنان خواهد راند و با تنگنظريها مهاجرتهاي گسترده چه بسا شتاب بيشتري بگيرد. اما اگر منظور آقاي رييسي از ما طيفي از همفكران و همراهان و حاميان و مخالفان مناسبات موجود جهاني باشد بحث عميقتر ميشود و نياز به جدل را بيشتر ميكند و مجال جداگانهطلب دارد. قاعدتا رييسجمهور بايد نماينده آرمانهاي ملي ايراني باشد. اما قسمت سلبي جمله باز هم نياز به شرح و بسط دارد كه قدرتهاي كهنه دقيقا كدامند و چگونه درحال افولند؟ فعلا همچنان امريكا و چين و انگليس و روسيه و فرانسه قدرتهاي اصلي نظامي و اقتصادي جهانند و چشمانداز افولشان روشن نيست. چين اتكاي اصلي خود را بر اقتصاد نهاده است و ديده و شنيده نشده كه در باب فرهنگ حرفي براي جهان داشته باشد. معلوم نيست عاقبت توسعه اقتصادي بدون توسعه سياسي و اجتماعي چه خواهد بود؟ روسيه برقدرت نظامي خود متمركز است و حتي در باب آرمانهاي سوسياليستي ادعاهاي سابق خود را ندارد. ميماند غرب و در راس آنها امريكا. كشورهاي غربي همچنان يك بلوك قدرتمند را تشكيل دادهاند و در اقتصاد و سياست و قدرت نظامي ميتازند و كشوري مثل روسيه را در كنج اشتباه خود زير ضربه قرار دادهاند. نكته بسيار مهم واصلي اين است كه غرب افزون برقدرت اقتصادي و نظامي يك سپر دفاعي مهم و تاثيرگذار دارد كه از آن سود ميبرد و اگر افولي در انتظارش است آن را به تعويق مياندازد. غرب داراي نهادهاي مدني قدرتمند است كه بر سياستمداران طماع و خود خواه نظارت ميكنند. به عبارت ديگر غرب براهميت خود انتقادي واقف است و همين معنا تاكنون چون سپر دفاعي عمل كرده و مستمرا به شناسايي و ترميم عيبها و نقصهاي خود ميپردازد، هرچند سياستمداران نخواهند و حتي درمقابل آن مقاومت كنند. اگر كسي خواستار افول غرب است و او را به گذشته دلالت ميدهد بايد متوجه اين سپر دفاعي هوشمند باشد. هنگامي كه هانتينگتون نظريه برخورد تمدنها را مطرح كرد مقالات و كتابهاي زيادي عليه آن نوشته شد چندان كه در نظريه خود تعديل ايجاد كرد و اعلام نمود كه منظور از برخورد تمدنها هشدار بوده است واگر تمدنها به شناخت يكديگر نكوشند به جاي همزيستي با يكديگر به برخورد خواهند رسيد. در واقع در غرب امكان بحث و جدلهاي جدي و جلب افكار عمومي وجود دارد و از همين منظر است كه ميتواند اشكالات بقاي خود را بيابد و در رفع آنها بكوشد. آينده از آن خودآگاهان و انتقادپذيران است و كسي صفت گذشته را به خود ميگيرد كه خود را از گوهر بي بديل نقد محروم كند.