عشق در حروف نيايد و در كلمه نگنجد
محسن آزموده
«عشق عجب آينهاي است، هم عاشق را و هم معشوق را، هم در خود ديدن و هم در معشوق ديدن و هم در اغيار ديدن.» (احمد غزالي، سوانح، ويرايش جعفر مدرسصادقي)
سوانح نوشته احمد غزالي، با ويرايش جعفر مدرسصادقي، در قالب مجموعه بازخواني متون، به تازگي توسط نشر مركز منتشر شده است. احمد غزالي (520-452)، برادر كوچكتر ابوحامد محمد غزالي (505-450)، حكيم و فقيه و دانشمند نامدار اهل توس و نويسنده دو كتاب مشهور كيمياي سعادت و احياي علوم دين است كه اولي روايت فارسي دومي است. اگرچه احمد در علوم اسلامي نام و شهرت محمد را نداشت، اما در ميان اهل تصوف و علاقهمندان به عرفان، جايگاهي رفيعتر از برادرش داشت. او هم مثل برادرش درسهاي مقدماتي را در توس فرا گرفت و با برادرش به نيشابور رفت و شاگرد ابوالمعالي جويني بود. چندان در بند دنيا نبود و از همان سالهاي نيشابور، به خلاف برادر كه وارد دستگاه و ديوان شد، راه عزلتگزيني و درويشي گزيد و در ميان جوامع كمتر آفتابي ميشد. با اين همه ميگويند او بود كه برادر ارشد را از راه به در كرد و به طريق تصوف كشاند. اهل سفر بود و شاگردان و مريدان زيادي داشت. حكيم سنايي و عينالقضات همداني مشهورترين شاگردان او هستند.
سوانح رسالهاي كوچك به زبان پارسي نوشته احمد غزالي درباره عشق است. او خود درباره اين رساله چنين نوشته است: «اين حروف مشتمل است بر فصول چند كه به معاني عشق تعلق دارد. اگرچه حروف عشق در حروف نيايد و در كلمه نگنجد، زيرا آن معناني ابكار است كه دست حروف به دامن خدر آن ابكار نرسد... دوستي عزيز كه به نزديك من به جاي عزيزترين برادر است و مرا با او انسي است از من درخواست كرد كه آنچه تو را فرا خاطر آيد در معني عشق، فصلي چند اثبات كن تا به هر وقتي مرا با او انسي باشد و چون دست طلبم به دامن وصل نرسد، به آن تعلل كنم و به ابيات او تمسكي ميسازم. اجابت كردم و چند فصلي اثبات افتاد، قضاي حق او را، چنانكه تعلق به هيچ جانب ندارد، در حقايق عشق و احوال و اعراض عشق، تا او چون درماند، به اين فصل تعلل كند.»
جعفر مدرسصادقي، نويسنده، مترجم و ويراستار ايراني، براساس تصحيح مشهور هلموت ريتر و روايتهاي مختلف نسخههايي كه دراختيار او بوده، ويرايشي نو از اين متن ارايه كرده است. او مجموعهاي از نامههاي عينالقضات همداني را هم كه به منزله تفسير و تكملهاي بر رساله سوانح تلقي كرده، به اين متن افزوده است. عينالقضات همداني، در بيست و يك سالگي احمد غزالي را ديد و به عبارتي، تنها بيست روز محضر او را درك كرد. همين بيست روز كافي بود كه شيفته و مريد او شود و به شرح و بسط ديدگاهها و انديشههاي استاد بپردازد. او فصلي از كتاب مشهور تمهيدات را به حقيقت و حالات عشق اختصاص داده و در سرآغاز آن نوشته است: «اندر اين تمهيد عالم عشق را خواهيم گسترانيد. هر چند كه ميكوشم كه از عشق درگذرم، عشق مرا شيفته و سرگردان ميدارد و با اين همه، او غالب ميشود و من مغلوب. با عشق كي توانم كوشيد؟»
به نوشته مدرسصادقي، در مقدمه خوب و خواندني كه بر كتاب نگاشته، عينالقضات شاگرد خوبي براي غزاليها نبود. او درس و بحث محمد را براي احمد رها كرد و مباحث و مطالب احمد را هم در نوشتههاي خود به قدري بسط داد و به تفسير و تاويل آميخت تا همه كس به رمز و رازي كه در آن بود، پي ببرد. به نوشته مدرسصادقي، «عينالقضات تجسم عيني آن عاشقي است كه در سوانح احمد غزالي به معشوق ميپيوندد و با او يكي ميشود. سوانح احمد غزالي با عينالقضاتي كه تمهيدات و مكتوباتش را نوشت، ادامه پيدا كرد و با آن عاشقي كه در همدان به دار آويختند، به نقطه پايان رسيد.»
البته بهانه حاسدان و كينتوزان به آنچه عينالقضات در تمهيدات نوشته بود، خلاصه نميشد. به نوشته مدرسصادقي، آنها به نوشتههاي جواني او و آموزههايي كه از امام محمد غزالي آموخته بود، هم گير دادند و اتهامهايي به او بستند. او را به طرفداري از اسماعيليان و به ادعاي نبوت و خدايي متهم كردند و جواز قتل او را صادر كردند. قاضي را به همدان برگردانند و در سي و چند سالگي، در ششم جماديالاخر 525 در حياط خانقاهي كه درس ميداد، به دار آويختند. خود قاضي از سالها پيش چنين واقعهاي را پيشبيني كرده بود: اين چه بلاست كه من به آن مبتلا شدهام و كدام روز بود گويي كه سر خويش در سر كار زبان و قلم خويش كنم و هم هر روز هفت يا هشت مجلس علم رنگارنگ با خلق مختلف گفته باشم كه در هر مجلسي از آنكه از هزار كلمه نگفته باشم و ندانم كه سر در زبان بازم يا در قلم.» و ميگويد: «صريح گويم و نترسم. مرغ آبي را از آب و توفان چه باك؟» و ميگويد: «حقا كه نميتوانم ننويسم و جز گويي بودن در ميدان تقدير رويي نيست.» و تازه بعد از همه آنچه گفته و نوشته است، به خودش نهيب ميزند كه «عنان قلم بيم آن است كه از دست برود و همه نانوشتنيها نوشته گردد.» (برگرفته از مقدمه جعفر مدرسصادقي، صفحه سي و يك)