شمايل مردي از اهالي امروز
ايوب آقاخاني
آتيلا پسياني را امروز اگر بخواهيم ترسيم و توصيف كنيم - از اتفاق- بسيار متفاوت خواهد بود با يك يا دو دهه پيش؛ شايد كه امروز روزگار بهتري است تا درباره او چيزي نوشت. «آتيلا» سيماي موقر، فني و حرفهاي تئاتر ماست. دوست دارم كمي اغراق كنم: «بدون او تئاتر ما به يك شوخي شبيه ميشود.» او شمايل حرفهاي تئاتر ما را با نگاه و عملكرد خود از مرزهاي گم و گنگ تعاريف شخصي جاري در اين مُلك به سمت يك تعريف ركين و جا افتاده جهاني حركت ميدهد و از شوخيها و تعارفات مضحك جاري در تئاترمان دور ميكند. «آتيلا» واقعي است؛ حرفهاي است؛ حرفهاش همين است؛ خوب هم ميچرخاندش و تئاتر با «آتيلا» تازه براي من ميشود «شغل». تا شعاع دهها كيلومتر سر كه ميچرخانم عده پرشماري را ميبينم كه يا با «تئاتر» شوخي دارند يا با ما! او ندارد. او به معناي اخص كلمه در تئاتر كشور ما كرسي بلندي دارد. در اقليمي شايسته از حدود جغرافيايي تاريخ تئاتر در كشور ما - از تبريز- آمده، از خانوادهاي سنجيده براي تئاتري شدن برخاسته، در محضر دانشمندانِ واقعي تئاتر جهان نشسته و دنيا را گشته و بعد آمده در كشور خود «تئاتر» روي صحنه برده است. باثبات و مستحكم. در درك آثارش توسط مخاطب گرفتاري هم داشته اما سفت و سخت بر مواضع خود ايستاده و امروز در اين زمينه هم مشكلي ندارد. (اينجاست كه نوشتم امروز براي قضاوتش روزگار بهتري است.) سوار هيچ موجي نشده و چوب ماهيگيرياش را غلاف كرده و از هيچ آب گلآلودي حتي قصد ماهيگيري هم نكرده است. - در دنياي پيچيده هنر در اين كشور ظاهرا اين خود توانايي غريبي ميخواهد!- او با اقتدار و برنامهاي بلندمدت و مستمر به توسعه مرزهاي امپراتوري حرفهاي خود انديشيده و به درستي برايش لشكر كشيده است.
بسيار خب. اين مقدمه را گشودم تا نمايي داده باشم نه از تمثال روشن «آتيلا پسياني» بلكه از حدود فاصلهاي با سيماي گرد گرفته تئاتر و تئاتريهاي پرشماري كه از هواي آسمان اين حرفه تنفس ميكنند. در بيش از نيمقرني كه «آتيلا» كار كرده و به افتخارات تئاترمان افزوده تلاطم و سراشيب و گلآلودگي و فراز و فرود كم نداشتيم؛ اما منصفانه ببينيد در هر كدامشان او كجا ايستاده؟ تنها كنار حرفهاش؛ چسبيده به باورهاي حرفهاياش؛ در حال فكر به كار بعدياش و البته نسبت كاري بعدياش با جامعه پيرامونش... . اين بيترديد حلقه مفقوده حرفهايگري در تئاتر كشور ماست. تو ميتواني «تئاتري» باشي اما اينها را كه آرماني و ايدهآل و به قاعده نداشته باشي، صاحب هويت واقعي در اين تعريف نيستي. او هست. دارد. «آتيلا پسياني» - خوشا به سعادتش- كه شبيه هيچكس نيست. او شبيه خودش است. مخصوصا در تئاتر. «آتيلا پسياني» در سينما و تلويزيون شبيه خيليها ميشود. من با آنها كاري ندارم و دربارهاش چيزي نميگويم حتي اگر درخشان هم باشد. من با «آتيلا»ي تئاتر كار دارم. او بزرگ است و هر روز از اهالي امروز؛ او با افقهاي دور نسبت دارد و نتيجه كارش به تمامي به تئاتر كشورش ميرسد. در برخي كشورها، تئاتر ايران را با او ميشناسند. بله. اين واقعيت دارد. خودم در برخي فستيوالهاي معتبر دنيا به چشم سر ديدم كه بزرگان تئاتر آن كشور اروپايي - به عنوان مثال- تا فهميدند من ايرانيام از «آتيلا» برايم گفتند! تئاتر ايران و «آتيلا پسياني» در ذهنشان گره خورده است. آيا از ديد شما اين نشان از جايگاه رفيع او ندارد؟ از صميم قلب خوشحالم با او نشست و برخاست كردم، با او - حتي شده كمرنگ و كوتاه- كار كردم و در دوراني زندگي كردم و تئاتر كار ميكنم كه «آتيلا پسياني» در آن است و در هوايش نفس كشيده.
راستي؛ افعال نوشته من «مضارع» است و «ماضي» نيست. نخواهد شد. «آتيلا پسياني» هنوز هست. هميشه خواهد بود. او تاريخ زنده تئاتر معاصر ماست.