فيلسوف آشتي
محسن آزموده
در خبرها آمده كه دكتر ميرشمسالدين اديب سلطاني در بخش آيسيوي بيمارستان ايرانمهر بستري شده. نگرانكننده است. استاد امسال 92ساله شدند، عمرشان دراز باد.
دكتر اديب سلطاني از نوادر روزگار ما است. مصداق بارز و بدون اغراق اين شعر معروف «جهاني ست بنشسته در گوشهاي». اگر آنچه از كمالات و فضايل ايشان ميدانم، برشمارم، قطعا اين سخن را تصديق ميكنيد. البته بهرغم گوشهگيري دكتر اديب سلطاني، كارهايي كه كرده چنان بزرگ است كه بسياري از اهل فرهنگ و انديشه دستكم با نام او آشنا هستند. با اين همه پيشنهاد ميكنم اگر ميخواهيد اطلاعات كاملتري درباره او بيابيد، به تكنگاري تحقيقي مفصل و جذاب دوستم علي بزرگيان در شماره 38 مجله انديشه پويا (مهر و آبان 1395) مراجعه كنيد. در آنجا علي كاري كارستان كرده و با مراجعه به شمار قابل توجهي از دوستان و همكاران و ارادتمندان دكتر اديب سلطاني گزارشي از زندگي سياسي و فرهنگي او ارايه كرده است.
خيلي خلاصهاش اين است كه دكتر اديب سلطاني، 21 ارديبهشت سال 1310 در خانهاي از محله قلمستان تهران به دنيا آمده است، او چهارمين فرزند زينالعابدين و بتول آغاست و به خاطر ارادت پدر و مادر به حافظ شيرازي، شمسالدين نام گرفته. پدر از روساي وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه بود و پسر از همان كودكي بسيار باهوش. پدر اهل كتاب و فرهنگ بود و مادر شاعر و براي فرزندان حافظ و سعدي و فردوسي و اشعار خودش را ميخواند. ميرشمسالدين و دو برادرش شريف و ميرمهدي فرانسه را به كمك كتابي به ارث رسيده از دايي ياد ميگيرند، انگليسي را هم به كمك گوش كردن به راديو بيبيسي. ميرشمس الدين از اعجوبههاي زبانداني در روزگار ما است، او غير از فارسي، انگليسي، فرانسه، آلماني، سانسكريت و پهلوي، عربي، روسي، يوناني، ارمني، ايتاليايي و چند زبان زنده و مرده ديگر را هم ميداند، ارگانون (كتاب منطق) ارسطو را از يوناني به فارسي ترجمه كرده و سنجش خرد ناب كانت و رساله منطقي- فلسفي ويتگنشتاين را از آلماني و هملت و ريچارد سوم شكسپير را از انگليسي.
در نوجواني به عضويت سازمان جوانان حزب توده درآمد و كتابهايي از لنين و استالين ميخواند، در كنار آثار داستايفسكي و تولستوي. همان جا با كساني چون احمد سميعي گيلاني و شاهرخ مسكوب و حسن كامشاد و مهرداد بهار دوست شد. در هجدهسالگي به دانشكده پزشكي (طب) دانشگاه تهران رفت و در همين دوره فعاليتهاي سياسياش پررنگتر شد. بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 و دستگيري گسترده اعضاي حزب توده، به كمك برادرش به آبادان رفت و در سال 1336 به هند گريخت. چندي بعد به خانواده اطلاع داد كه به وين ميرود تا در رشته روانپزشكي دانشگاه وين تحصيلاتش را ادامه دهد. او در دانشگاه وين دستيار پروفسور هافمن از سرشناسترين روانپزشكان آن ايام شد. در سال 1340 به ايران بازگشت و پس از چند ماه اقامت در تهران، به اروپا بازگشت، اما نه براي ادامه تحصيل بلكه براي گشت و گذار و تجربه و نقاشي ديدن و نقاشي كشيدن. در بازگشت به ايران مشغول به تدريس زبان انگليسي شد، تا اينكه در سال 1346 به توصيه كريم امامي، به عنوان سرويراستار بخش كتابهاي غيردرسي انتشارات فرانكلين استخدام شد و سالها در آنجا با فرهيختگاني چون ابوالحسن نجفي، علي صلحجو، محمد حيدري ملايري و ... كار كرد. كتاب سترگ «راهنماي آماده ساختن كتاب» و «درآمدي بر چگونگي شيوه خط فارسي» محصول اين سالهاست.
اديب سلطاني يكي از بزرگترين زباندانهاي معاصر و نقاشي توانمند است، با خلقياتي غريب و جذاب. گوشهنشين است و از شركت در جلسات رسمي و نيمهرسمي پرهيز ميكند. او هيچگاه با قدرت رسمي همراه نشده و همواره تعهد سياسي و اجتماعي خود را پاس داشته است. گواهي اين مدعا انتشار كتاب «مساله چپ و آينده آن: يادداشتهاي يك ناظر» است كه اديب آن را در سال 1389 به زبان انگليسي منتشر كرد. علي بزرگيان در گزارش خوبش او را «مترجم- فيلسوف آشتي» خوانده، به استناد آثارش و با تكيه بر اين نقل قول از پيشگفتار اديب بر سنجش خرد ناب كانت: «فلسفه آشتي گروي يا احتياط يا پيراپايي يعني: كوشش در آشتي دادن و هماهنگ كردن فلسفهها و بينشهاي گوناگون و آخشيج گونه[متضاد] در يك فلسفه يگانه از راه ديدن نقش هر يك از اين فلسفهها و دست يافتن به حقيقتهاي كليتر و همهجانبهتر و والاتر». براي او بهبودي هرچه سريعتر و سلامتي آرزومنديم. با اميد.