قدرتي فراتر از اسلحه
عباس عبدي
يكي پرسيد كه در اين هنگامه جنگ چه جاي پرداختن به اخلاقيات و رعايت حقوق كشتهها و اسيران و... است؟ به ويژه آنكه در عمل ميدان جنگ با شدت هر چه تمامتر زير آتش است و به خانهها و مناطق مسكوني و كودكان نيز رحم نميشود. ميخواهم بگويم كه هميشه از اينگونه استدلالها استفاده كردهايم و هنگامي به موضوع پرداختهايم كه دير شده و فايده نداشته است. اگر در درياي سياست، حركت خود را به دست امواج خروشان نفرت و كينه بسپاريم، همه آنچه ميبينيم قابل انتظار است و هيچ نكته عجيبي در آن وجود ندارد. ولي اگر آيندهنگر باشيم و مولفههاي واقعي قدرت را فراموش نكنيم و همه چيز را از لوله تفنگ نبينيم، بالطبع اخلاقيات و الزامات حقوق جنگ يكي از مولفههاي قدرت است. قدرتي كه اتفاقا اسراييليها به علل گوناگون از آن بيبهره بودهاند. جالب اينكه آنان هنوز بر سفره پايانناپذير هولوكاست نشستهاند و همچنان با مظلومنمايي از اين خوان گسترده كه به دست غرب تجهيز ميشود، ارتزاق و اقدامات خود را توجيه ميكنند.
در ميان سياستمداران عصر جديد، هيچ كس چون ماندلا از اين نظر قدرتمند نبود. او گذشت و اخلاق را به ابزاري قدرتمندتر از هر اسلحهاي تبديل كرد. تا هنگامي كه در رژيم آپارتايد زندگي نكنيم، نميتوانيم دركي از ابعاد نفرتزايي و توليد خشم و كينه و خشونت اين رژيم پيدا كنيم، قدرت اصلي ماندلا و ماندگاري او نه در مقاومت و تحمل زندان بود، بلكه در پافشاري او بر مخالفت با خواست عادي مردم در انتقامگيري و خشونتورزي بود. فشاري كه در اين راه از سوي حاميان و متحدان خود تحمل كرد، كمتر از فشار رژيم آپارتايد و زندان نبود. سياست او در عبور آفريقاي جنوبي از جنگ و خشونت بينظير است. در همان مقطع رودزيا يا زيمبابوه را هم داريم كه در مسيري متفاوت حركت كرد و امروز سرنوشت اين دو سياست را در دو كشور ميبينيم. رفتارهاي قانوني و اخلاقي و گذشت و نگاه رو به آينده نه ناشي از ضعف، بلكه ناشي از قدرت و آيندهنگري است که سرمايه بزرگي براي سياست است. قدرت ماندلا در همين بخش از رفتارش بود. ميتوانيم آن را با موگابه در زيمبابوه مقايسه كنيم.
بنابراين نبايد در برابر اينگونه رفتارهاي ناشي از نفرت و خشم بيتفاوت بود. ولي كساني حق دارند معترض چنين رفتارهايي باشند كه اولا؛ جنايات ۷۵ سال گذشته اسراييل را در اشغالگري و ظلم و ستم محكوم كرده باشند، از دير ياسين گرفته تا صبرا و شتيلا تا امروز. نخستوزير آن مجسمه نفرت و خشونت است. اخيرا ديدم كه يك يهودي منصف به خوبي بيان ميكرد كه چگونه ما اسراييليها ميتوانيم در آرامش كامل زندگي كنيم در حالي كه با واقعيتهاي وحشتناكي مواجه هستيم. او سه علت را ميشمارد؛ يكي اينكه ما خود را قوم برگزيده ميدانيم و حق داريم هر كاري كه دلمان بخواهد انجام دهيم. ديگر؛ با وجود اينكه اشغالگر هستيم، معتقديم تنها قرباني موجود در صحنه سياست هستيم و چون قرباني هستيم حق هر كاري را داريم. گلدا ماير، نخست وزير اسراييل گفته بود كه «بعد از هولوكاست يهوديها حق هر كاري را دارند!» و بالاخره؛ انسانيتزدايي سازمانيافته از فلسطينيهاست كه آنها را به عنوان يك انسان برابر خود نميدانيم. اين رژيم يعني آپارتايد به تمام معنا. اينكه براي خودشان دموكراسي دارند مساله ما نيست، زيرا دموكراسي واقعي نميتواند منشا جنايت باشد.
نكته دوم نيز مهم است. كساني بايد در اين باره اظهارنظر كنند كه قدرت تخيل داشته باشند و خود را به جاي يك فلسطيني به ويژه غزهاي بگذارند. آنان ۱۶ سال است كه در عمل زنداني هستند. نزديك به دو ميليون نفر در باريكهاي ساكن هستند كه نصف مساحت شهر تهران را دارد و از هوا و دريا و زمين محاصره هستند. آب و برق آنها نيز در اختيار اسراييل است و دستور قطع آن را دادهاند. اغلب آنان فرزندان و نوادههاي خانوادههايي هستند كه در جريان جنگ ۱۹۴۸ آواره شدند و در آنجا پناه گرفتند و همواره چشم انتظار بازگشت به خانههاي خود بودهاند. مطابق گزارشهاي بينالمللي اين سرزمين عملا از سال ۲۰۲۰ درخور زيست نبوده است. ۶۰ درصد جوانان بيكار، ۶۰ درصد مردم زير خط فقر، روزانه حداكثر ۱۳ ساعت برق دارند، تصفيهخانهها ناكارآمد و اختلاط آب و فاضلاب مشكل مردم شده است. در تمام درگيريها نابرابري تلفات آشكار است، در يكسال در برابر ۶ كشته اسراييلي در آنجا، ۱۶۰۰ كشته فلسطيني بود و در برابر يك كودك اسراييلي ۵۵۰ كودك فلسطيني كشته شد. اين وضعيت در كرانه غربي به گونه ديگري است. اسراييل كل كرانه باختري را به 224 محله يهودينشين كوچك تقسيم كرده است كه از يكديگر جدا شدهاند. شهركنشينان اسراييلي در همه جا به فلسطينيها حمله ميكنند. چنين وضعيتي تداوم نخواهد داشت بيهيچ شكي.
ما بايد قوه تخيل داشته باشيم و خود را جاي ديگران بگذاريم. چنين شرايطي منطق و عقلانيت و قانون را بلاموضوع ميكند. ولي اتفاقا در همين شرايط است كه رهبران سياسي بايد عنان خود را از دست ندهند و ماندلاگونه جلوي رفتارهاي نادرست را بگيرند. ما درباره اسراييليها نيازي نيست كه چيز زيادي بگوييم، آنان همين هستند كه طي ۷۵ سال ديدهايم، در شرايط كنوني انتظار بيشتري از آنان نداريم. هنگامي كه وزير دارايي اسراييلي به صراحت ميگويد: فلسطينيها فقط يكي از اين سه گزينه را دارند يا مهاجرت كنند يا زندگي تحت انقياد اسراييليها را بپذيرند يا بميرند، پس وضعيت و رفتار آنان روشن است. غربيها و اسراييليها خودشان بايد به اين دستپرورده خود بپردازند. قرار نيست هزينه اقدامات آلمانيها در جريان هولوكاست را مردمان ساير نقاط دنيا بپردازند.
يك مساله مهم ديگر هم درباره نگاه ايران و ايرانيان به مساله فلسطين ميماند كه بايد در يادداشت ديگري بنويسم و نشان داده شود كه سياستهاي رسمي در ايران چگونه اين رويكرد را تغيير داده و وارونه كرده است.