مجراي اصلي اصلاحات
عباس عبدي
بيش از يك دهه است كه مكرر نوشتهام اصلاح امور كشور از اصلاح نظام و سياست رسانهاي آن آغاز ميشود. بنابراين مهمترين نشانه بهبود وضع جامعه را بايد در تغييرات مثبتي ديد كه در نظام و سياست رسانهاي رخ خواهد داد. خيلي صريح بايد گفت كه دريغ از يك تحول ملموس. البته امكاناتي چون فضاي مجازي و ماهوارهها موجب باز شدن نسبي نظام اطلاعرساني و گفتوگويي شدهاند ولي آنها هنگامي كارآيي مطلوب را دارند كه سياست رسمي رسانهاي دچار تحول شود. هر روز كه ميگذرد شكاف ميان دو نظام رسانهاي رسمي و غير رسمي بيشتر ميشود. دو نظامي كه به لحاظ محتواي رسانهاي در نقطه مقابل يكديگرند و اين تقابل را به جامعه نيز منتقل ميكنند. دو نظامي كه فضاي غالب آنها از سويي مثل يكديگر، روايتمحورند، فقط روايت آنها فرق ميكند. در چند هفته گذشته مواردي پيش آمد كه فشل بودن سياست و نظام رسانهاي رسمي را بيش از پيش برجسته كرد. اولين مورد آن شنيدن صداي مهيب انفجار در خرمآباد بود. انواع اخبار متناقض از منابع رسمي گوناگون منتشر شد و در نهايت هم مردم نفهميدند كه اصل ماجرا چه بوده است؟ زلزله؟ انفجار؟ يا اصلا آنگونه كه مقام استانداري لرستان درباره صداي مهيب گفته است، پس از جمعبندي تمام گزارشها به اين نتيجه رسيدند كه هيچگونه انفجار و مواردي از اين دست در شهر خرمآباد اتفاق نيفتاده و مردم اخبار را از مراجع رسمي پيگيري كنند!! در حالي كه همين مراجع رسمي قبلا در صدا و سيما اعلام كرده بودند، در خرمآباد تكانههاي شديد رخ داده، موسسه لرزهنگاري هم زلزلهاي را ثبت نكرده، ولي بعدا گفتند زلزله حدود دو ريشتر بوده و دستگاههاي آنها نمايش نداده است!! از كجا متوجه شدند كه زلزله شده ولي دستگاههايشان ثبت نكرده؟! ستاد مديريت بحران هم ماجرا را رصد كرده كه منشأ صدا پيدا نشده است. پس بايد نتيجه گرفت كه اصل صداي مهيب واقعيت داشته است. پس از همه اينها تلويزيون خبري را با عنوان گفتوگوي محرمانه!! زيرنويس ميكند و از قول مدير بحران استان احتمال انفجار را اعلام ميكند، در نهايت هم منابع اسراييلي خبر ديگري را منتشر ميكنند كه با توجه به سوابق قبلي در غرب كشور و با توجه به تعارضات خبري و اطلاعرساني رسمي بيشتر مقبول طبع قرار ميگيرد.
نمونه بعدي انفجاري بود كه روي شهر گرگان رخ داد و ظاهرا يك پهپاد از طرف موشك اصابت و قطعات آن روي شهر سقوط ميكند. تاكنون هيچ خبر معتبري كه از منابع مورد اعتماد باشد در اين زمينه منتشر نشده است و طبيعي است در اين برهوت خبري و تحليلي هر خبر و تحليل غيررسمي حتي اگر غير معقول باشد پذيرفته ميشود.
نمونه آخر كه جالبتر است حادثهاي است كه براي يك دختر خانم دانشآموز در مترو رخ داد و سياست محدوديت دسترسي خبري اجرا شد و خبرنگار اعزامي براي كسب خبر چند ساعت بازداشت شد. فيلمهاي حادثه و مصاحبه با پدر و مادر و دانشآموز از رسانههاي رسمي منتشر شده است. خبرنگار يك رسانه دولتي گزارش تهيه كرده است ولي آنچه مغفول است، فقدان اعتماد جامعه به اين سياست رسانهاي و رسانههاي رسمي است. اين كار نوعي آب در هاون كوبيدن است. تجربهاي كه در موارد گذشته از جمله سقوط هواپيماي اوكرايني هم تكرار شده بود. من هيچ قضاوتي درباره هيچكدام از حادثهها نميكنم، در مورد دو حادثه قبلي هم داوري ندارم، ولي مردم كه نميتوانند منتظر اخبار رسمي باشند كه بعضا نادرستي آنها ثابت شده است. اگر واقعا اين دختر خانم به علت طبيعي دچار اين وضع شده، چرا امكان دسترسي خبرنگاران رسانههاي اسم و رسمدار در تهيه خبر محدود ميشود؟ اين نقض غرض است، چون انتشار اين واقعيت از سوي رسانههاي رسمي به معناي خبرسازي جريان اصلي رسانههاي رسمي تلقي ميشود و مورد پذيرش مردم واقع نخواهد شد. همين محدوديتها قرينهاي براي داوري مخاطبان است.
اين سياست رسانهاي بهشدت ناپايدار و هزينهبر و زيانبار است. در درجه اول موجب تقويت جريان رسانهاي غير رسمي ميشود كه ميتوانند راست و دروغ را با هم مخلوط كرده و به خورد مخاطب دهند. مسووليت اين وضع به دوش كساني است كه سياست رسانهاي محدودكننده را در پيش گرفتهاند. زيان اصلي اين جريان تشديد ناكارآمديهاي جاري در كشور است. اگر هر كس به خود حق دهد كه هر تصميمي را بگيرد و هر كاري را انجام دهد و هر هزينهاي را به جامعه تحميل كند ولي از طرف رسانهها مورد سوال واقع نشود، پس به كارهاي خود ادامه خواهد داد.
اصلاح جامعه و ساختار سياسي ايران از مجراي اصلاح سياست و نظام رسانهاي آغاز خواهد شد. هيچ راه ديگري در ميان نيست. هر ارادهاي كه معطوف به اين اصلاح شود بايد مورد حمايت قرار گيرد.