تجربه خوانش مدرن تئاتر در روزگار معاصر
زاويه هر تماشاچي به مثابه تجربهاي يگانه
ظرفيتهاي تئاتر براي خوانشهاي متعدد بر اعتبار اين هنر در عصر اطلاعات و ارتباطات افزوده است
سحر ناسوتي
خوانش، قرائت ديگرباره و جديدي از يك اثر است كه معمولا در بازتوليد يك متن يا يك اثر هنري ممكن ميشود. زماني كه نويسنده اثر، متنش را در اختيار گروه اجرايي قرار ميدهد، گروه به تعبير جديدي از متن، فارغ از ايدههاي نويسنده دست زده و به تعبير رولن بارت مولف ميميرد، تا خوانش و قرائت جديدي از متن شكل بگيرد. اين خوانش ممكن است از يك تراژدي كهن صورت بگيرد يا كارگردان، يك نمايشنامه كاملا مدرن و امروزي را بازخواني كند.
تراژدي به معناي آواز بز، گونهاي نمايش است كه در بادي امر داراي ريشههاي مذهبي بوده است. يك نفر از ميان حلقهاي كه ميچرخيدند و آوازهاي مذهبي ميخواندند، بيرون جست و به اين ترتيب نخستين بازيگر تئاتر شكل گرفت. پس از آن افراد ديگري نيز از اين حلقه بيرون آمدند تا تراژدي به معناي ارسطويي آن پديد آيد و در كنار آن كمدي و ساتير نيز شكل بگيرد. در تراژدي كهن آنگونه كه ارسطو ميگويد سرنوشت شخصيتهاي فاخر و عاليرتبه، براساس اشتباه و نه خطا، رقم ميخورد و اينگونه ميشود كه شاهزادهاي به نام اديپ به اشتباه با مادر خود درميآميزد و تاوان چنين اشتباهي را با كور كردن چشمان خود ميدهد. تماشاگر نيز با ديدن چنين روايتي دچار كاتارسيس يعني تزكيه و پالايش روح شده و بدينگونه تئاتر امكان خوانش و تاويل شخصي را در روان هر فرد فراهم ميآورد.
گونههاي نمايشي كهن به ويژه تراژدي و كمدي خاستگاه تئاتر در قرون پس از خود به شمار ميآيند و در طول تاريخ متون قديمي توسط گروههاي هر عصري خوانش شدهاند. به همين اعتبار در روم باستان سنهكا با شكل دادن به تئاتر پنج پردهاي، رد پاي مهمي از خود در تاريخ تئاتر جا گذاشته و نئوكلاسيكها با افزودن مفهوم تقابل عشق و وظيفه، ملودرام را به معناي امروزي آن شكل دادهاند: گونهاي كه جايگاه مستحكمي در سينما يافت و امروزه در سينماي هندوستان به خوبي ميتوان اين مفهوم را در هر خوانشي از روايتهاي داستاني فيلمهاي سينمايي مشاهده كرد كه طرفداران زيادي در سراسر دنيا دارد. يكي دو قرن بعد بود كه ايبسن با آوردن مفهوم رئاليسم در تئاتر، امكان خوانش جديدي را فراهم كرد. در قرن بيستم تئاتر ابزورد و شيوههاي روايي مدرن هر يك براي قرائتهاي متفاوت و بازخوانيهاي جديدي راه گشوده و باعث شدند كه تئاتر در قرن بيستم، همچنان مخاطبان خوانشگر خود را داشته باشد و در عين حضور سينما كه هنر نوين و تازهپاي ابتداي قرن بود و به همراه تلويزيون ميرفتند كه گوي رقابت را از تئاتر بربايند، جايگاه خود را حفظ كند. در واقع هر چند سينما در آغاز راه پديدهاي تجربي بود، اما به تدريج قالبي مسلط پيدا كرد و گفتمان مسلط رئاليستي و فيلمهاي ملودرام با پايان خوش و سير حوادث از پيش تعيينشده را براي شيوه روايي خود برگزيد. در نتيجه به جز فيلمهاي معدودي ساخته فيلمسازان مستقل، در اغلب اوقات به ويژه در سينماي تجاري، تماشاي فيلم نياز به خوانش منحصر به فرد و ويژهاي ندارد و روايت سينمايي با ساختاري از پيش تعيين شده، داستان شخصيتهاي شبيه به هم را با پرداختهايي خاص و منحصر به فرد عرضه ميكند. به همين اعتبار با ورود تلويزيون به عرصه رسانههاي تصويري امكان خوانشگري و تاويل مخاطب كمتر شده و بيشتر خوراك آماده و لقمه جويده شده را هضم ميكرد. پس از اينكه تلويزيون جايگاه مستحكم خود را در ميان مخاطبان پيدا كرد و به نظر ميرسيد كه اين رسانه جديد قرار است همه عرصههاي هنرهاي دراماتيك پيش از خود يعني سينما و تئاتر را پس بزند، همچنان سالنهاي تئاتر پر از تماشاگر باقي ماندند زيرا مخاطب فرهيخته تفاوت خوانشگري و قرائت روايت تئاتري را با ساير رسانهها به ويژه تلويزيون به خوبي درك ميكرد. بگذريم از توليدات منحصر به فرد تلويزيوني همانند سريالهايي كه هنرمندانه ذهن مخاطب را به چالش كشيدهاند و فيلمهاي ارزشمندي كه با روايتهاي تصويري خود دنياي جديدي را به پيش چشم مخاطب گشودهاند، اما شيوه خوانش تئاتري، به مثابه عنصري زنده و در عين حال قراردادي همچنان مسيري روشنگرانه براي كشف و تاويل تماشاگر بود و جايگاه خود را حفظ كرد. با اين همه تكنولوژي چنان با سرعت پيش ميرفت كه حفظ مقام قهرماني در زمينه خوانشگري براي تئاتر، روز به روز سختتر ميشد. سده بيست و يكم را عصر اطلاعات و ارتباطات خواندهاند و اين روزها كه در ربع نخست اين قرن هستيم، اينترنت تمامي رسانههاي پيش از خود را كنار زده و با سرعتي باورنكردني هر روز و هر لحظه، پديده جديدي را در اين عرصه نمايان ميكند. ظهور تلفنهاي همراه به مثابه رسانهاي كه در آن مخاطب خودش به توليدكننده اثر تبديل شده است، روز به روز باعث فاصله گرفتن تماشاگران از ساير رسانههاي ديداري ميشود و به اين ترتيب شيوه خوانشگري نيز تفاوت مييابد چرا كه در بسياري از موارد مخاطب تاويل و خوانش خود را به صورت بازخورد متني يا تصويري ارايه داده و شبكه وسيعي از قرائتهاي گوناگون را با توليدكننده محتوا كه يكي همانند خودش است و ساير كاربران به اشتراك ميگذارد.
شايد در اين حالت از خود بپرسيم كه چرا مخاطب بايد به تماشاي تئاتر برود، هزينه خريد بليت را پرداخت كرده و رنج رسيدن به سالن مورد نظرش را بر خود هموار كند؟ در اينجاست كه مفهوم خوانش اهميتي چندگانه مييابد. نخست اينكه تجربه تماشاي زنده و بدون واسطه تماشاگر با تئاتر، به دلايل متفاوت امكان خوانشهاي متعدد و منحصر به فردي را فراهم ميسازد. اولين دليل به گروه اجرا باز ميگردد و نمايشي كه در هر لحظه پيش چشم مخاطب در حال زايش است. عبارت تئاتر هر شب به دنيا آمده و همان شب ميميرد، با مقوله زمان ارتباط تنگاتنگي دارد زيرا هر انسان، هر پديده و هر موجود زندهاي در هر ثانيه با لحظه قبل خود فرق دارد و بازيگر و تئاتر از اين قاعده مستثني نيستند. شيوه اداي كلمات، ايستادن بازيگر روي صحنه و حركات و ميزانسنهايش به همراه عوامل پيشبينينشده، باعث خوانش ويژه تماشاگر از يك اثر در يك اجراي خاص ميشوند. فيلم و تلويزيون در مقايسه با اين ويژگي امكان خوانشگري كمتري دارند زيرا به عنوان مثال زماني كه تماشاگر به تماشاي يك فيلم سينمايي مينشيند، ديگر نه از آن بازيگر در آن لوكيشن خاص خبري هست و نه صحنه و كارگردان و ساير عوامل در آن موقعيت حضور دارند. همهچيز ثبت شده و اين تثبيت، خوانشگري زنده و در لحظه را غيرممكن ميسازد.
از آنجايي كه تئاتر امكان تماشاي سه بعدي يك اثر دراماتيك را فراهم ميكند، محل نشستن تماشاگر را كه باعث ميشود صحنه را از زاويهاي مخصوص و منحصر به فرد خود تماشا كند. هر تماشاگر جايگاه مخصوص خود را در سالن تئاتر دارد و تماشاگري كه به عنوان مثال در صندلي وسط رديف اول نشسته، زاويه ديد متفاوتي نسبت به تماشاگري دارد كه در همان رديف در گوشههاي سالن است، بدون ترديد تماشاگري كه در رديف آخر نشسته هم از لحاظ شنيدن صداي بازيگران، ديدن حركات چهره و ميميك آنها و ساير جزييات درك متفاوتي با تماشاگر رديف اول خواهد داشت كه باعث قرائت متفاوتي برايش خواهد شد. مقايسه اين موضوع با تماشاي سينمايي كه تصوير دوبعدي روي پرده عريض و با صداي يكساني كه بلندگوها در تمام رديفها براي تماشاگران پخش ميكنند، تفاوتهاي خوانشگري در سينما و تئاتر را به خوبي نشان ميدهد. واضح است كه در تلويزيون، نمايشهاي خانگي و رسانههايي مانند موبايل كه شرايط خوانش به كلي تغيير ميكند .
علاوه بر تفاوت شرايط تماشاي تئاتر در مقايسه با ساير رسانههاي ديداري، مقوله مهم ديگر قراردادهاي تئاتري است. گفتيم كه سينما در مسير تكوين خود، به صورت عمده رئاليسم را برگزيد. اين بدان معناست كه اگر قرار است مخاطب هنگام تماشاي يك فيلم، يك خانه را ببيند، واقعا يك خانه با چهار ديوار و در و پنجره را ميبيند حتي اگر اين خانه دكور باشد و فيلمبرداري در استوديو انجام شود. اما باز هم يك خانه با ديوارهايي است كه سعي ميكنند واقعي به نظر بيايند. اما اين مقوله در تئاتر هميشگي نيست. قراردادهاي تئاتري به گروه اجرا اجازه ميدهد كه يك سالن كوچك در شهرستاني دور را به مثابه قصري در دانمارك در نظر بگيرد و يك شاخه را جنگل، چند صخره نمادين از جنس يونوليت را كوهستان و يك قاب پارچهاي به نام لته را ديوار يك خانه بپذيرد. اين قراردهاي تئاتري به دكور نيز محدود نميشود و در رفتار بازيگران، شيوه بياني آنها، ميزانسنها و همه عناصر صحنه تسري مييابد.
به عنوان مثال تماشاگر ميپذيرد كه يك دور چرخيدن شمر در صحنهاي دايرهوار در فضاي باز، عبور از يك مسير طولاني براي رسيدن به امام حسين (ع) است كه اين ماهيت قراردادي تعزيه را به مثابه يك نمايش آييني شرقي نمايان ميكند. مثال ديگر استفاده از اشياي صحنه توسط بازيگران است: در بسياري از موارد بازيگر سيگار خود را به صورت نمادين روشن ميكند و آن را خاموش ميكشد، ليوان تخيلي را به دست ميگيرد و تكه پارهاي را به عنوان لباس فاخر پادشاه به تماشاگر قالب ميكند. در صورتي كه در ساير رسانههاي تصويري كمتر ميتوان به سراغ چنين شيوههاي قراردادي رفت و رئاليسم اهميت ويژهاي دارد.
از اين روست كه تئاتر با اين شيوه خوانشگرياش توانسته در عصر اطلاعات و ارتباطات كه امكان تماشا بيش از حد ساده شده و فرد ميتواند در بستر خواب، يا بر سر ميز شام همچنان كه غذا ميخورد، از جايي به جايي ميرود، حتي رانندگي ميكند يا با ديگران حرف ميزند به تماشاي اثر هنري يا محتواي توليدشده توسط ساير كاربران بنشيند، باز هم به تئاتر روي ميآورد تا امكان خوانشي مدرن، متمركز، عميق و بيواسطه را با اجرايي داشته باشد كه پيش روي او زاده ميشود و جلوي چشمان او جان ميدهد.