باز هم پيرامون اسارت بشر
اسدالله امرايي
روستاي محوشده نوشته برنارد كيريني با ترجمه ابوالفضل اللهدادي در نشر نو منتشر شده است. اين كتاب روايتي جذاب از بحراني عجيب است، اسارت مردم يك روستا به دست نيرويي ماورايي كه آن را نميشناسند. اهالي شاتيونآنبيير، روستايي كوچك در مركز فرانسه با اتفاقي عجيب روبهرو ميشوند كه نتايج هولناكي در زندگي آنها به بار ميآورد. يك روز صبح كه اهالي روستا براي رفتن به سر كار در شهرهاي اطراف از خانه خارج ميشوند، اما ميفهمند اتفاق عجيب رخ داده است و آنها متوجه ميشوند كه خارج شدن از روستا ممكن نيست. ماشينهايشان در محدوده خاصي از روستا خراب ميشود، تمام راههاي ارتباطي با شهرها و روستاهاي اطراف، تلفنها، اينترنت و ساير راههاي ارتباطي قطع ميشود و اهالي شاتيون عملا در روستا حبس شدهاند.
برنار كيريني نويسنده بلژيكي متولد ۲۷ ژوئن ۱۹۷۸ است و دكتراي حقوق دارد و در دانشگاه بورگوين، تدريس ميكند. نقدهاي او در ستوني در براي مگزين ليترر شهرت زيادي برايش به ارمغان آورد. او تاكنون چندين رمان و مجموعه داستان منتشر كرده. منتقدان نوشتههاي او را با خورخه لوئيس بورخس، ادگار آلن پو و مارسل اِمه مقايسه ميكنند.
«آن روز همان پيشامد ناگوار براي همه كساني رخ داد كه ميخواستند با ماشين از همه راههاي ممكن شاتيون را ترك كنند. در وي - مرلو، ماشينهاي خراب باز هم در همان مكان پشت سر هم رديف شدند؛ پانزده خودرو به اتومبيلهاي اوبر و ژانژاك اضافه شدند و آن محل كه معمولا بسيار آرام بود به پاركينگي موحش تبديل شد، پُر از رانندههاي ديرباوري كه كاپوتهايشان را بالا ميزدند و بلندبلند ناسزا ميگفتند. همه سعي ميكردند تلفن بزنند اما ارتباط با نِوري غيرممكن بود. در عوض تماسها با شاتيون به خوبي برقرار ميشد و هر كسي خسته به خانوادهاش زنگ ميزد تا جايش را اطلاع دهد و درخواست كمك كند.»
آنها فقط به رها كردن همهچيز اكتفا نميكردند: با شكستن و خرابكاري، پوچياي را به آن ميافزودند كه ثابت ميكرد از نظر آنها ديگر هيچچيز معنايي ندارد و نظم و بينظمي تفاوتي در هيچچيز ايجاد نميكند. هرگز چنين موجي از تخريب در منطقه ديده نشده بود: شيشههاي شكسته، لامپهاي دزديدهشده، نوشتههاي كثيف روي ديوارها، خانههاي غارتشده، آتشسوزيها؛ شگفتآورترين مساله اين بود كه اهالي شاتيون از اين وضعيت خشمگين نميشدند. آنها براي حفظ ظاهر اعتراض ميكردند چون اوباشگري در اخلاقشان جايي نداشت اما در اصل شوكه نشده بودند و در نهان هدف خرابكارها را تاييد ميكردند: چپاول روستا براي تمام كردن كارش. احتمالا ترجيح ميدادند روستا را رها كنند تا بهطور طبيعي ويران شود اما اگر احمقها ميخواستند انرژيشان را صرف واژگوني فوري چيزي كنند كه زمان دير يا زود ويرانش ميكرد، هيچكس ايرادي در آن نميديد: ميانبُري ساده به سوي پاياني كه احتمالا بهزودي از راه ميرسيد.