• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5626 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۱ آبان

نگاهي به سيماي «عاليه» در شعر نيما

دلت چون با دل من آشنا نيست

علي ياري*

زندگي نيما سراسر در ناآرامي و تلاطم گذشته است. بخشي از اين آشوبناكي ناشي از روحيه خاص خود او بوده است. نيما در نوجواني و جواني، متاثر از زندگي در كوهستان‌هاي يوش و تربيت خانوادگي تا حدودي روحي ماجراجو داشته، اما تقريبا از همان زمان نيز انزواجويي و جمع‌گريزي بر رفتارش سايه افكنده است.

نيما در آغاز جواني به دختري كليمي دل باخت كه اين عشق به علت اختلاف مذهب و مخالفت خانواده نيما به سرانجامي نرسيد، اما دل‌باختگي نيماي جوان و ناكامي در عشق، بذر شعر را در جان او كاشت (1) . سپس براي فرونشاندن شعله‌هاي آن عشق، به دختري (صفورا) از چادرنشينان كوهستان‌هاي يوش دل بست، اميد داشت كه اين‌بار كار دلش به ساماني برسد، اما اين عشق هم به كاميابي نينجاميد. عشق صفورا كه در منظومه بلند افسانه تجلي يافته است، هيچ‌گاه از خاطر نيما زدوده نشد. گاه در واپسين ‌سال‌هاي عمر كه از زمين و زمان به تنگ مي‌آمده، آرزو مي‌كرده كاش عشق او به صفورا به سرانجامي رسيده بود تا شايد سرنوشت او چيز ديگري مي‌شد. نيما در مواضع چندي از پدرومادر و خواهرهايش كه به ‌نظرش در پاگرفتن وصلت اين دو كوتاهي كرده‌اند، گلايه كرده است. به‌طور كلي، روابط او با مادرش تا آنجا كه مي‌دانيم، به‌ علت گريز نيما از كار اداري و نپذيرفتن مناسبات حاكم بر ادارات و به ‌احتمال بيشتر پس از ناكامي در عشق دختري از اهالي كوهستان و به‌ سرانجام‌ نرسيدن كار وصلت، هيچ‌گاه گرم نبوده است. از صفورا نيز دلخوري خود را پنهان نكرده است(2). نيما حتي روي ‌آوردن به شعر را هم پيامد همين ناكامي در عشق صفورا دانسته است: «همه اين نقطه[ها] در اين سطرها تيرهايي است كه بعد از صفورا به قلب من اصابت كرد و من بار آن را كشيدم و اگر تو بداني كه من چه كشيدم... (3)»

سال 1304 با معرفي شوهرخواهرِ عاليه‌خانم، رابطه نيما و عاليه آغاز مي‌شود. پس از مدت كوتاهي، به‌ عكسِ موضوع صفورا، اين‌بار با سماجت خانواده نيما، مقدمات كار مانند خواستگاري و... پيگيري مي‌شود و عقد آن دو به‌‌رغم مخالفت‌ها و ترديدهاي عاليه‌خانم خيلي زود به سامان مي‌رسد(4).

احساسات عاشقانه نيما نسبت به عاليه‌خانم تنها در نامه‌هاي او به عاليه نمود و بروز يافته است. شايد در ميان مجموعه پروپيمان اشعار نيما حتي نتوان يك شعر را به دست داد و در آن سيماي عاليه‌خانم را در قامت معشوق و مخاطبي عزيزكرده ترسيم‌ كرد. در بازه آشنايي نيما و عاليه تا واپسين نامه (از ارديبهشت 1304 تا مهرماه 1306) تنها دو شعر به ‌صورت مشخص مي‌توان برگزيد كه درون‌مايه آنها به عاليه‌خانم پيوند مي‌خورد: «بوته ضعيف» و «آخرين نگاه‌ها». نيما در خلال اين نامه نوزدهم مهرماه 1306 به شعري با نام «بوته ضعيف» اشاره كرده و از عاليه‌خانم خواسته آن را بخواند. اين شعر در مجموعه كامل اشعار نيما نيست، اما در دفتر صد سال دگر آمده است. شعر در همين تاريخ، يعني 19 مهرماه 1306، روز نوشته ‌شدن نامه سروده شده. نيما شعر را به همراه نامه براي عاليه‌خانم فرستاده بوده است. شعر «بوته ضعيف» قالبي نوقدمايي و درون‌مايه‌اي تمثيلي دارد:

«وقتي كه روي كوه، ضعيف و نزار و زرد/ يك بوته عجيب/ روييده مي‌شود/ در سنگ‌ريزه‌ها شده بي‌آب و مانده فرد/ رشدونمو آن/ ديمي است دايماً»

بوته‌اي ضعيف و نزار و زرد و عجيب روي كوه روييده است. بادِ كندي كه بر اين بوته تنها مانده در محيط خشك كوهستان مي‌وزد، براي رشد آن مناسب است. باد به بوته ضعيف مي‌گويد با من همراه و شريك باش. بوته چون احساس مي‌كند ريشه محكمي دارد، به «التماس باد» وقعي نمي‌نهد. بوته چاره‌اي ندارد يا بر توانايي خود بيفزايد يا با باد موافقت كند، زيرا ناگزير باد تندتر مي‌وزد و ساقه او را درهم مي‌شكند. نيما اين تمثيل را در دو بيت پاياني تاويل مي‌كند. بوته ضعيف، زن/ عاليه‌خانم است. باد كندي كه مي‌وزد، نيماست. مي‌گويد بگذار اين باد كند بر تو بگذرد. در برابر او نايست كه ياراي ايستادگي نداري، چون اگر بادِ كند، ناگهان به‌ تندي بر تو بوزد، تو را درهم مي‌شكند:

«زن بر تو مي‌وزد ‌گر از اين‌ سوي بادِ كند/ بگذار بگذرد/ تا بگذرد خطر/ وز ناگهان چو شد اين بادِ كند، تند[!]/ باشد به كار تو/ هرگونه‌اي شكست»

هر دو تمثيلي كه نيما در نامه نوزدهم مهرماه 1306 و شعر «بوته ضعيف» ساخته است، درون‌مايه‌اي تهديدآميز دارند. درون‌مايه اين شعر كه با همين نامه براي عاليه‌خانم فرستاده، به‌ هيچ‌ روي نشانه‌اي از آتش و گرماي عشق ندارد. بيشتر نوعي محتواي واسوختي دارد تا رگه‌هايي از شور عشق و شيدايي. گويي زندگي آنها داشته به جاهاي باريك مي‌كشيده است. رفتار نيما، تندزباني‌ها، بي‌قيدي در كار اداري و درآمد ناچيز يا بي‌درآمدي و... رشته ناپايدار زندگي آنها را در همين مدت اندك وصلت كم نلرزانده است.

شعر ديگر، «آخرين نگاه‌ها» نام دارد كه نيما آن را هشتم فروردين 1306 سروده است. قالب اين شعر نيز نوقدمايي است. شعر در پنج بند ساخته شده است. چنانكه شيوه دلخواه نيما بوده، اين شعر نيز رويكردي تمثيلي دارد. وقتي بهار مي‌گذرد، ممكن است گلي نشكفته بماند و جز گردِ ايام و روي زرد بهره‌اي از زندگي نبرده باشد:

«بهار از دشت چون بركنْد خرگاه/ بسا ماند گلي نشكفته بر راه/ تنِ خرد/ نبسته طرفي از ايام جز گرد/ به گرد ره بخفته با تن زرد»

خورشيد از روي مهرباني هر روز بر اين گل مي‌تابد و ابر پيكرش را مي‌شويد؛ ولي گل سر بر نمي‌دارد و همواره در بستر خود خواب است. بار ديگر خورشيد بر او مي‌تابد. او را محكم در آغوش مي‌گيرد و بر رخش بوسه مي‌زند. درنتيجه روشن مي‌شود كه اين گل با اين ‌همه‌ ‌زردرويي، بي‌گمان دردي در دل دارد. خورشيد، ملول از اين ‌همه بي‌اعتنايي مي‌گويد: نگارا اين آخرين بار است كه زير طاق اين پل (آسمان) بر تو مي‌تابم. تو از روي كج‌طبعي به من لبخند نمي‌زني. وقتي تو خود بد مي‌كني، چه كاري از من ساخته است. بند پاياني شعر هم آميخته به تهديدي از آن دست تهديدهاست كه نيما در نامه‌هاي خود به عاليه‌خانم در كار مي‌كرده است:

«دلت چون با دل من آشنا نيست/ نمي‌خندي به من تقصير من چيست/ بينديش/ از آنچه در خلال كار پيداست/ در آن پايان مهر و جوشش ماست»

اگر بهانه سرايش افسانه را عشق صفورا بدانيم (5)، در جنب آن، نيما در شعرهايي ديگر ازجمله، شعري با عنوان «تسليم‌شده(6)» كه سال 1305 و «معاشقه(7)» كه تيرماه 1309 سروده شده، باز هم روايت‌هايي از اين عشق به دست داده است. گويي به‌ روشني نمي‌توان شعري از نيما برگزيد كه نموداري از عاطفه مهرآميز او به عاليه‌خانم باشد. آن دو شعر هم كه گفتيم (آخرين نگاه‌ها و بوته ضعيف) بيشتر تهديدآميزند و چنانكه گفتيم رويكردي واسوختي به ممثل (معشوق) دارند. جز اين دو شعر كه از تغزل مرسوم هم بهره‌اي ندارند، نيما تقريبا هيچ شعري ندارد كه آشكارا در شرح عشق خود به عاليه‌خانم نوشته باشد.

به‌طور كلي، در سراسر مجموعه كامل اشعار نيما، جز منظومه افسانه، چيز دندانگيري با درون‌مايه خالص تغزل پيدا نمي‌شود. چنانكه براي مثال شاملو چنان عشق زميني را با نام و تعيني آشكار در شعر خود ورز داده و دلبستگي به آيداخانم را بر آفتاب افكنده است و آن را به تاروپود شعر خود آميخته كه شايد در تاريخ شعر فارسي يگانه باشد. نيما هر قدر كه در نامه‌هايش خود را عاشقي شيدا و هواخواه عاليه نشان داده، در شعرهايش نشانه‌اي از اين دلدادگي نيست. عشقي كه در افسانه تجلي يافته در سير تحول شعري نيما جاي خود را به عشق به طبيعت و انسان داده است. اصولا نيما از تغزلات عاشقانه بيزاري جسته است. در حرف‌هاي همسايه گفته: «خيلي زشت است كه فقط آدم عاشق زني باشد و تمام شعرهايش در تمام عمر راجع به آن زن. اين نوشتن، ننگِ ادبيات است و ننگِ شعر در پيش من اسم دارد(8).» او سرودني را كه در پي عشق زني روي داده باشد، بسيار «كودكانه‌ و ابتدايي» قلمداد كرده است. از نظر نيما ‌شعر تغزلي و حتي مرثيه فروكاستن مرتبه والاي شاعري به احساسات عادي عوام است. گفته شاعر نبايد آيينه اين عواطف معمولي و نازل توده مردم بشود (9) . همين است كه در تمام مجموعه كامل اشعار و دفتر صد سال دگر اگر تعدادي غزل و قطعه دارد كهنگي از تاروپودشان مي‌بارد. نه تصاويرشان تازه است، نه سوزي از آنها مي‌تراود كه تار دلي را بلرزاند. رباعيات نيما كه كم هم نيستند، باوجود آنكه كمتر تصوير تازه‌اي در آنها ساخته شده و تخيلي كم‌مايه در ساخت و پرداخت‌شان به كار رفته است، اگر درون‌مايه‌اي عاشقانه دارند عموما به ‌اصطلاح زمينه تاويل عشق حقيقي دارند. خودش هم تاكيد كرده آنها را در بيان طريقت خود گفته است. بيشتر در دلبستگي به عوالمي ديگر رباعي نوشته است. مي‌ماند نوسروده‌هاي او كه بهره‌اي از خيالات عاشقانه دارند. تعدادِ اين شعرها هم در جنب كارهاي ديگر او به چشم نمي‌آيد. اصولا نيما پيگير «منِ شخصي» نيست. مرد اين مقالات نيست. او شاعر دردمندي است كه كمتر از حالات رواني و دغدغه‌هاي فردي خود سخن گفته است. بيشتر دوست مي‌داشته سر دلبران را در حديث ديگران بجويد. اين ديگران، همه مردم جامعه‌اند كه در قامت نمادهاي گونه‌گون و تمثيل‌هاي انساني و غيرانساني‌اي كه او ساخته و پرداخته، پديدار مي‌شوند. گاه دايره را آنقدر گسترده‌تر گرفته كه جز جامعه ايراني، نوع بشر را هم مي‌توان در كانون تخيلات شاعرانه‌اش به چشم ديد. هر چه هست براي عاليه‌خانم - در قامت معشوق- در مجموعه پروپيمان شعر نيما نمي‌توان جايي دست‌وپا كرد.

* شاعر و پژوهشگر ادبي

* اين يادداشت بخش كوتاهي است از مقاله‌اي مفصل كه ‌به زودي چاپ خواهد شد. عنوان يادداشت سطري است از شعر نيما با نام «آخرين نگاه‌ها».

منا بع

1- نيما يوشيج؛ زندگاني و آثار او، ابوالقاسم جنتي‌عطايي، چ دوم، تهران، بنگاه مطبوعاتي صفي‌عليشاه: 1346، ص 21. نيز ر.ك: «در حول و حوش نيما»، منوچهر آشتياني، انديشه جامعه، شماره 17 و 18، تير و مرداد 1380، ص 33.

2- يادداشت‌هاي روزانه نيما يوشيج، به كوشش شراگيم يوشيج، چ نخست، تهران، مرواريد: 1387، ص 94.

3- همان، ص 115.

4- كماندار بزرگ كوهساران؛ زندگي و شعر نيما يوشيج، سيروس طاهبار، ثالث: 1380، صص 44-45.

5- جنتي‌عطايي نوشته: «نيما صفورا را هنگام آب‌تني در رودخانه ديده بود. از الهام‌بخشي اين منظره شاعرانه و مهيج و بر اثر شكست و محروميت عشق پيشين، منظومه جاوداني افسانه را پديد آورد.» نك: نيما يوشيج؛ زندگاني و شعر او، ص 21.

6- مجموعه كامل اشعار نيما يوشيج، گردآوري و تدوين: سيروس طاهباز، موسسه انتشارات نگاه: 1386، صص 153-154.

7- صد سال دگر، ص 136.

8- درباره هنر شاعري (حرف‌هاي همسايه، ارزش احساسات، تعريف و تبصره و...)، يوشيج، نيما، تدوين: سيروس طاهباز، موسسه انتشارات نگاه، 1394، صص 253-254.

9- همان، صص 238-239. 


     احساسات عاشقانه نيما نسبت به عاليه‌خانم تنها در نامه‌هاي او به عاليه نمود و بروز يافته است. شايد در ميان مجموعه پروپيمان اشعار نيما حتي نتوان يك شعر را به دست داد و در آن سيماي عاليه‌خانم را در قامت معشوق و مخاطبي عزيزكرده ترسيم‌ كرد. در بازه آشنايي نيما و عاليه تا واپسين نامه (از ارديبهشت 1304 تا مهر ماه 1306) تنها دو شعر به‌صورت مشخص مي‌توان برگزيد كه درون‌مايه آنها به عاليه‌خانم پيوند مي‌خورد؛ «بوته ضعيف» و «آخرين نگاه‌ها.» 
    سال 1304 با معرفي شوهرخواهرِ عاليه‌خانم، رابطه نيما و عاليه آغاز مي‌شود. پس از مدت كوتاهي، به‌عكسِ موضوع صفورا، اين‌بار با سماجت خانواده نيما، مقدمات كار مانند خواستگاري و... پيگيري مي‌شود و عقد آن دو به‌‌رغم مخالفت‌ها و ترديدهاي عاليه‌خانم خيلي زود بسامان مي‌رسد. 
  اگر بهانه سرايش افسانه را عشق صفورا بدانيم، در جنب آن، نيما در شعرهايي ديگر ازجمله، شعري با عنوان «تسليم‌شده» كه سال 1305 و «معاشقه» كه تيرماه 1309 سروده شده، باز هم روايت‌هايي از اين عشق به دست داده است. گويي به‌ روشني نمي‌توان شعري از نيما برگزيد كه نموداري از عاطفه مهرآميز او به عاليه‌خانم باشد. آن دو شعر هم كه گفتيم (آخرين نگاه‌ها و بوته ضعيف) بيشتر تهديدآميزند و چنانكه گفتيم رويكردي واسوختي به ممثل (معشوق) دارند. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون